وقتی که سوزان بویل، خواننده اسکاتلندی، در برنامه معروف استعدادیابی بریتانیا برای تست خوانندگی شرکت کرد آن چه که عاید او از این برنامه شد فراتر از حد تصور بود. صدای بویل نه یک صدای عادی بلکه یک برند شد تا او با استفاده از آن بتواند توجه مخاطبان زیادی در دنیا را به خود جلب کند. نه فقط سوزان بویل بلکه تمام خوانندگان و سخنرانان دنیا به واسطه صدای خود هویت پیدا می کنند. اگرچه خواندن با صحبت کردن متفاوت است اما ریشه این دو صدا یکسان است. کسانی هم که شما را نمی بینند چشم انتظار نوایی هستند که قرار است از تارهای صوتی شما خارج شود و یک سخنران تنها ابزاری که دارد صدا است و صدا! از این رو فن قدرتمند کردن صدا در سخنرانی به خصوص برای کسانی که به صورت حرفه ای سخنوری می کنند مطرح می شود.
صدای افراد دقیقا مثل صدای یک ساز است. ساز درونی شما بر اساس فیزیکی که درون شما شکل گرفته است می نوازد و نهایتا نوایی به گوش شنونده می رسد. اگرچه ذات صدای انسان ها به این سادگی قابل تغییر نیست اما کیفیت و قدرتی که در سخن گفتن وجود دارد با صبر و حوصله تغییر می یابد.
شاید شما سوزان بویل بعدی باشید که با ترفند های قدرتمند کردن صدا در سخنرانی که در دانشگاه زندگی می آموزید توجه مخاطبان خود را به خود و ثدرت صدایش جلب می کند.
Tips for a Powerful Voice
فکر می کنید صدای شما تشدید کافی را برای این که به جان شنوندگان تلنگری بیندازد دارد؟ با مفهوم تشدید در قوانین سخنرانی آشنا نیستید؟ اصلا می دانید رزونانس صدای شما در چه سطحی قرار دارد؟
شاید مفهوم تشدید برای سخنرانان به اندازه کسی که می خواهد وارد عرصه خوانندگی شود مطرح نباشد. اما یک سخنران هم لازم دارد صدای خود را مشدد کند و به این شیوه رزونانس صدا را بالا ببرد. رزونانس همان کیفیت نهان صدا است که میزان عمق، طنین اندازی و تکامل را وقتی که از تارهای صوتی بر می خیزد مشخص می کند. صدایی که از عمق گلو بر می خیزد معمولا خفه می شود و صدایی که از بینی خارج می شود کمی نامفهوم است. بهترین صدایی که می تواند شنونده را با تعادل رو به رو کند صدایی است که صرفا از دهان خارج می شود.
تمام حالاتی روحی افراد در قدرتمند کردن صدا در سخنرانی تاثیرگذار هستند. وقتی که فرد عصبی است و کلا بابت موضوع خاصی احساس خوشایندی ندارد ماهیچه های صوتی یا همان تارهای معروف ارتعاشات خود را از دست می دهند. این کاهش انعطاف پذیری و حالت لرزش بدنه ماهیچه ها باعث می شود صدای گوشخراش از ناحیه حنجره شنیده شود. از این رو معمولا به سخنرانان توصیه می شود قبل از شروع سخنرانی حتما چندین بار نفس عمیق بکشند.
صدا دقیقا مثل رگ های خونی است که در بدن شما پراکنده شده اند. زمانی که اکسیژن کافی به این منطقه یعنی ناحیه تولید صدا نمی رسد دقیقا مثل رگی که با کاهش اکسیژن رو به رو شده است تنگی رخ می دهد. تنگ شدن صدا هم دقیقا همان چیزی است که سخنران از آن دوری می کند.
ریتم همان چیزی است که صدا را خوشایند می کند. وقتی که تلاطمی در صدا و تن آن دیده نشود گفته می شود صدا از ریتم خوبی برخودار است. برای بهبود ریتم صدا در سخنرانی یکی کردن کلمات با هم، ترکیب واول یا حروف صدا دار با هم و جلوگیری از تفکیک کلمات از هم کمک کننده هستند. البته این مورد بستگی به زبان و فرهنگ دارد. در زبان انگلیسی یکی کردن مصوت ها از اهمیت زیادی برخوردار است. مثلا یک سخنران حرفه ای برای این که صدایش به گوش آمریکایی ها خوش آید به جای تلفظ ترکیب bus stop” آن را به صورت busstop تلفط می کند تا تلاطم و جدایی میان کلمات رخ ندهد.
ریتم یکی از مهم ترین ارکان دلچسبی جهت قدرتمند کردن صدا در سخنرانی است. اگر فردی بخواهد حرفه ای عمل کند و در سخنرانی همزمان از دو زبان مختلف استفاده کند به ریتم باید توجه داشته باشد. مثلا واژه ها در زبان چینی با ریتمی تند و تیز بیان می شوند. در حالی که در زبان فارسی یک تعادل و نرمی ملایم برای رعایت ریتم وجود دارد که از انگلیسی زبانان کم تر است.
برای این که ریتم را در سخنرانی توسعه دهید بازوی خود را خیلی راحت در عرض بدن خود قرار دهید، صدای خود را غنی کنید و به خروج حروف صدا دار از دهانتان توجه داشته باشید.
می دانستید صدای شما هم مثل یک استخر آب عمق و ابعاد خود را دارد؟ یکی از ویژگی های سخنران خوب پیمایش دائمی و بدون وقفه صدای آن است. تنها راهی که برای قدرتمند کردن صدا در سخنرانی از طریق پیمایش صدا وجود دارد انتخاب جملات کوتاه و ساده ای که به هیچ وجه پیچیده نیستند می باشد. علت این موضوع هم مشخص است. وقتی که فرد بخواهد با جملات پیچیده و طولانی تری منظور خود را منتقل کند مدام مجبور است نفس گیری کند و این یعنی مکثی که میان جملات ایجاد می شود و برای گوش مخاطب ممکن است خوشایند نباشد.
توانایی شما در خواباندن مردم بیش تر از آن چه که فکر می کنید می باشد! کافی است صدای خود را نه بالا ببرید و نه پایین؛ آن گاه یک جمعیت 200 هزار نفری می توانند با لالایی شما به سرزمین خواب و خیال بروند!
از این رو لازم است به سه فاکتور اساسی برای قدرتمند کردن صدا در سخنرانی توجه کنید:
اگر سرعت بالایی در حرف زدن دارید ترمز را بکشید! وقتی که فردی با عجله صحبت می کند اولین برداشتی که از او می توان داشت عصبی بودن این فرد می باشد. در مقابل کسی که زیادی آرام باشد و نتواند هیچ تغییری در جو ایجاد کند سخنران خوبی نیست!
پیچ صدای خود را در دست داشته باشید. شما دقیقا مثل یک رادیو هستید. با این تفاوت که مخاطبان شما رو به روی شما هستند و در چشمانتان زل زده اند! صدای رادیو را نه خیلی کم و نه خیلی زیاد کنید. حالتی نرمال و استاندارد را ایجاد کنید.
عشق شما به مسئله ای که در حال بحث درباره آن هستید به مخاطبان عشق القا می کند.
مشکلات تو دماغی بودن صدا چه به خاطر بیماری باشد و چه به خاطر یک نقصان در سیستم تنفسی فرد باشد بالاخره چیزی است که باید پذیرفت. اما قرار نیست همه کسانی که با این مسئله رو به رو هستند از سخنرانی بترسند. برای این افراد راهکارهایی جهت کاهش تودماغی بودن و قدرتمند کردن صدا در سخنرانی وجود دارد تا بالاخره صدایشان با این ترفند های شفا بخش بهبود یابد. توصیه می کنیم تا می توانید در فضای باز فریاد بزنید و با صدای بلند صحبت نمایید. فضای بسته ای که در بینی شما ایجاد شده است را در هم شکنید تا راه تنفس شما برای همه مسیر های موجود علاوه بر بینی باز شود.
برای خواندن مطالب بیشتر فن بیان کلیک کنید
www.daneshgahezendegi.com را کلیک کنید
داستان سخنرانی، داستان پرماجرا و عجیبی است! تمام روزهای قبل از اجرایی شدن سخنرانی و تک تک لحظات اجرای سخنرانی تمام تلاشمان را میکنیم تا حداقل یک مخاطب لب به سخن بگشاید و این وسط گفتگویی هر چند مختصر و حتی بینتیجه شکل بگیرد؛ غافل از این که وقتی تعداد زیادی از مخاطبان با هم شروع به صحبت و سوال پرسیدن میکنند انگار فرمان سخنرانی از دستمان رها شده است و دیگر قادر به کنترل جلسه نیستیم! مشکل بعدی زمانی شروع میشود که به اندازه تمام افرادی که به سخنرانی ما توجه میکنند، افرادی وجود دارند که سعی دارند در بیتفاوتترین حالت ممکن به سر ببرند و با استفاده از موبایل یا وسایل مشابه، به سخنران نشان دهند که تنها در حال تحمل فضای سخنرانی هستند و هیچ تمایلی به گوش دادن ندارند! در چنین شرایطی چه به صورت فیزیکی و چه به صورت روانی شلوغی، همهمه و بینظمی در سالن سخنرانی و ذهن سخنران ایجاد میشود که از هر جهت آزاردهنده است. به همین دلیل است که سخنرانان در کنار هزار و یک نکته و ترفندی که در سخنرانی ممکن است حائز اهمیت باشند به دنبال راهی برای حفظ تمرکز و توجه مخاطبان هنگام همهمه و شلوغی در سالن سخنرانی هستند.
این حالت شلوغی و همهمه روی همه کسانی که در سخنرانی شرکت کردهاند تاثیر میگذارد. حتی کسانی که سعی داشتهاند به شما توجه نکنند، وقتی به آنها مینگرید به چشمان شما نگاه نکنند و بیتفاوت نسبت به تلاش شما برای به وادار کردن مخاطبان به تعامل، کارشان را ادامه دهند. در حالت دیگر ممکن است شما قربانی وضعیت شلوغی ناخواستهای شوید که در سالن سخنرانی رخ داده است و رفت و آمدهای موجود باعث صحبت و همهمه شده است. در چنین موقعیتی باز هم همه چیز یکسان است و شما باید به فکر راهی برای متمرکز کردن و جلب توجه مخاطبان به شکلی که اول سخنرانی توجه میکردند باشید.
ما در دانشگاه زندگی بر اساس تجربیات شخصی و منابع معتبر سخنرانی و فن بیان راهکار مناسبی برای رفع این مشکل داریم. کافی است تا پایان همراه ما بمانید.
به طور معمول نشستن به صورت غیرفعال و انجام دادن کاری به عنوان فعالیت دوم در حالی که در یک سخنرانی حضور داریم مصداق بارز عدم توجه و تمرکز است. حتما در دانشگاه این تجربه را داشتهاید و سعی داشتهاید زمان را با انجام کارهای دیگری سپری کنید. تنها راه متمرکز شدن در چنین شرایطی آن است که خودمان را مم به انجام کاری مرتبط با بحث کنیم. مثلا به یادداشتبرداری بپردازیم.
به طور کلی ذهن بسته به علاقه، گرایش افراد و حس کنجکاوی میتواند روی یک موضوع یا حتی چند موضوع متمرکز شود. اما در سخنرانی به دلیل طولانی بودن یا ادامهدار بودن بحث، هر لحظه امکان منحرف شدن حواس وجود دارد. به همین دلیل است که تنها راه تمرکز کردن به صورت قطعی روی یک موضوع یا بحث را نوشتن به صورت همزمان میدانند. حتی بدخط نوشتن اما یادداشتبرداری از مطالب به افراد کمک میکند و مانع از آن میشود تا ذهن فرد از جلسه سخنرانی به دنیای خیال پرواز کند!
طبق مطالعات انجام شده همیشه انجام یک فعالیت ثانویه به معنای حواسپرتی نیست؛ مثل همین نوشتن که به عنوان فعالیت ثانویه میتواند مفید واقع شود. این نوشتن اکنون با توجه به پیشرفتهای صورت گرفته میتواند در لپتاپ، داخل گوشی و تبلت انجام شود و بنابراین به عنوان یک سخنران و در مسیر حفظ تمرکز و توجه مخاطبان هنگام همهمه و شلوغی در سالن سخنرانی باید بدانید که مشغول شدن با موبایل همیشه به منزله بیتوجهی به شما نیست!
مقالات بیشتر را کلیک کنید
فرقی نمی کند زبان مادری شما چه باشد یا این که از زبان مادریتان برای صحبت کردن استفاده کنید یا زبان دیگری؛ لهجه در تمام زبان های دنیا وجود دارد و تفاوت لحن در صحبت کردن یک زبان مشخص موجب رنگارنگی ملل شده است. لهجه به جز این که جنبه زبان شناختی داشته باشد اصالت یک فرد را نشان می دهد و می توان آن را از ارزش های زبان رسمی یک کشور دانست. اما متاسفانه برخی از لهچه ی خود به خصوص حین صحبت در جمع چندان راضی نیستند و در عین حال ترک آن برایشان مشکل است. مثلا احتمالا افرادی زیادی را دیده اید که در محیط کار با لهجه متداول صحبت کنند و در جمع خانواده و دوستان با لهجه های محلی و قوم و قبیله ای خود سخن می گویند. در واقع نمی توان از لهجه به عنوان یک عامل منفی در سخنرانی یاد کرد، اما بهتر است آن را برای فهم بهتر مطالب توسط مخاطبان کنترل کرد. به همین دلیل است که بخشی از آموزش سخنرانی به همین فنون کاهش لهجه در سخنرانی اختصاص یافته است.
مطابق با تحقیقات به عمل آمده در ارتباط با فن بیان و تاثیر به کارگیری لهجه در سخنرانی و در مجامع عمومی زمانی که لهجه با لهجه متداول مردم ترکیب شود تاثیرگذاری سخنرانی کم تر و کم تر می شود. به علاوه استفاده از لهجه خاصی توسط سخنران از اعتبار او حین سخن گفتن می کاهد.
نا گفته نماند که این تاثیرگذاری هیچ ارتباطی به اصل لهجه ها ندارد و تنها چیزی که در فن بیان نکوهش می شود عدم استفاده به موقع از لهجه می باشد. اگر فعالیت و کسب وکارتان سخنرانی مداوم را ایجاب می کند یا لازم است در مقابل افراد زیادی سخنرانی کنید از همین حالا باید نسبت به کاهش لهجه در سخنرانی کردن حساس باشید. از این رو در مطلب امروز دانشگاه زندگی فنون کاهش لهجه را از منابع معتبر جمع آوری کرده ایم که کاهش یا از بین بردن لهجه را برایتان ساده تر خواهد کرد. تا پایان با ما همراه باشید.
قبل از شروع سخنرانی لازم است از خود بپرسید که لهجه شما در چه سطحی قرار دارد و به زبان ساده تر سنگین است یا نه. برای این که به جوابی دقیق برسید این سوالات را از خود بپرسید:
اگر پاسختان مثبت است که لازم است برای کاهش لهجه در سخنرانی از همین حالا اقدام کنید.
کافی است لهجه غلیط شما مانع از یادگیری مخاطبان شود؛ کافی است این لهجه باعث شود دوستانتان شما را به سخره بگیرند و از روی نادانی برخورد نامناسبی با شما داشته باشند! آن موقع است که به شدت از به کارگیری لهجه پشیمان می شوید و شاید حتی نسبت به لهجه خود احساس انزجار کنید!
برای این که با چنین مسائلی رو به رو نشوید و از همان اول قدرتمندانه در جمع حاضر شوید لازم است از همین حالا با ترفند های کاهش لهجه در سخنرانی آشنا شوید
کاهش لهجه: هر چه زودتر؛ بهتر!
در فنون کاهش لهجه در سخنرانی هیچ گاه درباره pذف لهجه صحبت نمی کنیم؛ بلکه همواره تمرکز ما بر کاهش غلظت لهجه افراد در طول صحبت کردن است. علت این موضوع را باید در دوران کودکی و توانایی غریزی انسان در یادگیری لهجه ها جستجو کرد. مطابق با تحقیقات انجام شده در دانشگاه شیکاگو کودکان و از 6 ماهگی یادگیری لهجه را آغاز می کنند و شکل گیری لهجه انسان خیلی زودتر از یادگیری زبان مادری شکا می گیرد؛ چرا که نوزاد انسان پیش از برقراری ارتباط با زبان از آوا و ایما و اشاره برای صحبت کردن با بزرگترها بهره می گیرد.
مقالات فن بیان را اینجا بخوانید
چند بار پیش آمده است که در سخنرانی به نواقص مربوط به ایستادن، راه رفتن و به طور کلی زبان بدن خود فکر کنید؟ ما هم میدانیم که گاهی متن سخنرانی، برقراری ارتباط با مخاطبان، توجه به مکث و وقفه در سخنرانی و تمرکز حواس برای این که کوچک ترین تپقی نداشته باشیم وقت برای این نمیگذارد که ببینیم به موقع حرکت کردهایم یا حرکت ما به جا بوده است یا نه! برای یک بار هم که شده بیایید نگاهی عمیقتر به استایل خود در سخنرانی داشته باشیم. پاهایتان را هنگامی که یک جا می ایستید تکان میدهید؟ عادت دارید دستتان را در طول سخنرانی آزاد بگذارید یا همیشه دست به جیب هستید؟ میدانید مخاطب تیز و هوشمند شما حواسش حتی به لرزش دستی است که خودتان هم هیچ وقت متوجه بودنش نشده اید؟ مدیریت زبان بدن در سخنرانی همین نکات خیلی جزئی و ریزبینانهای است که همه ما از آنها غافل هستیم!
حرکت بدن خصوصا وقتی که هیجان و استرس سخنرانی در وجودتان موج میزند طبیعی است و اگر بخواهید برای یک جا ماندن تلاش کنید قطعا جلوهای غیرطبیعی دارد. باعث ناراحتی است که اغلب سخنرانان سعی دارند حرکات را تا حد ممکن از سخنرانی خود حذف کنند و به این شکل زبان بدن خود را سرکوب کنند؛ در حالی که زبان بدن مثل زبانی که با آن صحبت میکنیم سرکوب شدنی نیست و حتی بهتر از هر کسی و هر چیزی با مخاطب سخن میگوید!
بعد از خواندن این مطلب یاد میگیرید که چه طور به جای سرکوب حرکات بدن خود، با مدیریت زبان در سخنرانی اجرا بهتری داشته باشید.
تکنیک های زبان بدن در سخنرانی، بخش جداگانه و مستقلی از تمام اصولی است که تا به حال بررسی کردهایم؛ چون سخنرانان بزرگ دنیا معتقدند زبان بدن برای انتقال مفاهیم به مخاطبان ضروری است و اگر قرار باشد زبان بدن حذف شود، سخنران عملا با گوینده رادیو تفاوتی ندارد!
ارکان مهمی که در زبان بدن بیشتر روی آنها صحبت میشود عبارتند از:
اگر تا کنون درباره زبان بدن چیزی نمیدانستید این مطلب، فرصت فوق العادهای برای آشنایی با ارکان مهم در زبان بدن و بهبود آنها میباشد.
اهمیت ارتباط چشمی و زبان بدن بر کسی پوشیده نیست؛ اما کسی که بتواند به خوبی آن را مدیریت کند و کم و کاستیهای آن را اداره نماید پیروز میدان سخنرانی خواهد بود. تکنیکهای زیر را با هم مرور میکنیم:
کوچکترین حرکات سخنران روی صحنه باید هدفمند باشد. هیجانهایی که به صورت ناخودآگاه در افراد پیش از سخنرانی ایجاد میشود معمولا با حرکات عصبی، تکانههای عصبی، رفت و آمدهای جنجالی و بحث برانگیز روی صحنه و خلاصه حرکات غیرعادی همراه میشود. بنابراین کسی که بتواند به حذف حرکات پرهیاهو به مدیریت زبان بدن در سخنرانی بپردازد خیلی چیزها را به دست آورده است.
اصل مهم در مدیریت حرکات، اصل تفریق است. حرکات فیزیکی بدن که بر اثر هیجان به وجود میآیند باید کم کم تفریق شوند. به همین دلیل توصیه میکنیم حدود یک ساعت قبل از سخنرانی، زمانی که از مرور متن فارغ شدهاید از کسی بخواهید تا شاهد حرکات بدن شما هنگام اجرا آزمایشی، پیش از شروع سخنرانی باشد.
مقالات فن بیان را کلیک کنید
رویایی دارم” نام یکی از معروفترین و پرطرفدارترین سخنرانیهای تاریخ میباشد که دنیا به خود دیده است. نطقی که توسط مارتین لوتر کینگ جونیور، رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکاییهای آفریقاییتبار در مخالفت با تبعیض نژاد ارائه شده است. نیم قرن از قتل مارتین لوتر کینگ و فرجام تلخ او میگذرد اما به واسطه نطقهای جاودان و فراموشناشدنی وی بوده که همچنان در یادها ماندگار است. در بخشی از نطق رویایی دارم” که نمونه خوبی برای اثبات متمایز بودن شیوه سخنرانی مارتین لوتر کینگ میباشد میخوانیم:
ما نمیتوانیم بپذیریم که بانک عدالت» ورشکسته شده باشد. ما نمیتوانیم بپذیریم که موجودی گنجهای بزرگ فرصت» در این کشور ناکافی باشد. از اینرو ما آمدهایم تا این چک را نقد کنیم. چکی که با ارائه آن میتوانیم صاحب آزادی و امنیت عدالت شویم. ما همچنین به این مکان تقدیس شده آمدهایم تا شدت اضطرار موقعیت کنونی را به آمریکا خاطرنشان سازیم. امروز زمان آن نیست که وقت خود را صرف اقدامات تجملی مانند خونسردی یا تزریق داروی مسکن و پیشرفت تدریجی کنیم. وقت آن رسیده است که وعدههای واقعی دموکراسی بدهیم. وقت برخاستن از تاریکی و گودال مهلک جدایی نژادی و گذار به جاده روشن عدالت نژادی فرا رسیده است. امروز روز رهایی کشور از ریگهای روان بیعدالتی نژادی و کشاندن آن به زمین استوار برادری است. امروز وقت تحقق بخشیدن به عدالت برای همهی فرزندان خدا است…
با این مقدمه تحلیل فن بیان و شیوه سخنرانی مارتین لوتر کینگ را که بر اساس ویدیوهای ثبت شده از سخنرانی وی تهیه شده است آغاز میکنیم.
بخش وسیعی از شهرت این نطق به زمینه تاریخی آن و مضمونی که به خاطر آن مارتین لوتر به سخنرانی پرداخته باز میگردد که قطعا از حوزه بحث ما در فن بیان خارج است. رویایی دارم” میتواند جز سخنرانیهای معروف تاریخ باشد که جز به جز آن ظرفیت تحلیل و آموزش دارد. آن چه که در سخنرانیهای مارتین لوتر به بحث ما مربوط است متون سخنرانی برجسته و فنونی است که در این متون به چشم میخورد.
به طور خلاصه، موارد زیر در متون سخنرانی مارتین لوتر به چشم میخورد که در ادامه و در بخشهای جداگانه به بررسی آنها میپردازیم:
یکی از روشهای قدیمی در سخنرانی تکرار در ابتدا جمله (آنافورا) میباشد. یکی از دلایلی که نطق رویایی دارم” مارتین لوتر به این عنوان نامگذاری شد تکرار همین جمله حداقل در هشت جای سخنرانی بود. به نمونههای زیر که به صورت مکرر در نطق رویایی دارم” دیده میشوند توجه کنید:
بعضی از اشتباهات ساده مثل همین تپق زدن ها در سخنرانی، اهوم و اهم گفتن های طولانی مدت یا استفاده از تکه کلام های همیشگی و خسته کننده، خط پایان سخنرانی شما نیستند. ای بسا چنین اشتباهاتی با یک متن غنی و مفید جبران وبرای همیشه بخشوده شوند. اما در این میان اشتباهات دیگری هم وجود دارند که خیلی مهلک تر و خطرناک تر هستند. به زبان دیگر تعدادی اشتباه نابخشودنی در سخنرانی عمومی وجود دارند که در صورت ارتکاب آن ها، تقریبا هیچ راه برگشتی وجود ندارد! در چنین مواردی باید قید آن سخنرانی را بزنید؛ چون تقریبا توجه و تمرکز مخاطب را از دست داده اید.
بی هدف سخن گفتن، بدون شوق حرف زدن و عدم ایجاد این اشتیاق در مخاطب و عدم آمادگی، هیچ کدام به اندازه اشتباهات نابخشودنی در سخنرانی عمومی که در ادامه بررسی می کنیم روی کیفیت کار شما اثرگذار نخواهند بود. اگر شما هم مشتاق آشنایی با این اشتباهاتی هستید که شاید بارها مرتکب می شدید و اصلا به آن ها توجه نکرده بودید، دانشگاه زندگی شما را به خواندن این مطلب دعوت می کند.
اگر احیانا شما هم دچار این اشتباهات شده اید اصلا جای نگرانی نیست! هر یک از اشتباهاتی را که در ادامه می خوانید با استفاده از راه های نجات از اشتباهات مهلک در سخنرانی که پیش از این بررسی کردیم جبران کنید!
سخنرانی چه در جمع رسمی و چه در میان جمعیتی که اصطلاحا خودمانی هستند و رودربایستی با آن ها نداریم نیازمند تلاش مکرر برای بهبود کیفیت هستند. چند درصد از ما به عنوان سخنران، چند روز پیش از هر سخنرانی تمرین می کنیم و به بهبود و به روزرسانی اطلاعات گذشته خود می پردازیم؟
اگر شما هم از آن سخنرانان تنبلی هستید که همواره به تکیه بر اطلاعات گذشته و قدیمی خود سخن می گویند، می توانید با استفاده از راه های زیر بر تنبلی خود غلبه کنید:
اشتباه نابخشودنی دوم در سخنرانی، حسادت سخنران است که انگار تیشه به ریشه توانایی های سخنران می زند. حس حسادت عموما در آن دسته از سخنرانانی ایجاد می شود که تصور می کنند توانایی شخصی رقبا آن ها در سخنرانی، عمدتا یک استعداد ذاتی بوده است. حتما تا به حال این جمله را در وصف رقبا خود از دوستان خود شنیده اید که می گویند:
این دسته از سخنرانانی که دچار حسادت نسبت به رقبا می شوند را می توان از راه های زیر شناخت:
به همین خاطر است که خود سخنرانی که با تقلید از دیگران، سخنرانی خود را تنظیم کرده است عموما احساس اضطراب دارد و عصبانی به نظر می رسد. اصالت در انتقال پیام، از عادات سخنرانان حرفه ای است.
حریص بودن، سومین اشتباه نابخشودنی در سخنرانی عمومی است. سعی نکنید همه چیز را با هم و یک جا به خورد مخاطب بدهید. مخاطبان شما نه کاملا از مباحث شما بی اطلاع هستند و نه کاملا به آن چه که قرار است درباره آن سخن بگویید مسلط می باشند. تلاش هر چه بییشتر شما برای ارائه مطالب بیشتر و برقراری تعامل با مخاطب گاهی نتیجه عکس می دهد. نسبت به این ارتباط و به اشتراک گذاری اطلاعات خود حریص نباشید.
سخنران با اشتها زیاد، همان سخنرانی است که فکر می کند اسلاید بیشتر یعنی سخنران حرفه ای تر و داناتر است! این سخنرانان به شدت به ارائه آمار فراوان، اسلایدهای بیشتر، اطلاعات پیچیده تر و ذکر جزئیات متمایل هستند.
سخنرانانی که بیش از حد برای تبادل اطلاعات اشتها نشان می دهند همچون مسافری هستند که پرداختن به جمع آوری وسایل غیرضروری، او را از بسته بندی لوازم ضروری سفر بازمی دارد! تحقیقات شناختی حجم اطلاعات را برای جذب مخاطب محدود کرده است. بارگذاری بیش از حد اطلاعات میزان جذب آن ها را توسط مخاطب پایین می آورد.
ادامه مطلب فن بیان در سخنرانی را کلیک کنید
وقتی دقیقتر به فرآیند سخنرانی و اتفاقاتی که در طول آن رخ میدهد نگاه میکنیم متوجه خواهیم شد تعامل مخاطبان در طول سخنرانی آن چیزی نیست که تمام این مدت فکرش را میکردیم. ما از مخاطبان فقط نمیخواهیم به محض سوال پرسیدن ما به صورت تصادفی یک پاسخ تصادفی بدهند و به این شکل تظاهر به تعامل کرده باشیم؛ چرا که تعامل معنا و مفهوم متفاوتتری نسبت به آن چه که تصور میکردیم دارد و مشارکت دادن مخاطبان در طول سخنرانی تنها به این سوال و جوابها محدود نمیشود.
وقتی که میگوییم مشارکت دادن مخاطبان در طول سخنرانی لازم است منظور آن دسته از پرس و پاسخهای کلیشهای نیست که بخواهیم مخاطب را به زور وارد بحث کنیم. شما به عنوان یک سخنران باید فراتر از این موضوع پیش بروید. طوری که هر صحبت شما باعث نگاههای معنیدار مخاطب نسبت به هم و خود شما به عنوان سخنران شود. شما باید فراتر از این موضوع پیش بروید تا این که مشارکت مخاطبان به سرگرمی آنها تبدیل شود. دشوار و حتی غیرممکن به نظر میرسد؛ نه؟!
هیچ غیرممکنی در طول سخنرانی به لطف تجربیات سخنرانان باقی نمانده است و هر روز راههای بیشتری پیش روی سخنرانان قرار میگیرد تا بیش از پیش نوآوری به خرج دهند. همراه دانشگاه زندگی بمانید و ترفندهای مشارکت دادن مخاطبان در طول سخنرانی را از دست ندهید.
مشارکت از همان لحظات اولیه سخنرانی آغاز میشود. اگر در بخشی از سخنرانی احساس کردید که تا کنون سخنرانی انگیزشی و ترغیبکنندهای داشتید و مخاطبان را از نظر احساسی درگیر کردهاید اکنون بهترین زمان است تا آنها را خیلی سریعتر از همیشه به تعامل وادارید. هر چه قدر که دیرتر این حالت بین شما و مخاطبان ایجاد شود تعامل و فراخوانی آنها به مشارکت در بحثها حتی بعد از اتمام سخنرانی به تعویق میافتد.
مهمترین مانعی که برای برقراری تعامل بین سخنران و شرکتکنندگان در سخنرانی وجود دارد سد روانی است. سدی که باعث میشود مخاطب تصور کند مانند شرکت در انتخابات، رای دادن، خرید سهام، شروع کسب وکار یا مثلا شرکت در یک دوره آموزشی خاص پریسک و مخاطرهآمیز باشد. در چنین حالتی خیلی بهتر است که فراخوانی به عمل و دعوت از شرکتکنندگان به صورت چندمرحلهای و با پیشنهادات کوچکتر و با ریسک کمتری باشد.
مقالات مربوط به فن بیان را کلیک کنید
تعامل و شرکت دادن مخاطبان در طول سخنرانی تحت تاثیر فاکتورهای مختلفی است و متاسفانه یا خوشبختانه این امر با توجه به این عوامل و کمتجربگی سخنران میتواند دشوارتر از آن چه که فکر میکنیم باشد. این موضوع و کیفیت سخنرانی است که میتواند میزان پرسش و پاسخ مخاطبان را تعیین کند.
خیلی از سخنرانیهای بزرگ دنیا به صورت نامحسوس و با شرکت دادن مخاطبان پیش میروند. اگر پیگیر آموزشهای دانشگاه زندگی بوده باشید حتما با گرفتن بازخورد از طریق پرسش بلاغی آشنایی دارید. حالتی که باعث میشود با استفاده از استفهام انکاری دیگران را به واکنش وادارید. این حالت خصوصا زمانی به کارتان میآید که مدتها مشغول مکالمه و گفتگو در یک جمع هستید و تا کنون موفق نشدهاید نظر مثبت و منفی آنها را نسبت به نطق خود بدانید. شما هم حتما تجربه کرده اید نشستن کنار کسی که مدام با حرف زدن سعی دارید با او ارتباط برقرار کنید اما همچنان شاهد یک کوه یخ هستید که رو به روی شما ایستاده است. یا شاید هم به عنوان یک معلم یا استاد به دنبال مشارکت 100 درصدی افراد در کلاس بوده اید ولی هرگز اشتیاق دانشجویان آن چیزی نبوده است که شما به دنبال آن بوده اید. این جا است که به شما هم ثابت می شود گرفتن بازخورد از مخاطب چه قدر کار سختی می تواند باشد.
با وجود سختیهایی که در مسیر شرکت دادن مخاطبان وجود دارد همچنان راههای زیادی برای درگیر کردن آنها وجود دارد تا بتوانید سخنرانی را به مسیر درست خود هدایت کنید. برای آشنایی با این راهها، همراه ما باشید!
پیش از این خواندید که تُن صدای سخنران میتواند مهمترین و تاثیرگذارترین مورد در جلب توجه مخاطبان باشد. سپس توصیه کردیم که امکاناتی مثل صندلیها، سایز سالن، پوسترهای مربوط به معرفی سخنرانی و فضای رفت و آمد را تا حد ممکن تسهیل کنید. در مرحله بعد به استفاده از وسایلی نظیر تبلت اشاره شد که کمک میکنند شکل ثابت و یکنواخت ابزارهایی نظیر اسلایدهای سخنرانی متنوعتر به نظر برسد.
در مراحل بعدی ترفندهای بیشتری را بررسی میکنیم.
هر بار که برای شرکت دادن مخاطبان در طول سخنرانی تلاش کنید همواره افرادی وجود دارند که ساز مخالف میزنند و مایل نیستند با شما وارد یک بازی دونفره جذاب برای درک بهتر موضوع شوند! ما ترجیح میدهیم این افراد را بخیل بنامیم؛ چون با زبان بدن مشخصی به صندلی خود چسبیدهاند و با شیوه نشستن خود فریاد میزنند که مایل به شرکت در گفتگو نیستند و میخواهند هر چه زودتر مطالب به اتمام برسد. در نهایت هم هیچ دانشی از سمت آنها به جمع منتقل نمیشود!
برای این افراد، همیشه درهای سالن سخنرانی باز است و شما قادر نیستید قبل از شروع سخنرانی روحیات آنها را بشناسید؛ اما میتوانید درخواست خود را برای شرکت دادن این دسته از مخاطبان به شیوه متفاوتی مطرح کنید. مثلا از آنها فعالیت بیشتری در بخش موردنظرتان بخواهید و یا شخصا از آنها سوالاتی بپرسید و آنها را وارد بحث کنید.
تجربه نشان داده است بسیاری از افراد گوشهگیر در طول سخنرانی با توجه بیشتر سخنران واکنشهای بهتری نسبت به قبل دارند و اصطلاحا یخ آنها سریعتر آب میشود!
برخی از از گفتگوها واقعا به تعامل نیاز دارند؛ مثل سخنرانیهایی با محوریت کارگاه که افراد به صورت عملی در آن فعالیت دارند. در این سخنرانیها خیلی زود باید به داد آن دسته از مخاطبانی رسید که اهل فعالیت گروهی نیستند و نسبت به شرکت در گفتگوی جمعی تمایلی نشان نمیدهند.
راهکار ما در چنین شرایطی برای شرکت دادن مخاطبان در طول سخنرانی، تقسیم کردن آنها به گروههای کوچک است. این کار دو مزیت مهم دارد. اول این که در گروههای کوچک امکان تبادل نظر بیشتر میشود و افراد زیر ذرهبین سرگروهی قرار دارند که مانع از عدم فعالیت آنها میشود. مزیت دوم به تعاملی مربوط میشود که بین افراد به وجود میآید.
شاید خودتان حس نکنید اما با ترفند فعالیت در گروههای کوچکتر به مرور زمان انرژی ذاتی سالن بالا و بالاتر میرود. نکته بعدی در ادغام مخاطبان و تشکیل گروههای کوچک، ایدههایی است که با هم ترکیب میشوند و کیفیت بالاتری نسبت به حالت اولیه خود دارند.
برای تقسیمبندی افراد به گروههای کوچک میتوانید از ترفند کاغذ رنگی استفاده کنید و کاغذها را در ابتدای سخنرانی به صورت تصادفی توزیع کنید. در نهایت افرادی که کاغذهای همرنگ دارند در یک گروه قرار میگیرند.
سخنرانی فوقالعاده غنی و مهمی دارید؛ اما آیا میدانستید اگر موفق نشوید به دانش مخاطبان چیزی اضافه کنید و یا سخنان شما نتواند الهامبخش واقع شود در واقع سخنرانیتان بیارزش بوده است؟
برای جلوگیری از این مشکل توصیه میکنیم مخاطبان را در نطق پایانی سخنرانی خود شرکت دهید. در واقع ترفندهای به پایان بردن سخنرانی بسیار است اما این که خود مخاطب بتواند سخنرانی را به پایان ببرد خاطرهای متفاوت و دلچسب برای او خواهد بود.
یکی از ایدههای جالب برای دخیل کردن مخاطبان حتی در پایان سخنرانی اعلام نظرات آنها پشت تریبون است. مثلا پیشنهاد دهید هر کسی که مایل است نظرات خود را در پایان سخنرانی پشت تریبون اعلام کند یا پیشنهاداتش را سر جای خود فریاد بزند!
فراموش نکنید که شما در این مرحله فقط و فقط یک شنونده هستید. کاری نکنید کسی که در حال بیان نظرات خود درباره شما است فکر کند شما در هر حال برای جبران خطاها یا نواقص خود همیشه بهانه یا دلیل خوبی دارید. شنونده خوبی باشید. حتی بد نیست وقتی که مخاطب در حال بیان بازخورد خود می باشد دوباره حرف های او را تکرار کنید تا قانع شود شما فقط و فقط یک شنونده هستید.
سخنرانی و فن بیان را در دانشگاه زندگی بیاموزید
ارتباطات بارها و بارها از جنبههای مختلف بررسی شده است و با وجود اختلاف نظری که پیرامون هر بخش آن وجود دارد کارشناسان بر یک اصل اتفاق نظر دارند؛ این که ارتباط غیرکلامی بخش اساسی و حذفناشدنی یک گفتگو است.
چهره، حالات چشم و چشم دوختن یا خیره شدن به جایی، حرکات بدن و تُن صدا از جمله عواملی هستند که ارتباط اجتماعی را فراتر از ارتباط کلامی میبرند. شیوه دست دادن ما در یک مهمانی میتواند بار معنایی زیادی داشته باشد و شک نکنید که مخاطبتان از شیوه احوالپرسی شما میتواند به حالاتتان پی ببرد. این که مدل موی شما چیست و چه رنگی را برای موهایتان میپسندید همه و همه در بردارنده مفاهیمی هستند که در قالب ارتباط غیرکلامی به طرف مقابل منتقل میشوند.
جالب است بدانید اولین مطالعات دانشمندان روی ارتباط غیرکلامی از سال 72 و در کتابی تحت عنوان The Expression of the Emotions منتشر شد. از آن موقع تحقیقات زیادی روی روشهای ارتباط غیرکلامی و تاثیرات آن صورت گرفته است. هر چند که بسیاری از راههای برقراری ارتباط از نوع غیرکلامی به نحوی میباشند که ممکن است مخاطب در صورتی که به خوبی توجه نکند حتی به آنها پی نبرد اما در هر صورت هرگز نمیتوان منکر آن شد.
در ادامه قصد داریم چند نمونه از راههای ارتباط غیرکلامی را که توسط روانشناسان و البته محققان فعال در زمینه زبان بدن مطرح شده است بررسی کنیم.
در بسیاری از موارد ممکن ارتباط غیرکلامی از یک عنصر تشکیل نشده است. گاهی مخاطب اجزای مختلف را به هم میچسباند تا بتواند مفهوم خود را بهتر برساند. مثلا اخم کردن و دست به سینه نشستن یکی از نشانههای بارز عصبانیت است. یا خیره شدن به نقطهای بدون پلک زدن در غالب اوقات نشانگر عدم موافقت ما با موضوعات میباشد.
مهارتهای غیرکلامی فقط در ارتباطات روزمره کاربرد ندارند. از این مهارت در بحث کسب وکار به وفور استفاده میشود. چنان چه درمهارتهای ارتباطات غیرکلامی در بازاریابی گفته شد مهارت غیرکلامی عناصر متعددی را شامل میشود. میز و صندلی اطراف، شناخت مخاطب، حالات ایستادن، مهارت شنیداری، خودپرسی و سایر عوامل مشابه میتوانند در شکلگیری این ارتباط تاثیرگذار باشند. حتی یکی دیگر از ارکان مهم در ارتباط غیرکلامی سکوت است. هر چند که سکوت خیلی در فرهنگ شرق شناخته شده نیست و ما معمولا برای همه چیز جواب های حاضر و آماده داریم اما سکوت در فرهنگ غرب پسندیده تر است. گاهی سکوت نشانگر رضایت و اعتماد است و گاهی ابزاری برای تهدید و فشار آوردن به دیگران.
روانشناسان معتقدند حالات چهره بیشترین سهم را در ارتباط غیرکلامی دارد. کمی مکث کنید و فقط فکر کنید چه بار اطلاعاتی عظیمی ممکن است از طریق اخم کردن یا خندیدن منتقل شود؛ چرا که صورت هر فرد اولین بخشی است که ما در رفتار وی مشاهده میکنیم.
حرکات سیگنال مهمی در برقراری ارتباط هستند. مثلا مشتری قادر است از طرز ایستادن شما پیام شما را دریافت کنید. به عنوان مثال وقتی که فروشنده یا بازاریاب دست به سینه بایستد تقریبا نسبت به مخاطب خود بی توجه بوده است. پس دست به سینه ایستادن اولین نشانه عدم اعتماد و توجه مابین طرفین است. یا این که ایستادن در حالت عادی، دست های افتاده و شانههای مستحکم نشانگر اعتماد به نفسشما هستند. بنابراین در ارتباط غیرکلامی بهترین شیوه ایستادن ثبات و آرامش است. در صورتی که مدام حرکت کنید و به جلو یا عقب گام بردارید نشان داده اید که از صحبت کردن خسته شده اید.
ژست معمول افراد شامل تکان دادن و حرکت دادن دست یا نشان دادن انگشتان برای نمایش اعداد است. هر چه که باشد باید بپذیریم که ژست مرسوم ایستادن افراد تا حد زیادی وابسته به فرهنگ آن جامعه است.
اهمیت حرکات در ارتباط غیرکلامی را وکلا خیلی بهتر از بقیه افراد درک میکنند. آنها میدانند که حرکات دست چه قدر میتواند در قانع کردن هیئت منصفه تاثیر بگذارد. در مقابل، قاضی یا دادستان ممکن است با نگاه کردن به ساعت خود به وکیل مدافع نشان دهد که صحبتهایش خستهکننده و کسلکننده بوده است.
زبانشناسی در واقع ارتباطی مجزا از زبان رسمی و مرسومی است که به واسطه آن از واژگان کمک میگیریم. این بخش شامل فاکتورهایی نظیر تُن صدا، پیچ و بلندی یا کوتاهی آن است. وقتی که افراد با تُن صدای خاص و قوی سخن میگویند بهتر میتوانند حالاتی همچون موافقیت یا اشتیاق خود را نسبت به هر موضوعی بیان کنند. صدایی که با لرزش و انرژی پایین باشد نیز نشانه عدم موافقت یا شک و دودلی افراد نسبت به موضوعات خواهد بود.
حالت متداولتر تاثیر تُن صدا را در ارتباط دو دوست و در احوالپرسیهای روزمره شاهد هستیم. مثلا دوستتان با شما احوالپرسی میکند و جواب شما در هر حالت روحی که قرار داشته باشید مثل همیشه آن است که اعلام کنید اوضاع و احوالتان خوب است. اما تُن صدای شما در حالات مختلف میتواند حقایق زیادی را نسبت به حال روحی شما آشکار کند. این که آرام جواب دهید، خونسرد باشید، با اشتیاق زیادی با دوستتان صحبت کنید یا در کمال بیتفاوتی این جمله را ادا کنید همه و همه مربوط به تاثیر تُن صدا هستند.
در روابط غیرکلامی زبان بدن نقش بسیار مهمی دارد. همین حالات صورت بخشی از زبان بدن هر فرد محسوب میشوند. شاید زبان بدن در هر فرهنگی و برای هر فردی معنای خاص خودش را داشته باشد؛ اما همه ما میدانیم که برخی از حالات قرارگیری قطعا حاوی پیامهای خاصی هستند. مثلا دست به سینه ایستادن و پاها را به هم قفل کردن در غالب اوقات به منزله سد دفاعی فرد هستند.
علمی متفاوت تحت عنوان Proxemics وجود دارد که به بررسی جنبه متفاوتی از ارتباط غیرکلامی میان افراد میپردازد. به طور معمول افراد نیاز دارند فضای مشخصی را برای ارتباط گرفتن با یکدیگر اشغال کنند. فاصلهای که هر فرد با طرف مقابلش دارد متاثر از فاکتورهای متعددی میباشد؛ مثل شخصیت خود فرد، میزان صمیمت با فرد، حالاتی که فرد نسبت به طرف مقابلش دارد و …
به طور کلی فاصله استانداردی که افراد در ملاقات با شخص تازهای حفظ میکنند حدود 30 سانتیمتر است. این فاصله تحت شرایط مختلف و بر اساس الگوهای ارتباط غیرکلامی تغییر میکند.
فن بیان را در دانشگاه زندگی بخوانید
تا به حال به این فکر کردهاید که چرا هر روز صیح از تخت خوابتان بلند میشوید؟ چرا صبحانه میل میکنید، مسواک میزنید و هر روز ممکن است لباس متفاوتی با دیروز را برای موقعیتهای مختلف انتخاب و بر تن کنید؟ این که چرا یک روز ممکن است نسبت به روزهای دیگر شادابتر باشید و با خیال راحتتری به بیرون از خانه قدم بگذارید و یا یک روز با هیجان متفاوتتری نسبت به قبل سر کار بروید چه طور؟ تمام این موارد بر اثر یک یک پدیده روانی طبیعی به نام انگیزه در افراد به وقوع میپیوندند و این ایجاد انگیزه است که در شادابی یا به چالش کشیدن امورات روزمره ما ممکن است موثر باشد.
انگیزه و علل ایجاد آن برخاسته از نیازهای روزمره ما است. ما غذا میخوریم چون گرسنه میشویم و باید این گرسنگی برطرف شود. مسواک میزنیم تا سلامت دندانهایمان حفظ شود و این یک نیاز برای زندگی است. این که هر روز از خانه خارج میشویم به دلیل کسب درآمد و گذران زندگی است و اگر به سلامتی بدن خود اهمیت میدهیم برای تضمین آینده و زندگی سالم است. انگیزهها بر اساس نیازهای روحی و بیولوژی افراد تعریف میشوند. گاهی نیازهای انسان روحی است؛ مثل نیاز به پشت سر گذراندن امتحان با موفقیت کامل. هر چه که باشد این نیازها در طول زمان بر اساس محیط، ارتباطات، علایق و فرهنگهای مخلتفی که در آن قرار میگیریم تفاوت میکنند و باعث ایجاد انگیزه متفاوتی در افراد میشوند.
در این مطلب از دانشگاه زندگی سعی داریم به یکی از ابتداییترین مفاهیم در زندگی روزمره بپردازیم؛ مفهوم ایجاد انگیزه، دلایل ایجاد آن و اهمیت حضور آن در زندگی. همراه ما بمانید.
نقش اهداف بزرگ در انگیزه انکارناپذیر است. در تعریف ایجاد انگیزه همیشه یک چرایی وجود دارد. این که چرا باید یک نیاز برطرف شود باعث تولد مفهوم انگیزه میشود. به طور کلی زمانی که به یک نیاز به خوبی پاسخ داده شود فرد به هدف خود رسیده است و زمانی که به هدف خود نرسیده انگیزهای در او ایجاد میشود تا سعی کند بدان هدف برسد. مثلا برای قبولی در رشته زیست شناسی در دانشگاه نیاز است تا فرد در دوره دبیرستان روی دروس مربوط به بیولوژی تمرکز بیشتری داشته باشد. این ایجاد انگیزه به همین سادگی ختم به خیر نمیشود و حتی وقتی فرد در دانشگاه مدنظر خود قبول شد باز هم نیاز به انگیزه دارد تا به هدف خود یعنی قبولی در هر درس برسد.
چنان چه قبلا در دانشگاه زندگی بحث کردهایم معمولا بیشتر افراد سعی میکنند اول انگیزه به دست آورند و سپس هدفهای خود را تعیین کنند. این کار غلط است و با شکست مواجه خواهد شد. پس ابتدا باید اهداف خود را تعیین کنید. از هدف استفاده کنید تا انگیزه خود را بالا ببرید و عادتهای خود را تغییر دهید. اهداف کمک میکنند به موفقیت شخصی برسید اما موفقیت حقیقی این است که بدون توجه به اینکه فردا چه اتفاقی میافتد، امروز تمام تلاش خود را به کار بگیرید.
انگیزه در واقع نیرو و انرژی لازم برای انجام یک فعالیت و پیشرفت شما در رسیدن به هدف است. انگیزه همان چیزی است که برخی افراد را صبح زود برای ورزش بیدار میکند و باعث میشود برخی دیگر تا نیمههای شب بر روی پروژههای خود کار کنند.
بهترین نوع انگیزه این است که واقعاً چیزی را بخواهید و برای آن مشتاق باشید. بسیار مهم است که به هدف خود علاقهمند باشید تا انرژی و انگیزه کافی برایتان ایجاد شود.
در بحث ایجاد انگیزه این سوال مطرح میشود که آیا تمام نیازهای ما از جهت ضرورت برطرف کردن در یک سطح قرار دارند؟ در واقع پاسخ به این سوال به صورت قطعی منفی است. هر فردی با توجه به اهداف و روحیاتی که دارد احساس متفاوتی نسبت به نیازها و چیزهایی دارد که ممکن است برای او مهم شوند؛ اما روانشناسان معتقدند هرگز نمیتوانید بدون برطرف شدن نیازهای حیاتی زندگی خود رشدی داشته باشید تا انگیزههای دیگری در شما ایجاد شود.
وقتی نیازهای اساسی مثل آب، خوراک و مسکن برطرف شود تازه انگیزههای ثانویه نظیر تمایل به دوستیابی و دستیابی به اهدافی نظیر موفقیت تحصیلی به وجود میآید.
این که یک انگیزه ذاتی باشد و یا بیرونی و محیطی کاملا به منشا آن بستگی دارد. انگیزههای ذاتی در واقع عواملی داخلی هستند که بر اساس فاکتورهای داخلی شکل میگیرند؛ مثل زمانی که دوست دارید کاری را انجام دهید تا خوشحال باشید.
انگیزههای خارجی کاملا به عوامل خارجی و محیطی بستگی دارند؛ مثل پول، پاداش، اجبار یا نیاز به تایید و پذیرش.
انگیزههای داخلی یا خارجی هیچ فرقی در شکلگیری اهداف ما ندارند. هر دو انگیزه برای زندگی افراد ضروری هستند. مثال بارز این انگیزهها اشتغال در محیطی است که متناسب با افکار، عقاید، خواستهها و رشته تحصیلی شما است. انگیزههای خارجی معمولا در حکم عامل محرک و نیروی بالقوه برای جهتگیری انگیزههای داخلی هستند.
نکته جالب در تقابل انگیزههای داخلی و خارجی میزان علاقمندی شما نسبت به فعالیت فعلیتان میباشد. حتما برایتان پیش آمده است که دیگران بخواهند بدانند به کارتان یا رشته تحصیلیتان علاقه دارید یا نه. پاسخ به این سوال زمانی که انگیزه داخلی در شما شکل نگرفته باشد تا حدی دشوار است!
اضطراب، این واژه کوتاه و مختصر، نقش گستردهای در زندگانی ما دارد. هر چند که واژه اضطراب یا استرس به نظر بار منفی دارد اما اگر استرس وجود نداشت بعید بود ما تا سن جوانی و حتی نوجوانی برسیم و از همان بدو تولد زیر فشار استرسهای محیطی دوام نمیآوردیم. استرس را بارها و بارها در زندگی تجربه کردهایم. هنگام اعلام نتایج آزمونهای حیاتی، حضور در مصاحبه شغلی، مشکلاتی که در روابط شخصی ما به وجود میآیند و در نهایت کل هیجاناتی که ثانیه به ثانیه زندگی ما را تحت تاثیر قرار میدهند. البته ناگفته نماند که این استرس ناشی از غلیان هورمونهایی هستند که در نهایت ما را با نشانه بالینی استرس در رفتار و علائم حیاتی رو به رو میکند.
به محض این که دچار استرس شویم هورمون اساسی فوقکلیوی، هورمون کورتیزول، شروع به ترشح میکند و بدن را برای رویارویی با چالشهای پیش رو آماده میکند. به همین دلیل است که افزایش تنفس، افزایش تعداد ضربان قلب، سرکوب سیستم ایمنی و …را حین رویارویی با مشکلات و عوامل استرسزا تجربه میکنیم.
همه این علائم را در زندگی تجربه کردیم و میکنیم؛ اما تشخیص شرایط استرسزا زمانی دشوار میشود که بدن برای مدت طولانی تحت شرایط اضطرابآور و تنش قرار داشته است و به زبان سادهتر تمام پاسخهای دفاعی آن که باعث میشود نشانه بالینی استرس را در فرد ببینیم در هم میشکنند!
در چنین مواردی شاید تمام نشانههایی که میشناختیم بروز پیدا نکنند. از نظر روانشناسی زمانی میتوانیم به کمک این افراد بشتابیم که نشانههای اساسی دیگر را که به موشکافی بیشتری نیاز دارند دریابیم. همراه ما باشید و هرگز از این نشانهها به سادگی عبور نکنید!
چنان چه قبلا گفتیم استرس شبیه به نیروی بادی است که میتواند تعادل یک پل و خودروهایی که روی این پل قرار دارند را بر هم بزند. وقتیکه میزان باد افزایش پیدا میکند نوسانات و ارتعاشات پل برای همه محسوس میگردد. اگرچه این نوسانات و ارتعاشات ممکن است باعث اضطراب و ناراحتی شخصی شود اما حضور نوسان عاملی است تا پل از عهده استرس و فشار برآمده و در مقابل آن مقاومت کند. اگر پل بههیچوجه نوسانی نداشته باشد قطعا شکننده خواهد بود و احتمالاً توسط فشار و استرس ناشی از باد خسارت خواهد دید.
چند نشانه بالینی استرس که در ادامه بررسی میکنیم در حکم همین بادی هستند که میتوانند مانع از تعادل افراد شوند.
به محض وقوع استرس باید به فکر مشکلات گوارشی که ممکن است بروز کند باشید. این که جریان غذا با سرعت هر چه تمام در مسیر معده حرکت کند و ترشح اسید معده نیز افزایش یابد نشانگر تغییراتی هستند که بعد از وقوع استرس مشاهده میکنید. اگرچه مشکلات گوارشی را ممکن است به صورت زخم یا جراحات مشاهده نکنید اما باید آن را نشانهای بابت پیشرفت بیماری در آیندهای نزدیک بدانید.
گوشهنشینی افرادی که دچار استرس هستند را نادیده نگیرید. اولین مشکلات گوارشی ممکن است به دلیل این گوشهنشینی و عدم توجه به تغذیه مناسب رخ دهد. بهتر است برای درک این موضوع شناخت کافی از آناتومی بدن خود پیدا کنید و سعی کنید خودتان وقتی در شرایط استرسزا قرار میگیرید با برنامهریزی از بحران به وجود آمده خارج شوید.
مشکلاتی که مربوط به گوارش میشود با تغییرات در اشتها بروز مییابند. هورمون استرس در بدن مانع از خواب کافی میشود و بدن بیش فعال خواهد شد. پس طبیعی است که در اوقات بیداری مصرف قند و ترکیبات قندی بیشتر شود. افزایش وزن در افرادی که به مدت طولانی تحت استرس بودهاند طبیعی است. جالب است بدانید ترشح هورمون معروفی که آن را با هورمون سیری میشناسند در مواقع استرس سرکوب میشود. پس نباید از کسانی که به مدت طولانی تحت فشار روحی بودهاند توقع تناسب اندام داشته باشیم. بلکه باید کمک کنیم با برنامهریزی دقیق هر چه زودتر آنها را از این بحران خارج کنیم تا نشانه بالینی استرس برطرف گردد.
هورمونهای کنترل استرس در بدن برای رویارویی با شرایط دشوار از سوخت چربیهای بدن جلوگیری میکنند. بنابراین طبیعی است اگر احساس گرمای بیشتر و اضافه وزن را به صورت توام در دوران بحران داشته باشید.
مهمترین تغییراتی که به عنوان نشانه بالینی استرس بروز میکند قبض عروق و افزایش فشار خون به تمام نواحی از جمله اعصاب مرکزی است. این سردردها معمولا ناشی از همین تغییرات فشار خونی است که در این دوران تجربه کردهاید.
سردرد مهمترین دلیل برای کنترل مدیریت استرس بدن است. شاید بحران را پشت سر بگذارید اما این سردردها در طول هفته به سراغتان میآیند. مثل وقتی که یک قرار مهم کاری دارید و استرس ناشی از آن شما را به حالات قبلی برمیگرداند و یا بعد از پایان روز کاری و برای تعطیلات آخر هفته مجبور هستید تمام اوقاتتان را صرف درمان سردرد خود کنید.
استرس روی عضلات هم تاثیر خود را میگذارد و باعث انقباض آنها میشود. این شرایط را مثل سپر دفاعی در نظر بگیرید و خودتان را تصور کنید که در برابر عوامل خارجی توسط گارد سیستم دفاعی بدن خود محصور شدهاید. در چنین شرایطی اگر استرس مجددا بخواهد تشدید شود طبیعی است که با تیر کشیدن در نقاط مختلف بدن، درد گردن و سایر نواحی رو به رو شوید.
از این نشانه بالینی استرس تعجب نکنید اگر سریعتر از همیشه راه میروید، دست خطتتان به خوبی سابق نیست و یا حالات عصبی و غیرعادی در مواجه با شرایط مختلف دارید. با این حال، بعد از این که عکسالعملهای شدید و ناگهانی در شما رخ دهد طبیعی است اگر احساس خستگی و درماندگی داشته باشید. بهتر است چنین افرادی که به زودی دچار خستگی مفرط میشوند را درک کنید و از آنها انتظار زیادی نداشته باشید تا همپای شما به فعالیت بپردازند.
فن بیان و سخنرانی را در دنبال کنید
حتما در ارتباطات روزمره برای شما هم پیش آمده است که به خاطر ترس از آزرده خاطر یا ناراحت شدن دیگران از گفتن حرف دلتان پشیمان شوید و همیشه احساس کنید حرفهای زیادی برای گفتن داشتهاید که نگفتهاید و اکنون کوهی از حرفهای ناگفتهاید که به یک غده بزرگ تبدیل شده است! این حالت در طول سخنرانیها، کنفرانس ها و همایشها هم ممکن است رخ دهد. آن لحظه که وارد اتاق کنفرانس میشوید و بخشی از صحبتها یا پیشنهاداتتان را حین گزارش پیشرفت کار اصطلاحا میخورید مبادا برای دیگران خندهدار یا پیشپاافتاده باشد! یا این که در یک مصاحبه شغلی قرار دارید و از این که ایدهها و راهکارهای خود را برای پیشرفت شرکت یا سازمان موردنظر ارائه دهید خجالت میکشید. آیا میدانستید همه این موارد به ضرر خودتان تمام میشود و مانع از مطرح شدن در کنفرانسها یا سخنرانیهایی میشود که به صورت انفرادی ارائه میدهید؟!
گاهی حذف کردن برخی از کلمات مثل رقیقکردن آب نمک به حدی است که در عمل خاصیت گنایی خود را از دست بدهد. این رقیقسازی اگر در حین صحبت کردن شما رخ دهد به مرور تاثیر حضور شما را در گفتمان به صفر میرساند؛ گویی که اصلا در آن لحظه و در آن کنفرانس حضور نداشتهاید!
این فقط دغدغه شما نیست؛ دغدغه شما به نگرانی همه کسانی تبدیل شده است که بالاخره در مخمصه سخنرانی در یک کنفرانس، مصاحبه یا یک گردهمایی بزرگتر گرفتار میشوند. برای مدیریت این معضل به نکات این مطلب توجه کنید.
مطرح شدن در کنفرانس ها به منزله این نیست که به محض ورود عینک یا کلاهتان را به رسم گذشته بردارید و توجه دیگران را با این حرکت به سمت خود جلب کنید. شما به راهکارهای مفید و کارآمدی نیاز دارید تا بتوانید به همان شکلی که در جامعه، منزل و محیط دوستانه حضور دارید در یک کنفرانس یا مصاحبه جلب توجه کنید، برجسته و مطرح شوید!
برای خواندن مقاله کامل مطرح شدن در کنفرانس ها کلیک کنید
این که دلتان بابت حادثهای محتمل که ممکن است مخاطراتی به دنبال داشته باشد شور بزند، این که بابت امتحان روز آینده که احتمالا عدم کسب نمره قابل قبول در آن عواقب ناگواری برای شما دارد نگران باشید و یا این که چشمانتظار رسیدن فردی هستید و دیر رسیدن او شما را سردرگم و آشفته کند حوادثی هستند طبیعی که برای هر فردی ممکن است رخ دهد. اما گاهی حالاتی متفاوت ممکن است افراد را به خود درگیر کند که ناشی از اضطراب بیهوده و بیش از حد بابت حوادثی باشد که اتفاقا برای افراد عادی یا باعث دلشوره نمیشود و یا اگر باعث این حالت شود، چنین واکنشی را در آنها ایجاد نمیکند. این حالت از دیدگاه روانشناسی به عنوان اختلالات اضطرابی در نظر گرفته میشود و فردی که دچار این اختلال است در واقع دچار نوعی ترس شدید یا فوبیا نسبت به وقایع یا رویدادهای روزمره خود میباشد.
همه ما تجربه سخنرانی در حضور جمع را داریم و استرس آن را تجربه کردهایم؛ اما این استرس باعث شده تا با آمادگی بیشتری سر صحنه حاضر شویم. یا رانندگی در ترافیک سنگین و سرسامآور خیابانها خصوصا در شهرهای بزرگ میتواند به خودی خود نوعی استرس یا اضطراب باشد؛ اما این اضطراب مانع از عملکرد راننده نمیشود و در عوض او را برای مقابله با حوادث احتمالی آماده میکند تا حواس خود را با دقت بیشتری جمع کند.
در آموزش دیگر دانشگاه زندگی سعی داریم به موضوع اختلالات اضطرابی با رویکردی متقاوت، ساده و قابل فهم بپردازیم.
به طور کلی اختلالات اضطرابی نه تنها در ایالات متحده بلکه در تمام دنیا و از جمله ایران جز بیشترین نگرانیهای دولتها در ارتباط با سلامت فرد به فرد در جوامع میباشد. برآورد شده است که حدود درصد از افراد بالغ در آمریکا ( نزدیک به 40 میلیون نفر) به نحوی با اختلالات اضطرابی درگیر هستند. ضمنا 8 درصد از کودکان و افراد غیربالغ نیز در معرض خطر هستند و پیشبینی میشود این اختلالات بیشتر افراد زیر 21 سال به زودی درگیر خود کند.
اگر این روزها میشنوید که همه به دنبال تکنیکهای کاهش اضطراب در محیط کار یا تحصیل هستند و به طور کلی سعی دارند این استرس را به نحوی از خود دور کنند تعجب نکنید. اگر شما درگیر این اختلال نیستید هزاران نفر دیگر هستند که ممکن است درجاتی از این استرس را در زندگی خود تجربه کنند.
اختلالات اضطرابی یک بیماری با علائم مشخص نیست؛ بلکه مجموعهای از نشانگان است که بر حسب کم و کیفی که دارد میتواند به اشکال مختلف در افرادی با روحیات و وضعیت روانی مختلف بروز یابد. با این حال تمام اختلالات یک مشخصه مشترک دارند: اصرار و لجاجت به همراه ترس بیش از حد از اموری که تا این حد دلهرهآور نیستند!
این اختلال با اولین زمینههای روانی یعنی احساس ترس و وحشت بروز مییابد. فرد در مراحل ابتدایی حس تنش و پرش دارد و مدام از یک سمت به سمت دیگر در حرکت است. اگر افراد مضطرب را به طور معمولی دیده باشید حتما میدانید که بیخواب میشوند و یا بدخوابی پیش از واقعه آنها را آزار میدهد؛ اما در اختلال اضطرابی این علامت با حالت تحریکپذیری خیلی شدیدی ایجاد میشود و اصلا قابل پیشبینی نیست.
در مراحل نهایی بدترین حالت یعنی پیشبینی خطر و نشانههای آن در کنار بدترین عواقب آن رخ میدهد.
در بحث نشانههای فیزیکی چندان علائمی به صورت کلی و همهگیر نمیبینیم. ای بسا بهتر باشد تشخیص علائم فیزیکی اختلال اضطرابی را به روانپزشک و نه روانشناس بسپارید تا بتوانید درمان بهتری را پیش بگیرید.
قطعا در زمانی که بدن در تنش ناشی از استرس و افزایش حجم ناگهانی هورمونهای مرتبط با هیجان و اضطراب قرار میگیرد واکنشهایی از جمله سردرد، افزایش تنفس، افزایش ضربان قلب، بیاشتهایی و …را نشان میدهد.
بر حسب علائمی که در این اختلال مشاهده میشود بیماران را به چهار سطح عمومی، اختلال اجتماعی، اختلال ترس و وحشت و در نهایت فوبیا یا ترس بیش از حد تقسیم میکنند.
این سطح، از سطوح ابتدایی و اولیه ترس است که معمولا در زندگی روزمره افراد و به دنبال هیجان افراطی بابت هر رخداد طبیعی و غیرطبیعی رخ میدهد. علائم سردرد ناشی از فشار فکری بیش از حد در این افراد کاملا طبیعی است. مشکلی که در اختلالات اضطراب سطح اول برای افراد وجود دارد خستگی مفرط و عدم تمرکز روی کارهای روزمره است. میدانیم که استرس افراد شاغل در بیرون از خانه طبیعی است
شرح کامل اختلالات اضطرابی را اینجا بخوانید
شروع به نوشتن متن میکنید. جملات سرازیر میشوند و سیل عظیمی از واژگان به مغزتان هجوم میآورند. شما در معرض میلیونها کلمه قرار دارید و کافی است روی هر یک از آنها دست بگذارید تا نتیجه تجمیع آنها، متن سخنرانی را به یک شاهکار واقعی تبدیل کند. در کنار این کلمات ذهنتان گریزی به تجربیات و خاطراتتان میزند. خاطراتی که میتوانند یک داستان جالب باشند و داستانهایی که شنیدهاید و میتوانند یک سناریو جالب شوند. اما امان از ناچاری زمانی که نمیدانید دقیقا این داستانها کجای سخنرانی شما میتوانند قرار بگیرند. از یک طرف فکر میکنید که حیف است از این داستانها بگذرید و مطمئن هستید در آینده جای خالی آنها را در طول سخنرانی احساس میکنید. از طرف دیگر نمیدانید دقیقا باید چه طور یک داستان در قالب سخنرانی تجلی پیدا کند و یا بهتر بگوییم؛ تبدیل متن سخنرانی به سناریو امکانپذیر است؟ ممکن است یک سخنران نقش بازی کند و مثل یک بازیگر، داستانی را روایت کند؟
گامهای اول با یک داستان که ممکن است سخنران در طول یک واقعه تجربه کرده باشد یا شنیده باشد شکل میگیرد. در ادامه موانع داستانسرایی کلاسیک در سخنرانی مطرح میشود که نمیتوان از آنها به سادگی گذشت. چون اولا در خیلی از مواقع سخنرانیها به صورت تخصصی ارائه میشوند و باید داستان با موضوع ارتباط تنگاتنگی داشته باشد. ضمنا مخاطبان در طول یک سخنرانی، توقع متفاوتی نسبت به مخاطبان یک صحنه تئاتر دارند و این سناریو باید به شیوه متفاوتی عرضه شود.
این موضوع به صورت برعکس هم مطرح میشود که چه طور یک متن ساده سخنرانی را به صورتی اجرا کنیم که انگار در حال هنرنمایی و اجرای یک فیلمنامه هستیم. طوری که مطلب برای مخاطب به اندازه تماشای یک فیلم هیجانی، لذتبخش و ملموس شود.
در مطلب متفاوتی امروز تصمیم داریم تکنیکهای تبدیل متن سخنرانی به سناریو را بررسی کنیم. تا پایان این مطلب جذاب همراه ما باشید.
برای این که یک متن ساده به یک سناریو تبدیل شود و یا بالعکس لازم است اصولی را در نظر داشته باشید و حین نگارش متن به صورت کاملا کاربردی این اصول را پیادهسازی کنید.
مهمترین بخش یک سناریو کاراکترهای آن هستند و فراموش نکنید که داستانهای تکنفره نه قهرمانی دارند و نه هدفی که یک قهرمان بتواند از پس عبور از چالشهای متعدد به آن دست یابد.
نمایش قدرت جادویی سخنران هنگام تهیه متن سخنرانی زمانی مشخص میشود که داستان یا سناریو ذهنش را با خلق کاراکترها و افزودن آنها پرداخت کند. وقتی که در حال صحبت درباره موضوع سخنرانی هستید همین کاراکترها هستند که قرار است با آزمون و خطا در طول سخنرانی شما را به هدف برسانند.
در سخنرانیهای معروف TED به همین سبک و با خلق کاراکتر به نطق میپردازند. در واقع این کاراکترها در دنیای واقعی وجود دارند؛ اما وقتی که داستان را روی صفحه کاغذ میآوریم توصیف آنها مشکل میشود. حالا اگر یک کاراکتر و شخصیت آن طی یک پروژه کاری یا با ذکر عنوان همکار” توصیف شود به راحتی میتوان از سدهای تبدیل متن سخنرانی به سناریو عبور کرد.
سخنرانی با یک فیلم یا سریال فرق دارد. تنها شباهت آن با هنر هفتم همین صحنهای است که نظیر صحنه تئاتر شما به عنوان سخنران روی آن نقشآفرینی میکنید. از آن جایی که در دنیای واقعی مخاطبان هیچ کاراکتر فعالی را به غیر از شما روی صحنه نمیبینند لازم است که شما به عنوان سخنران کاراکترها را به نحوی توصیف کنید که خاطرهانگیز شوند و ترسیم آنها در ذهن مخاطب تسهیل گردد. مثلا در یکی از سخنرانیهای TED، شخصیت موردنظر دقیقا مثل داستانسرایی یک کتاب به این شکل توصیف شد:
مارگارت وکیل دولت بود؛ دقیقا مثل من. ریزهاندام با موهای طلایی روشن مجعد بود و به شدت به اصل شفافیت در سخنرانی عقیده داشت. سخنرانیهای بزرگ مهمی شرکت میکرد اما فن بیان براق و شیوای او باعث میشود که هرگز از هیچ یک از این سخنرانیها، واهمه نداشته باشد.
در همین حال که در حال توصیف یک شخصیت خاص در سخنرانی هستید چه بهتر که تصویر فرد پشت سرتان و روی پرده نمایش داده شود. جالبتر زمانی است که وقتی در حال صحبت پیرامون فعالیتهای فرد موردنظرتان هستید این تصاویر با برنامه مشخص و زمانبندی دقیقی عبور کنند.
شک نکنید در اسلایدهای بعدی مخاطب به خوبی این کاراکتر را به ذهن سپرده است.
تبدیل متن سخنرانی به سناریو یعنی شما فقط یک داستانسرا نیستید که قرار است مثل لالایی مخاطب را به عالم متفاوتی هدایت کند. بلکه به این معنا است که شما باید به عنوان سخنران دقیقا هر آن چه که اتفاق میافتد را به مخاطب نشان دهید.
مقالات فن بیان را اینجا دنبال کنید
دانشگاه زندگی را کلیک کنید
فکر می کنید بزرگ ترین ترس عموم مردم دنیا بعد از مرگ از چیست؟ ارتفاع؟ تاریکی؟ تصادف؟ بیماری؟ طبق تحقیقات انجام شده و نظرسنجی هایی که در این باره صورت گرفته است یکی از بزرگ ترین ترس های مردم بعد از مرگ ترس از سخنرانی عمومی است. آمریکایی هایی که سالانه با وقایع طبیعی زیادی رو به رو می شوند از سخنرانی در جمع خیلی بیش تر از طوفان های سیل آسا، زمین لرزه، برف و کولاک، تنهایی و پیری می ترسند. این ترس آن قدر عمومیت دارد و بین مردم متداول است که روان شناسان آن را به عنوان سطحی از اختلالات اجتماعی که 28.4 درصد از آمریکایی تبارها را به خود درگیر نموده است بر می شمارند. این در حالی است که فقط 19.7 درصد مردم آمریکا از خطرات آتش فشانی و 8.5 درصد آن ها از حملات احتمالی زامبی ها در هراس هستند!
گلوسوفوبیا یا ترس از سخنرانی عمومی اختلالی اجتماعی خفیفی است که فرد را بابت شرکت و حرف زدن در مجامع عمومی به وحشت می اندازد؛ هر چند که این افراد ممکن است توانایی زیادی برای تعامل با مردم داشته باشند. بنابراین با توجه به این که از 10 آمریکایی 4 نفر به این اختلال مبتلا هستند هرگز نمی توان این مشکل را یک بیماری دانست.
افرادی که به این اختلال یعنی ترس از سخنرانی عمومی مبتلا هستند وحشت زیادی از قرار گرفتن در جمع دارند. این افراد در جنین حالاتی معمولا علائمی مثل عرق کردن شدید، افزایش ضربان قلب و دچار شدن به لکنت یا گرفتگی زبان در طول سخنرانی را از خود نشان می دهند.
اگر شما یا اطرافیانتان با این مشکل درگیر هستید و به دنبال راهکاری برای خلاص شدن از این ترس تکراری هستید با ما باشید و با یادگیری 13 راهی که در ادامه می خوانید تا همیشه با ترس از سخنرانی عمومی خود حداحافظی کنید!
در بررسی گلوسوفوبیا و درمان آن بهتر است ریشه یا عوامل آن را دقیق تر بشناسیم. اختلال گلوسوفوبیا نظیر احساس ترس ما از ات (!) یا دشمنی که به سمت ما حمله می کند با پاسخ ها دیرپا و زود اثر اعصباب پیکری یا سمپاتیک برطرف نمی شود. افراد مبتلا به این اختلال معمولا تظاهرات شدیدتری دارند و دیرتر آرام می شوند.
بسیاری از افرادی که با ترس از سخنرانی عمومی مواجه هستند با تجربیات تلخ مورد قضاوت قرار گرفته شدن در جمع رو به رو شده اند. مثلا ممکن است احتمالا در دوران کودکی یا دبیرستان یک سخنرانی یا کنفرانس عمومی داشته اند و با تمسخر یا قضاوت شدید و منفی معلم خود رو به رو شده اند که تاثیر زیادی در افت اعتماد به نفس آن ها داشته است. این افراد رفته رفته نست به واکنش های منفی یا بازخوردهای نه چندان مثبت علائم شدیدتری نشان می دهند؛ تا جایی که فرد پیش از این بخواهد قضاوت شود با ترس یا فوبیا شدیدی رو به رو می شود.
برای این که بتوانید از شر این اختلا خفیف رها شوید و مثل بسیاری با اعتماد به نفس و اقتدار سخنرانی کنید راهکارهای زیر را حتما امتحان کنید:
قبول دارید صحبت کردن ما در خانه هیچ وقت با صحبت کردنمان مقابل دوستانمان یکی نیست؟ یا این که وقتی می خواهیم در جمع کلاسی حرف بزنیم هرگز صمیمیتی که با دوستان نزدیک داریم را تجربه نخواهیم کرد؟
برای افرادی که با ترس از سخنرانی عمومی دست و پنجه نرم می کنند یک درمان قطعی وجود دارد و آن این است که همه جا را همچون خانه خودشان بپندارند. البته این موضوع به معنا غیررسمی حرف زدن یا بیان کردن سخنان نامربوط نیست؛ بلکه مقصود ما آن صمیمیت و بی تکلف بودنی است که همه ما در صحبت با اقوام و خانواده تجربه می کنیم.
برای یافتن مسیر زندگی خود اینجا را بخوانید
با دانشگاه زندگی همراه شوید
حتی اگر بهترین متن سخنرانی دنیا را آماده کرده باشید باز هم برای برخی از انواع تیپهای سخنرانی به اسلاید و طراحی پاورپوینت مرتبط با متن نیاز دارید. در تمام سخنرانیهای رایج در صورتی که از این ابزار به خوبی استفاده شود می تواند بسیار ارزشمند واقع شود و منجر به بهبود ارتباط سخنران با مخاطبین گردد. به زبان دیگر استفاده از تصاویر مناسب، نمایش صحیح و همچنین ذکر نکات کلیدی در کنار هر اسلاید منجر به تاثیر هر چه بیشتر آنها می گردد؛ چرا که اسلاید سخنرانی بر روی عواطف افراد تاثیر دارد و به همین دلیل است که در تهیه اسلایدها باید دقت زیادی به خرج داد.
برای این که اهمیت تهیه اسلایدها را بهتر درک کنید همین حالا چشم هایتان را ببندید. خیلی سریع برگردید برگردید به آخرین باری که سخنرانی کردید و آخرین اسلایدی که در سخنرانی از آن استفاده کرده اید. چه عنوان هایی در هر یک از اسلایدها به کار برده اید؟ اصلا به خاطر می آورید آخرین اسلایدهایی را که در جمع نمایش دادید؟ آیا بین اسلایدها، از عنوان هایی مثل پشینه یا تاریخچه”، مطالعات تحقیقاتی درباره فلان موضوع” یا فروش محصولات در ماه خرداد” و در نهایت نتیجه گیری” استفاده کرده بودید؟ اگر جوابتان به کلی منفی است و یا حداقل دقیقا به یاد نمی آورید که در تهیه اسلایدها چه طور عمل کرده بودید نگران نباشید؛ احتمالا خیلی از کسانی که در حال خواندن این مطلب مثل شما هستند همین نظر را دارند.
در طراحی و تهیه اسلایدها معمولا خطاهای رایجی وجود دارد. قبلا بارها و بارها به این خطاها در قالب موضوعات مختلفی که در دانشگاه زندگی مطرح کردیم پرداختهایم. اکنون مروری داریم بر برخی از همین نکات که ممکن است از دید سخنرانان حرفهای نیز دور بمانند.
عنوان هایی که به عنوان نماینده قدرتمند و پشتیبان ادعای سخنران در نظر گرفته می شوند، دقیقا مقابل عناوینی مثل نتایج”، کاربردها”، مقدمه” و …قرار دارند. استفاده از این عناوین بیش تر به دوران دبستان باز می گردد و در یک سخنرانی حرفه ای، همه چیز از جمله عنوان اسلایدها نیز حرفه ای تر خواهد بود.
به جای این عنوان های ضعیف، ابتدا به دنبال بدنه هر اسلاید یعنی محتوا متنی، چارت ها، جداول، دیاگرام ها و دیگر عناصر موجود در آن ها بگردید. عنوان ها را بر اساس این اطلاعات تنظیم کنید. عنوان باید حداکثر در یک خط جا بگیرد. اگر مجبور به استفاده از عناوین طولانی تری هستید سعی شود از دو خط بیشتر نکند. عنوان را بر اساس مفاهیم اساسی و ضروری انتخاب نمایید.
تعداد اسلایدهای مورد نیاز هر سخنرانی بستگی به تجربه سخنران و شیوه سخنرانی او دارد.
برای پیدا کردن این سوال که چند اسلاید نیاز دارم، به حرف دیگران به هیچ وجه توجه نکنید. برخی فکر می کنند ۵ اسلاید برای سخنرانی ۱۵ دقیقه ای کافی است؛ در حالی که برخی معتقدند در یک سخنرانی یک ساعتی تا ۱۰۰ اسلاید را هم می توان پشت سر گذاشت!
چنان چه قبلا هم گفته شد به طور کلی تعداد مرسوم برای تهیه اسلایدها در سخنرانی های مختلف به شیوه های زیر محاسبه می شود:
پیدا کردن مسیر زندگی فقط مجموعهای از اقداماتی نیست که برای جستجو کردن یک راه و سرانجام رسیدن به آن انجام میدهیم؛ بلکه شامل تمام کارهایی میشود که برای دنبال کردن آن انجام میدهیم. هر کسی در طول زندگی علاوه بر تمام حساب و کتابهای ذهنی خود مسیری را با قلبش دنبال میکند و برای موفقیت در آن تلاش خود را به کار میبرد. همه چیز در این راه خوب پیش میرود تا این که در این راه دچار یک تفکر وسواسگونه میشویم: این که مسیر زندگی خود را درست انتخاب کردهایم یا نه؟ آینده این مسیر به قدر کافی روشن است یا تمام اقدامات ما تلاشهایی گزاف و بیحاصل میشوند؟
شاید تعجب کنید اما برای کسی که با قدرت و اطمینان قدم در مسیر زندگی میگذارد تمام این سوالات و تفکرات بیمعنا خواهد بود. مثل جوانی که به تازگی و با تصمیم قطعی وارد زندگی مشترک شده است و اگرچه از آینده آن بیخبر است، اما اعتقاد دارد اگر هر قدم را به موقع بردارد و از ناامیدی فاصله بگیرد قطعا آینده تیره و تار نیست.
از دیدگاه برخی از روانشناسان فقط و فقط زندگی در لحظه است که معنا میشود و باقی تفکرات ما حاصل تصوراتی پوچ و اندیشههایی مبهم در دود هستند!
حالا این به خودِ فرد بستگی دارد که بتواند مسیر زندگی را درست انتخاب کند یا نه. برای انتخاب بهتر 3 گام مشترک و مهم وجود دارد که در دانشگاه زندگی بدان میپردازیم.
حتما بارها به دنبال سایت مسیر زندگی یا هر منبع دیگری که بتوانید با استفاده از آن به منابع روشنی در ارتباط با انتخاب اهداف زندگی برسید مراجعه کردهاید. در حالی که هیچ نسخه از پیش تعیین شدهای وجود ندارد که بتواند به ما نشان دهد با توجه به اهدافمان کدام مسیر قطعا ما را به مقصد میرساند همواره فاکتورهای مشترک زیادی وجود دارند:
اولین قدم مشترک در این مسیر، متوقف کردن این فرآیند پیچیده و زمانبر جستجو است! نمونههای آن را احتمالا بارها در زندگی تجربه کرده باشید. مثلا با سرمایهای که در دست دارید بارها و بارها مسیرهای مختلف را رفتهاید و از آنها پشیمان شدهاید. در نهایت هم به قول قدیمیها به خاطر از این شاخه به آن شاخه پریدن همچنان اندر خم یک کوچهاید؛ چون دقیقا نمیدانیم از زندگی چه میخواهیم!
حقیقت آن است که نمیتوان مسیر زندگی را با حفاری لایههای مختلف ذهن کشف کرد. زندگی را شاید بتوان بر حسب حدس و گمان پیش برد ولی هیچ قطعیتی وجود ندارد که مسیر قطعی وجود داشته باشد! بنابراین نگرانی و فکر و خیال بیش از حد فقط باعث میشود که در دریای ناامیدی بیشتر غرق شوید!
به مرور زمان و وقتی که یک مسیر را آغاز کنید متوجه حضور یک GPS درونی در خودتان میشوید! مسیریابی که راه را از درون به شما نشان میدهد. شاید این موضوع باعث شود تصور کنید که کنترل مسیر زندگی به طور رسمی از شما گرفته است. مولانا معتقد است که:
از این که زندگی بارها زیر و رو میشود نگران نباشید. از کجا مطمئن هستید آن رویی که زندگی به شما نشان میدهد بهتر از روی دیگر نباشد؟
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد آن شور و عجله و هیجانی که معمولا در چهره همه مردمی که در خیابانهای شلوغ با شتاب در رفت و آمد هستند میبینیم.
به طور معمول وقتی که با مردم کار کنید اولین چیزی که در چهره آنها میبینید آن عجله و شتابی است که در درونشان برای رسیدن به موفقیت موج میزند. شاید به دلیل آن باشد که آنها دائما روی مقصد تمرکز دارند؛ غافل از این که زندگی یک فرآیند است؛ یک سفر!
برای سریعتر رسیدن به شیرینی اهداف و دستاوردها باید مشتاق شیرینکنندههای مصنوعی باشید؛ شیرینکنندههایی که اگرچه شیرین هستند اما در اصل هیچ ماده مناسب اولیه ندارند!
مقالات بیشتر مسیر زندگی را کلیک کنید
اگر میخواهید زیبا سخن بگویید
اگر میخواهید همهی واژگان و حروفی که بیان میکنید را ، مخاطب شما بشنود
اگر میخواهید در سخن گفتن، نفسنفس نزنید و مدیریت نفس داشته باشید
اگر میخواهید حنجره و تارآواهای توانمدی داشته باشید
اگر میخواهید عضلات گفتاری شما ، بسیار توانمندتر از پیش باشند
و اگر میخواهید در سخن گفتن با خانواده، دوستان، همکاران و… بدرخشید
…و بسیاری نگرانیها و احساسات ناخوشایند دیگر
مخاطبان این آموزش:
و همهی ایرانیانی که صدا و آوای خوب و پرورش یافته میخواهند.
محصول فن بیان را دنبال کنید
دانشگاه زندگی را همراهی کنید
مسیر زندگی، مسیر تجربیات تلخ و شیرینی است و از این تجربیات هرگز راه فراری نبوده و نیست. حتی گاهی در طول زندگی متوجه این تجریبات نمیشویم ولی به مرور زمان نظیر یک جمله بزرگ روی تابلوی ذهنی ما حک میشوند؛ انگار که از آنها درسهای بزرگی گرفتهایم. تجربیاتی مثل پیروزی بر یک مریضی نگرانکننده، به هم خوردن یک رابطه طولانیمدت و عمیق، مورد خیانت قرار گرفتن و یا سواستفادههای مالی، از دست دادن یا به دست آوردن شغل، از دست دادن عزیزترین افراد در طول عمرمان، ماموریتهای مختلفی که در طول زندگی به ما محول میشوند و …همه این موارد تجربه اثرگذار و مهمی هستند که بخشهای مختلف زندگی ما را به طور عمیقی متحول میکنند؛ حتی اگر مثل کسب همان تجربه، متوجه آثار و نشانیهای آن روی بخشهای مختلف روح و جسم خود نباشیم!
دوران کودکی با تمام شور و نشاطی که دارد مرحلهای بسیار حساس در زندگی آدمی است که هرگونه تجربه مثبت یا منفی در آن، میتواند تأثیرات عمیقی را در بزرگسالی به همراه آورد. دوران بزرگسالی هم متاثر از همین آثار ممکن است تاثیرات خوب و بدی روی دوران میانسالی و پس از آن داشته باشد. همان طور که میبینید تجربیات ما همانند زنجیرهای به هم پیوسته هستند که وقتی ثبت میشوند راه گریزی از آنها نیست.
برخی از تجربیات اثرگذارتر و خاصتر از تجربیات دیگر در مسیر زندگی ما هستند. امروز تصمیم داریم 4 تجربه اثرگذار را که عمیقا زندگی ما را متحول میکنند بررسی کنیم. تجربیاتی که با توجه به حساسیت بُعد روانی ما، باید از همان ابتدا در رقم خوردن آنها دقت بیشتری داشته باشیم.
در زندگی همه ما ممکن است حوادثی ناگوار و خارج از کنترل اتفاق بیافتند که ما را وحشت زده و درمانده نمایند و یا احساس نماییم که مغلوب شده ایم. ممکن است دچار حادثه رانندگی شویم و یا شاهد یک حادثه دردناک باشیم. بعضی از افراد مانند آتش نشان ها، پلیس و پرسنل آمبولانس مجبور هستند بیشتر با این حوادث روبرو شوند و شاهد صحنه های دلخراش مرگ یا آسیب شدید به دیگران باشند. با این وجود بیشتر مردم می توانند با چنین حوادثی بدون هیچ کمکی کنار بیایند. اگر واکنش جسمی و روانی افراد به اتفاقات و تجربیات تلخ برای ماهها یا سالها ادامه یابد اختلالاتی در تمام ابعاد زندگی ایجاد میشود که تصمیم گرفتیم به 4 تجربه اثرگذار در این مورد بپردازیم.
در طول دوران زندگی تجربیات منفی و ناراحتکننده معمولا چالشبرانگیز هستند. یکی از این تجربیات از دست دادن کار یا منع درآمدی اصلی فرد در طول زندگی مستقل یا مشترک او میباشد. شرایطی خاص که فرد را مجبور میکند به چند و چراهای زیادی جواب بدهد. از یک طرف ممکن است این تغییر در زندگی فرد باعث یک تلنگر میشود تا از راههای دیگری مسیر کسب درآمد خود را عوض کند یا رویکرد خود را نسبت به کسب وکار عوض کند. مثلا فردی که شغل خود را از دست داده، رویکرد گذشته را نسبت به آن کسب وکار ندارد و تصور میکند یک کسب و کار خودگردان شخصی بهتر از هر نوع فعالیت اقتصادی برای او مفید واقع خواهد شد.
مسیر زندگی خود را پیدا کنید
موارد بیشتر را کلیک کنید
کمال طلبی به آرامی آرزوهای ما را نابود میکند.
اگر میخواهید مرد عمل” باشید مطالب زیر را بخوانید.
با انجام تمرینات این محصول آموزشی چه چیزهایی را از دست میدهیم؟
1. تنبلی و اهمالکاری
2. حسرت خوردن از پیشرفت دیگران
3. تنبیه خود و خودسرزنشگری بابت نرسیدن به آرزوها
4. به تعویق انداختن کارها
5. افسردگی
6. احساس شرم و گناه
1. برداشتن اولین قدمها برای رسیدن به آرزوها
2. کشف نقشه راه زندگی خود
3. رهایی از دام گناه و خودتنبیهی
4. شکستن قفلهای ذهنی
1. به انجام رساندن یک کار، بهتر از انجام کامل آن است.
2. چرا کمالطلب شدهایم؟
3. چرا کمال طلبی اضطراب ما را موقتا رفع میکند؟
4. شروع کننده خوبی باشیم.
کمال طلبی را کنار بگذارید
دانشگاه زندگی را اینجا دنبال کنید
Antonio Machado، بازیگر موفق بیسبال طی یک مصاحبه در ارتباط با مسیر پیشرفت خود در زندگی شخصیاش میگوید: برای انسان خانه به دوش چیزی به اسم مسیر وجود خارجی ندارد؛ چون همه راهها را با پای پیاده طی کرده است.” این تعریف معنای دقیقی از زندگی به ما میدهد؛ مسیر زندگی!
در زندگی واقعی شاید بر خلاف همه نقاشیها و داستانها چیزی به عنوان مسیر وجود نداشته باشند؛ ما در واقع راههایی را بر اساس موقعیتهای شاد، شانس خوب و بد، تواناییها و ارادهای که داریم جعل میکنیم. ما زندگی را از طریق زندگی کردن میآموزیم بی آن که قبل از گذراندن این دوره، سر کلاسی نشسته باشیم و یا آمادگی قبلی داشته باشیم. به همین دلیل است که گفته میشود مسیر زندگی، مسیر یادگیری و کسب تجربهها است. در این مسیر هر چند صاف و هموار، همواره پستی و بلندیها و فاکتورهای مزاحمی وجود دارند که مثل ریزش سنگ از دیواره کوه در یک جاده دوطرفه باریک پر پیچ و خم ما را به چالش میکشند. همزمان زمان هم میگذرد و از پس گذشته، آینده از راه میرسد.
مشکل اصلی زمانی از راه میرسد که ما خودمان را فردی خانه به دوش یا آواره تصور میکنیم که سرش را پایین انداخته و بدون ایجاد انگیزه و دلایل نیاز به آن در زندگی، مسیر مستقیم رو به جلو را طی میکند؛ چون فکر میکند هیچ مسیری وجود ندارد!
امروز در تحلیل متفاوتی از دانشگاه زندگی، به عنوان وب سایت مسیر زندگی یا سایتی که مهارتهای زندگی و سخنوری را همزمان به شما میآموزد تصمیم داریم به جنبههای مختلف این مسیر بپردازیم. در پایان هم به یک تحلیل اساسی میرسیم تا خودتان را ارزیابی کنید آیا مسیر زندگیتان را درست انتخاب کردهاید یا نه.
در مسیر زندگی گاهی نیاز داریم تصمیم بگیریم برای عبور از یک رودخانه صعبالعبور و پرخروش میانبر بهتر است یا این که از عرض رودخانه با شجاعت عبور کنیم. از شکوه و عظمت آفتاب لذت میبریم در حالی که ممکن است همین آفتاب باعث آفتاب سوختگی ما شود. عاشقانه از بارندگی هم لذت میبریم اما همین بارندگی گاهی باعث آسیب میشود. در نهایت همین باران یا آفتاب است که به ما میآموزد باید از سرماخوردگی در بارندگی زیاد بر حذر باشیم، به قدرت سازهها توجه بیشتری داشته باشیم تا باران و سیل آنها را تخریب نکنند، برای هر نوع بارندگی چه لباسی بر تن کنیم و …
همین مسیر در طول روزهای مختلف زندگی طی میشود و کوله بار ما به مرور زمان سنگین و سنگینتر میشود. به مرور زمان و طی کسب تجربیات مختلف یک چهرهای که از بدو تولد با ما بوده است تبدیل به صد چهره میشود و پوستمان کلفتتر میشود! حال به خاطر باران باشد یا خورشید، عبور از رودخانه باشد یا یک مسیر صاف و بدون دشواری. آن چه که مهم است برای انسان خانه به دوش چیزی به اسم مسیر وجود خارجی ندارد؛ چون همه راهها را با پای پیاده طی کرده است!” انسان واقعی در مسیر زندگی، مسیری که از پیش وجود نداشته و خودش با پاهای خودش در حال ساختن و جعل کردن آن است به پیش میرود، نقابهای مختلف بر صورت میزند و در برخورد با حوادث مختلف مقاومتر میشود!
برای تعیین مسیر زندگی خود اینجا کلیک کنید
وضعیت و زبان بدن در سخنرانی
در این مقاله می آموزیم:
آیا تا به حال برایتان پیش آمده است که وقتی در حال صحبت با کسی هستید، علاوه بر زبان از زبان بدن نیز در سخنرانی خود استفاده کنید؟
استفاده از زبان بدن در سخنرانی علاوه بر اینکه احساسات را به درستی و کامل منتقل می کند، در انتقال پیام هم بسیار مؤثر است.
برای برقراری ارتباط مؤثر در سخنرانی، این کافی نیست که فقط بر روی بیان متن سخنرانی متمرکز شویم وتمرین کنیم، بلکه باید بر روی زبان بدن در سخنرانی و ایماء و اشاره هایمان نیز کار کنیم، چرا که زبان بدن نقش بسزایی را در موثر بودن پیام ایفا می کند. برای اینکه مخاطبان با علاقه به سخنرانی ما گوش فرا دهند، باید صحبت هایمان با حرکات و زبان بدنمان در سخنرانی هماهنگی داشته باشد.
پیام ساکت چیست؟
ما در هر لحظه در حال انتقال پیام به دیگران هستیم، حتی زمانی که ساکت و بدون کلام نشسته ایم، یا ایستاده ایم. به این پیام ها، پیام های ساکت می گوییم. بیشتر مواقع این فرآیند به طور ناخودآگاهانه و ناخواسته اتفاق می افتد. وقتی دیگران هم کنار ما حضور دارند، سعی می کنند که از این پیام های ساکت سر در بیاورند و آنها را بفهمند. به خصوص در جلسات سخنرانی که ما زیر ذره بین مخاطبان هستیم. پس باید زبان بدن خود را مدیریت کنیم تا پیام خود را به درستی و آنطور که می خواهیم منتقل کنیم.
تکنیک هایی برای تقویت زبان بدن:
از خودمان فیلم بگیریم:
بهترین راه برای اینکه خودمان را در عمل ببینیم این است که از خودمان فیلم بگیریم. با این کار می توانیم سخنرانی خود را یک دور نگاه کنیم. قطعاً با این شیوه پیام های ساکتی که انتقال می دهیم را می توانیم به وضوح ببینیم.
وقتی از زبان بدنمان در سخنرانی که انجام دادیم، مطلع شدیم، حالا می توانیم شروع به تغییر و یا حذف آن رفتار یا حرکت در سخنرانی اصلی خود کنیم.
نحوه ی ایستادن:
نحوه ی ایستادن ما در سخنرانی باید طوری باشد که در نظر دیگران قوی و با عزت نفس بالا جلوه کنیم. بهترین شکل برای ایستادن در زمان سخنرانی این است که پاهایمان را به اندازه ی عرض شانه باز کنیم و نوک پاهایمان کمی به سمت بیرون متمایل باشد.
حرکت کردن در سخنرانی:
زمانی که برای جمعی صحبت می کنیم، اگر بی تحرک و ثابت یک جا بایستیم، سخنرانی برای مخاطبان یکنواخت می شود و ما هم بی انرژی به نظر می رسیم. هرچه تعداد مخاطبین در جلسه سخنرانی بیشتر باشد، به همان میزان تحرک ما هم باید بیشتر باشد.
از Tab Dance خودداری کنیم. Tab Dance به این معناست که مدام این پا و آن پا کنیم. یعنی وزن خود را بر روی یکی از پاها و بلافاصله وزن خود را بر روی پای دیگر بیندازیم. در واقع این کار نوعی رقصیدن است. این رقص زمانی خود را بیشتر نشان می دهد که از خود فیلم بگیریم و آن را بر روی پخش سریع بگذاریم.
محصول فن بیان را اینجا کلیک کنید
شغل انعطاف پذیر در هیچ زمانی به اندازه الان، موضوعی مهم و داغ تر نبوده است. همه افراد به دنبال چنین شغلی هستند اما آیا همه به آن نیاز دارند؟ شرایط طوری است که فشار کاری بر روی افراد در حال افزایش است. از آنها انتظار میرود که ساعات بیشتری کار کنند، در طول روز در دسترس باشند، به خانواده خود برسند، زندگی اجتماعی داشته باشند، به مسافرت بروند و …
بنابراین پاسخ ما به این سوال مثبت است. بله، افراد به شغل انعطاف پذیر نیاز دارند تا بتواند زندگی پرمشغله و چالش برانگیز خود را مدیریت کنند.
اجازه دهید با مفهوم شغل انعطاف پذیر شروع کنیم، موضوعی که شاید برای بسیاری از افراد تازه باشد و چیز زیادی درباره آن ندانند. اگر افراد این موضوع را با رئیس خود مطرح کنند احتمالاً به عنوان افرادی که میخواهند از زیر کار در بروند و یا افرادی که به فعالیت تیمی علاقه ندارند، شناخته میشوند. صحبت ما با آن دسته از رئیسها و مدیران که به انعطافپذیری در شغل اعتقاد ندارند این است:
شما با این کار عملکرد و بازده را افزایش میدهید، کارکنان را برای مدت بیشتری حفظ خواهید کرد، سلامتی آنها را کمتر به خطر میاندازید. این کار، همچنین تاثیر بسیار مثبتی در روحیه افراد دارد و برای آنها تعادل خوبی میان کار و زندگی شخصی برقرار میکند.
شغل انعطاف پذیر میتواند انواع مختلفی داشته باشد مانند:
کاهش ساعت کار کردن
آغاز کار زودتر و پایان کار دیرتر
بخشی از کارها در خانه انجام شوند
به جای 5 روز کار، 4 روز را طولانیتر کنید و 1 روز را کاملاً استراحت دهید
همه کارها را نمیتوان در خانه انجام داد: این موضوع صحیح است. مثلاً یک افسر پلیس نمیتواند در خانه کار کند. اما افرادی که معمولاً با کامپیوتر سر و کار دارند میتوانند بخش زیادی از کارشان را در خانه انجام دهند. منظورمان این نیست که هر روز چنین کاری انجام دهند، اما انجام آن در مواقعی که نیاز است به نفع کارمندان تمام میشود.
معمولاً کارمندان هنگامی که میبینند شرایط برخی از کارمندان تغییر کرده، دچار ترس و اضطراب میشوند. اما این ذهنیت باید تغییر کند. مردم به دنبال انعطاف بیشتر در زندگی هستند زیرا شرایط آنها را مجبور میکند.
باید به این موضوع توجه کرد که هر شخص، نیازهایی در زندگی شخصی و در محل کار دارد. این نیازها ممکن است در طول دوران حرفهای شخص، تغییر کنند. والدینی که کودک خردسال دارند نباید مجبور شوند بخاطر اینکه نمیتوانند کار خود را یک ساعت زودتر تمام کنند، به کلی قید کارشان را بزنند.
افرادی که برای رفت و آمد در محل کار مشکل دارند؛ باید این فرصت را داشته باشند که گاهی کار خود را در خانه ادامه دهند. در کل، هر کسی که در جستجوی تعادلی بهتر میان زندگی و کار است، باید این فرصت و اجازه را داشته باشد که راه حل مناسب را پیدا کند.
شما در مورد شغلتان به ما بگویید. آیا انعطاف پذیری شغلی دارید یا خیر؟
کمال طلبی را در انتخاب شغل کنار بگذارید
www.daneshgahezendegi.com
میخواهم از شما بپرسم که آیا واقعاً به دنبال یک ازدواج موفق میگردید؟ پس باید بیخیال تمام آن حرفها و آدمهایی بشوید که میگویند باید چه کار کنی و چه کار نکنی. البته یادگرفتنِ برخی موضوعات و پیش گرفتنشان اصلاً اشکالی ندارد، چرا که به هر حال ارزش خود را در جایگاه خود دارند، اما ممکن است عواملی حتی بنیادیتر از اینها، برای موفقیت در ازدواج وجود داشته باشند.
رازِ رسیدن به یک ازدواج موفق و سالم این است که از قبل تصمیم خودتان را گرفته باشید، صد البته که باید این کار را بکنید. باید تصمیم بگیرید که حقیقتاً از جان این ازدواج چه میخواهید _ و خواهشاً آن شعرهای لطیف و عاشقانه را تحویل من ندهید. اندکی کاربردی باشید. دقیق و رک حرف بزنید.
به طور مثال: ممکن است شما فقط بخواهید که امر ازدواج را امتحان کنید. یا ممکن است شما واقعاً، فقط و فقط به خاطر پول قصد ازدواج دارید. یا ممکن است شما به مشایعت و همراهی یک فرد و بچهدار شدن اهمیت بدهید و صمیمیت جنسی برایتان از هرچیزی بیارزشتر باشد. یا شاید شما یک فرد کاملاً معتقد و متعهد به ازدواج را بخواهید و…
هرچیزی که از ازدواج میخواهید، فقط یادتان باشد که از آن مطمئن بوده، و سپس از اینکه همسرِ دارای پتانسیلِ آیندهتان نیز همان را میخواهد، اطمینان حاصل کنید (یا ممکن است همین حالا نیز دارای همسر باشید و بخواهید که ازدواجتان را از نو تعریف کنید). پس آن را روی کاغذ بنویسید و تبدیل به یک تعهد قانونی کنید. چرا که ازدواج در ذات خود، واقعاً همین است _ یک تعهد قانونی!
اگر شما و همسرتان، همان چیزی که قبل از ازدواج تصمیمش را داشتید، از زندگی مشترکتان استخراج کردید، پس ازدواج شما یک امر موفق بوده و هست! مهم نیست که اطرافیان شما چه واکنشی نشان میدهند و یا بینیهایشان را به سمت آسمان بگیرند و راجع به شما شایعه درست کنند یا چهقدر بگویند که این کار اشتباه است _ هرچه که باشد، این ازدواج شما است، نه آنها.
تمام چیزهایی که من در این باب فرا گرفتهام، مربوط به کتابی از سوزان پیز گادویا (روانشناسِ نامی و استادِ دانشگاه) و ویکی لارسون (یک رومه نگارِ بینظیر) تحت عنوانِ: شکلگیری دوبارهی ازدواج برای افراد مشکوک، واقعگرا و یاغی. مطالب مفید بسیاری در این کتاب وجود دارد، اما در این مقاله، تنها 6 مورد از انواع ازدواج را با شما به اشتراک میگذارم.
سعی کنید خودتان ازدواج کنید، نه دیگران به جای شما
نوعی از ازدواج که زوجها در آن برای مدتی محدود و تعیین شده با یکدیگر ازدواج میکنند تا این امر را به نوعی تمرین کرده یا امتحان کرده باشند. آنها برای تعیین زمان مقرر نوعی قرارداد امضا میکنند. بدین سان، آنها میتوانند قبل از زمان مقرر از یکدیگر جدا شوند، یا پس از رسیدن به زمان مقرر ازدواج خود را از نو بازسازی کنند، زمانش را ابدی کنند و یا اصلاً به نوع دیگری از ازدواج تغییرش دهند.
در این نوع از ازدواج، پای فرزندآوری ابداً به میان نمیآید. زوجها با یکدیگر ازدواج میکنند تا فردی را برای همیشه در کنار خود مثل یک دوست صمیمی داشته باشند، برای اینکه بتوانند خودشان را اجتماعیتر کنند و در کنار یکدیگر بسیاری از کارها را انجام دهند. مسئلۀ اصلی در این مورد، اشتیاق یا عشق نیست.
این مورد تقریباً برعکسِ مورد قبلی است، یعنی افراد تنها برای فرزندآوری ازدواج میکنند. در این نوع از ازدواج نیز بحث عشق و عاشقی اصلاً به میان نمیآید. تنها چیزی که مهم است، این ماجرا میباشد که دو نفر تصمیم میگیرند با یکدیگر ازدواج کرده، بچهدار شوند و تا زمانی که فرزندانشان کاملاً استقلالشان را به دست آورند، در کنار یکدیگر زندگی کنند. البته آنها میتوانند پس از آن نیز در کنار هم زندگی کنند اما خب این بخشی از قرارداد اولیِۀ آنها نخواهد بود.
برخی افراد فکر میکنند که برای رسیدن به اوج و نهایت صمیمیت، بدین معنی است که دیگر نباید هیچ مرز، حریم شخصی، راز و ابهامی بین دو فرد باقی بماند. اگرچه که صداقت، یکی از بهترین خصیصهها در هرنوع رابطهای است، اما همچنان باید بدانیم که برخی از جملات ممنوعه نباید به معشوقه گفته شوند، حال، مهم نیست که چهقدر با یکدیگر صمیمی هستید.
به غایت واضح است که هر زوجی، مرزها و اخلاقیات مشترکِ مربوط به خودشان را دارند و به همان اندازه خاص هستند، بدین سبب ممکن است یک نوع رفتار خاص، فردی را در یک رابطه اذیت کند، اما زوجی دیگر هیچ مشکلی با آن ماجرا نداشته باشند. فقط و فقط شما هستید که تصمیم میگیرید با چه چیزهایی راحت باشید و چه آستانهای از حریم شخصی باید بین شما و همسرتان باقی بماند.
با در نظر داشتنِ این نکته، باید بدانیم که دقیقاً در چه حوزههایی به همسر یا معشوقه خود اخطار بدهیم و او را از رد کردنِ خط قرمزها بر حذر داریم. اگر کنجکاو هستید که چه جملات ممنوعه ای سبب این مشکل میشوند و چرا نباید گفته شوند، پس نصیحتهایی که مشاوران حرفهای در این زمینه میزنند را در ادامۀ مقاله دنبال کنید.
اگر شما برای مدت طولانیای در یک رابطه حضور داشتهاید، بسیار عادی و نرمال است که دلتان برای روزها و خاطرات و فعالیتهای گذشته تنگ شود. اما همانطور که پرفسور روانشناسی بالینی و مشاور خانواده دکتر الکساندرا سالومون میگوید، مشکلِ تأسفباری که زوجها در این موضوع بدان برمیخورند این است که: (علیه این عقیده که عشق در طول زمان تغییر میکند، ایستادگی و مقاومت میورزند). این بدین معنی نیست که شما حق ندارید که دلتان برای روزهای خوشِ گذشته تنگ شود. به جای اینکه بر روی جنبۀ منفی ماجرا تمرکز کنید، سعی کنید تا همان کارهایی را انجام دهید که در گذشته عادت داشتید با یکدیگر انجام دهید.
همانطور که دکتر داوید جیمز لیز، روانشناس نامی به مجلۀ کازموپولیتن میگوید، ممکن است که شما هدف و نیت خوبی از گفتنِ این جمله داشته باشید، اما: (این حرف سبب ایجاد نوعی عدم تعادل در رابطه میشود و با بالا بردنِ کاذب معشوقهتان، او را به سطحِ سلطهگری میفرستد). راه سالمتر برای ابراز چنین احساسی این است که به خصوصیاتی از سمت او، که باعث میشوند شما به تیم بهتری تبدیل اشاره کرده و به همین خاطر از او قدردانی کنید.
کنایه زدن میتواند انوع مختلفی داشته باشد، اما مرز بسیار عظیمی بین کمدی و تراژدی قرار دارد. همانطور که متخصص و مشاور روابط، دکتر آنتونیا هال میگوید: (حرفهای کنایهآمیزی که سبب تحقیر و یا توهین به معشوقهتان میشود، میتوانند رابطۀ شما را به سمت فرسایش سوق داده و همسر شما را به طور کلی ناامید، غمگین و یا خشمگین کند). مهم نیست که صمیمیت شما با یکدیگر چهقدر است، چیزی که شما به عنوان یک شوخی بدان فکر میکنید، ممکن است توهینی آشکار و ناراحتکننده باشد.
وقتی که مدتی از باهم بودنتان میگذرد یا مدت زیادی را در کنار هم سپری کردهاید، ممکن است دیگر فکر کنید که با همدیگر راحت هستید و دیگر نیاز به تعریف و تمجیدهای کاذبِ روز اول نیست. اما متخصص روابط، دکتر رابین والجاست در این باره میگوید که هرگونه شکایت و انتقادِ خجالتآور در رابطه با بدن میتواند تأثیری مخرب در رابطه داشته باشد. حتی شاید قصد شما این است که معشوقهتان اهمیت بیشتری به سلامتی خویش بدهد، اما گفتنِ چنین حرفهای تندی میتواند اوضاع را خیلی بدتر کند.
مثل اینکه واقعاً مرزهایی بین زن و شوهر و یا دو عاشق و معشوق وجود دارد، مرزهایی محکم و مهم. همانطور که دکتر رابی لودوینگ در مصاحبۀ خویش اظهار میکند، صداقت داشتن و یا گفتنِ حرف دل چیز خوبی است، اما: (این بدین معنی نیست که در هر شرایطی صداقت پیش بگیریم، چرا که بعضی مواقع، صدمهای که میرساند بیشتر از سودش است). پس باید حواستان باشد که آیا به اشتراک گذاشتنِ جزئیاتِ ریز یک مسئله، سود بیشتری دارد یا ضرر بیشتری.
برای یافتن مسیر زندگی خود کلیک کنید
در جهان امروز نقش احساسات و افکار انسانی در توسعه و تکامل سازمانها و جوامع بسیار پررنگتر شده و برقراری ارتباطات و هماندیشی بین آنها اهمیت بیشنری یافته است. در تشکلها و فعالیتهای سازمانی این افکار و اندیشهها نقش مهمتری دارند و برای عملکرد مطلوب و مورد انتظار ضروریتر خواهند بود. اما در این بین گاهی افکار، مهارتها و روشهای هر فرد نیاز به اصلاح دارند که میبایست از راه اصولی و موثر خود یعنی نقد سازنده منعکس شود. نقد اگر در دنیا ما به درستی انجام شود سازمانها و جوامع را به سوی تعالی سوق میدهد. این در حالی است که نقد منفی و مخرب درست در نقطه مقابل نقد سازنده، روحیه خصومت و پرخاشگری و تضاد را بین انسانها گسترش داده و بسیار مخرب است. هر نقد سازندهای متکی به فن بیان منتقد است و یکی از اصول شناختهشده برای ارزیابی صحیح و نقد سازنده تکنیک ساندویچ میباشد.
نقد به شرطی که در انتقال آن از فن بیان قوی و موثری استفاده شده باشد نقش عمدهای در روابط اجتماعی ایفا میکند. در بسیاری از جوامع پیشرفته حال حاضر نقد به عنوان یک رکن اساسی در فعالیتهای سازمانی نهادینه شده و از آن میتوان برای ایجاد تحرک در گروه یا تیمها و اعمال نفوذ در اشخاص مختلف برای تغییر خط فکری و عملی آنها استفاده کرد. همه این نکات و نتایج مثبتی که به دنبال آن میبینیم به شرطی صادق هستند که نقد، سازنده و اصولی و با استفاده از تکنیکهای شناختهشده و استانداردی انجام شود.
تکنیک ساندویچ از سادهترین تکنیکهای پایه در ارزیابی افراد میباشد که فرصت نقد سازنده را به واسطه فن بیان به افراد میدهد. این تکنیک در هر مکان و هر زمانی به درد همه افرادی که به نحوی با جامعه درگیر شدهاند میخورد؛ حتی وقتی که قرار باشد عملکرد ساده همکار خود را ارزیابی کرده و نقاط ضعف او را بیان کنید.
برای آشنایی با تکنیک ساندویچ و چگونگی استفاده از آن در نقد سازنده همراه ما باشید.
به کارگیری ضعیف انتقاد و عدم آشنایی با روش صحیح ارزیابی، شکست سختی را برای یک تیم متحد یا سازمانی که اتحاد شرط اول و آخر موفقیت آن است به دنبال دارد. از سوی دیگر استفاده آگاهانه و خردمندانه از انتقاد گام بزرگی برای اوج گرفتن یک فعالیت گروهی است.
اگر هنوز با تکنیک ساندویچ برای برای ایجاد فضای انتقادی و بازخورد بیشتر در سخنرانی یا هر گفتگو دیگری آشنایی ندارید ابتدا با اصول اولیه آن آشنا شوید:
علت نامگذاری این روش در انتقاد سازنده، قرار گرفتن فیدبک یا نقدهای ما بین همان نقطه نظرات مثبتی است که در قدم اول و قدم سوم یادآوری میکنیم. این فن بیان حالتی را ایجاد میکند که انگار نقد ما، حتی از نوع تند و تیزش، ساندویچ شده است و تقریبا قابل مشاهده یا ملموس نیست! تئوری این روش این است که با استفاده از تکنیک ساندویچ و وقتی که همه نقاط منفی با بازخوردهای مثبت ما محاصره شده باشند گوینده بیشتر به نقد توجه میکند.
در روش اولیه ساندویچ نقاط ضعف و سوبرداشتهایی دیده میشود که باعث روی برگرداندن افراد از این روش برای نقد سازنده خواهد شد؛ مثلا:
اگر غرق کارتان هستید، این کار به راحتی میتواند باعث نابودی هویت شما شود؛ به خصوص اگر شغلتان پرزحمت است و نیاز به سرعت عمل دارد؛ مثلا خودتان را در حالی مییابید که ساعتهاست ایمیلتان را بررسی میکردید و در تمام این مدت به کار فکر کردهاید یا خودتان را در حالی مییابید که با یک لپتاب در رختخوابتان به خواب فرو رفتهاید. کار می کنید برای زندگی یا زندگی می کنید برای کار؟ مرز بین کار و زندگی باید مشخص باشد.
همچنین زمانی که پولتان را سرمایهگذاری کردهاید، کار بهراحتی میتواند باعث نابودی هویت شما شود. مطالعات نشان داده که برخی بخاطر حفظ موقعیت مالیشان باید کار را در اولویت قرار میدادند، زیرا تصور میکنند همیشه فرد مشتاقی وجود دارد که بخواهد موقعیت آنها را تصاحب کند».
جوانان حرفهای عادت کردهاند با کار کردن خودشان را تخلیه احساسی کنند که این امر باعث میشود هیچ انرژی نداشته باشند که بهقرار گذاشتن، سرگرمی، دوستی و هر چیز دیگری اختصاص بدهند.
برای بسیاری از مردم، کار و اضافهکاری راحت است. آنچه راحت نیست، چیزی است که آنطرف دیوارهای اداره قرار داد. زیرا در اداره مراحل، ساختارها، سامانهها و اهداف روشن و واضح وجود دارند، اما دیگر قسمتهای زندگی اینطور نیستند و از کتاب قواعد پیروی نمیکنند.
پیش از اینکه برای اولین بار قرار ملاقات نگذاشتهاید، نمیتوانید انتظار داشته باشید تعداد بیشماری از آنها پیش بیاید؛ و تا وقتیکه مادرتان نتواند شما را گیر بیاورد» و بفهمد چه انتظاری از او دارید، فهرستی از تماسهای بیپاسخ از سمت او نمیآید. زمانی که همهی توان تحمل شما صرف کار در طول روز شده، زندگی خاکستریتر و تیرهتر و حتی ترسناک است.
اما اگر اجازه دهید کارتان هویت شما را تعریف کند، مشکلساز میشود. باید به درک این موضوع برسید که کار می کنید برای زندگی یا زندگی می کنید برای کار؟ مرز بین کار و زندگی را مشخص کنید.
وقتی مردم شور و احساس خود را تقویت نکنند، از احساس خفت نسبت به خود، افسردگی و از یک نوع حس پوچی خبر میدهند.
اما اوضاع نباید اینگونه بماند. در ادامه شما روشهایی را مییابید که به شما کمک میکند بفهمید بیرون از کار، براستی چه آدمی هستید؛ به زندگی خود ثروتی ببخشید که پر از چیزهای آگاهکننده، تعلیمدهنده، هیجانانگیز و تسلیبخش است.
یک روانشناس بالینی و بنیانگذار درمان آنلاین که تخصص او در کمک به افراد پویا، باهوش، کوشا و پرمشغله است تا از طریق درمان آنلاین، ارتباطات سالمتر و راضیکنندهتری برقرار کنند.
بدینترتیب، بدون هیچ بحثی به گشت وگذار در شهر خود بپردازید. تنها قاعده این است که توجهتان را به چیزی جلب کنید که شما را به وجد میآورد. چرا که احتمالا همان چیز، مسیر درست را به شما نشان میدهد.
اگر تکه بینظیری از نقش سفال از پشت ویترین مغازه چشم شما را گرفت، به خودتان اجازه دهید به سمتش بروید و زمانی را برای تماشای آن سپری کنید. آیا این میتواند جرقه سفالگری در زندگی شما باشد»؟
بعد از اینکه اطلاعاتی راجع به آنچه ممکن است دربارهاش کنجکاو باشید جمعآوری کردید، به خودتان چند ماه فرصت دهید تا این علایق را پیگیری کنید. برای نمونه ممکن است دوره چرخ سفالگری را بگذرانید.
اگر کمی احساس ناراحتی کردید، تعجبی ندارد. چون این ماهیچهها قبلا هرگز استفاده نشدهاند یا حداقل به مدت طولانی استفاده نشدهاند. شاید شما در محل کارتان مسئول و دارای مهارت بودهاید. پس سعی کنید تفاوتها را بپذیرید و فقط بر روندکار تمرکز کنید.
بسیاری از مردم مرز مشخصی بین کار و خانه ندارند. امروزه مردم در تمام طول روز از طریق تلفن هوشمند و سایر دستگاهها ادارهشان» را با خود حمل میکنند. شاید شما واقعا چندین روز از هفته یا حتی هر روز در خانه کار میکنید. میتوان گفت، خانههای ما دیگر مثل سابق محلی انحصاری برای استراحت و رهایی از کار نیست.
برای دیدن محصول فن بیان کلیک کنید
دانشگاه زندگی همراه شماست
افراد سرسخت میدانند که چطور یک اتاق را تنها با حضورشان خالی کنند. منظور این است که این افراد چنان شخصیت سرسخت و ناخوشایندی دارند که به محض حضور آنها، همه فراری میشوند. متاسفانه به دلیل بیماری یا مشکلات شخصی، برقراری ارتباط و برخورد با برخی از انسانها اصلاً ساده نیست.
به نظر میرسد که هیچ چیز، این افراد را راضی نمیکند. اما راههایی برای برخورد مناسب با این افراد وجود دارد.
در ادامه به 5 نکته در هنگام مواجه شدن با چنین افرادی اشاره کردهایم:
1 – تایید کنید: آن قدر با آنها موافقت کنید و بگویید آره» تا خسته شوند. به این ترتیب که برای 1 تا 2 دو دقیقه در پاسخ آنها بگویید آره، آره، آره، درسته، درسته، آره، آره ، ….» و همین طور ادامه دهید!
2 – دهانشان را مشغول کنید: یک لیوان قهوه یا چای برای آنها تهیه کنید. اگر مشغول نوشیدن چیزی باشند، وقت کمتری برای صحبت کردن دارند و کمتر میتوانند مخالفت کنند.
3 – موجز سخن بگویید: کلمات و جملات خود را کوتاه و با زبان شیرینی بیان کنید. سخن خود را ساده و مختصر به زبان بیاورید و طرف مقابل را خسته نکنید. زیرا این افراد معمولاً کمحوصله هستند و زود عصبی میشوند.
4 – دعوت به آرامش: یک پاسخ آرام و متعادل میتواند خشم و غضب طرف مقابل را از بین ببرد.
5 – مهربان و بخشنده باشید: همه ما ممکن است روزهای بدی در زندگی داشته باشیم و شاید در زمانهایی در برخورد با دیگران سرسخت شویم.
این نکات اثربخش هستند و شما نیز میتوانید آنها را امتحان کنید.
مقالات بیشتر مسیر زندگی را بخوانید
برای اطلاعات بیشتر کلیک کنید
فرض کنید دوستتان به شما رازی راجب بیماری خاصاش، یا عشقی پنهانی میگوید. چگونه تصمیم میگیرید که این راز را با کسی درمیان بگذارید یا نه؟
چندوقت پیش، خواهرم ربکا با من تماس گرفت و درخواستی عجیب را مطرح کرد: از من خواست تا بلیطی رزرو کنم و بدون اینکه کسی بفهمد به نزدش بروم.
ربکا توضیح داد که باید از سینهاش بافتبرداری کنند و از شنیدن نتیجه میترسد، پس من را دعوت کرد تا حامی احساسی او باشم. اما نمیخواست باقی افراد خانواده را نگران کند.
در سریعترین زمان ممکن به هواپیما رسیدم، اما همچنان با یک مسئلۀ حل نشده دستوپنجه نرم میکردم. بسیاری از اعضای خانوادۀ ما پزشک هستند. پدرم جراح ارتوپد است، خواهرم دکتر ن، و حتی خود ربکا دکتر بیماریهای داخلی است. میدانستم که قطعاً توصیههای خود را به ربکا میکنند _ و میخواستند بدانند که ربکا به بیماری خاصی مبتلا شده یا نه. اما خواهرم از من خواست به کسی چیزی نگویم. من هم دقیقاً همین کار را کردم.
اما وقتی چنین مسئلهای پیش میآید و دلایل خوبی برای اطلاعرسانی به بقیه وجود دارد، چگونه بین گفتن و نگفتن تصمیم درست را میگیرید؟
تصور کنید دوستتان عاشق کسی شده و شما آن فرد را به خوبی میشناسید. یا یکی از اعضای خانواده به نوشیدن الکل یا استعمال دخانیات اعتیاد پیدا کرده و به کمک نیاز دارد. یا زندگی کسی که دوستاش دارید به کلی بههم ریخته. شاید بخواهید برای کمک به فرد رازش را فاش کنید. یا وقتی میدانید که فلان قضیه به کسی آسیب میرساند، یا آن شخص حق دانستن این موضوع را دارد، رازداری تبدیل به سختترین کار دنیا میشود.
اخیراً دانشگاه کلمبیا و دانشگاه ملبورن در استرالیا، سه تحقیق با موضوع رازداری را به اتمام رساندهاند. نتیجۀ این تحقیقات نشان میدهد که وقتی رازِ یک دوست یا کسی که عاشقاش هستیم را میفهمیم، ناخودآگاه احساس نزدیکی و صمیمیت بیشتری بههم میکنیم، اما این اطلاعات ممکن است تبدیل به یک بار اضافی شود. اما در ادامۀ نتایج، مسجل شده که به محض فهمیدن، این راز بیشتر و بیشتر ذهن فردِ رازدار را اشغال میکند. تفاهم بیشتر، سبب اعتماد بیشتر و به اشتراکگذاشتن رازهای بیشتر میشود. بههمینسبب افراد قابل اعتمادی که دیگران به وفور رازهایشان را با او به اشتراک میگذارند _ نه اینکه نگران فاششدناش باشند _ درصد رضایت و شادی کمتری را در زندگی خود تجربه میکنند. میشل الپین، سرگروه محققین در این باره میگوید: (همین که فرد دائماً فکرش مشغول راز های اینوآن است، سبب آسیبپذیری و مریضی روحیِ وی میشود).
در مقالهای که توسط دکتر اسلپین در سال 2015 به چاپ رسید، درباره رازداری نوشت: (افرادی که به رازهای دیگران فکر میکنند اغلب همه چیز را سختتر از چیزی که هست برآورد میکنند. تپهها را مثل کوههای غیرقابل صعود، و فاصلههای کوتاه را دورتر از چیزی که هست میبینند. افراد عادی هم به چنین رفتارهایی مبتلا میشوند، اما این مقدار در افراد رازدار بیشتر است).
وقتی راز کسی را میفهمیم، درقبال حفاظت از آن اطلاعات مسئولیت داریم. همانطور که دکتر ساندرا جی پترونیو میگوید: (اساساً تبدیل به صاحب دوم آن راز میشویم).
دکتر ساندرا در رابطه با تئوریِ مدیریت حریم شخصی در معاشرت _ که زحمت فراوانی برای بسط آن کشید _ اذعان دارد که هر فرد برای مدیریت حریم شخصی و وضع قوانین برای خودش دارای اختیار عمل است. اما هرکدام از ما حریم شخصی را به طرز متفاوتی تعریف میکنیم. حدود حریم شخصی ما ممکن است برای افراد متفاوت، متغیر باشد، و همچنین این حدود نیز ممکن است در طی زمان تغییر کنند. بنابراین چیزی که به صمیمیترین دوست خود میگوئیم، اصلاً قرار نیست به دست خواهر یا برادرمان برسد. یا احتمالاً حرفی که در نوجوانی نتوانیم به والدین خود بگوئیم، زمانِ بزرگسالی درمیان میگذاریم.
انتظارات و باور های سفتوسختی که دربارۀ یک موضوع شخصی وجود دارد _ یا اساساً همان راز _ باعث میشود آدم به دردسر بیفتد. وقتی با شخصی راجب نگهداشتن رازش مخالفیم، به نوعی آشفتگی حریم مبتلا میشویم. دکتر پترونیو معتقد است گاهی اوقات دلایل خوبی برای فاشکردن راز یک نفر وجود دارد. اما باید به محاسبه و موازنۀ دلایل بپردازید.
مقالات روانشناسی مسیر زندگی را مطالعه کنید
برای دیدن مطالب بیشتر کلیک کنید
در زندگی و گفتگوهای روزمره ما عبارت نمیدانم” یکی از پراستفادهترین ابزارها برای اذعان و گاه انکار است؛ اما حکم استفاده از این عبارت نظیر استفاده از نمک است! اگر فقط کمی بیشتر از حد مشخص شده از نمک استفاده کنیم چه تاثیری روی مزه نهایی غذا دارد؟!
اگرچه خیلی از افراد توصیه میکنند که از این عبارت بیش از تایید و تکذیب استفاده کنید اما حقیقت این است که نمیدانم” به منزله روشن کردن چراغ دروغ است. البته که این جمله به معنی اثبات یا انکار چیزی نیست اما میتواند مانع از آشکار شدن حقیقت شود و بنابراین اولین احساسی که به طرف مقابل القا میشود گناهکار بودن یا دروغگویی شما است!
نمیدانم” پرکاربردترین جملهای است که معمولا زمان دستپاچگی ممکن است به کار ببریم. با این حال دلایلی وجود دارد که نشان میدهد استفاده از این جمله در روابط اجتماعی و گفتگوهای روزمره ما چه قدر میتواند خطرناک باشد! دلایلی که در ادامه همین مطلب میخوانید.
انگیزهای که پشت انکار ما به واسطه جمله نمیدانم” قرار دارد میتواند به خاطر محبت افراد، دشمنی، حرص و طمع، گمراه کردن ما و یا دروغگویی و کتمان باشد. بنابراین برخی از دلایلی که توصیه میکنیم از این عبارت تکراری همیشه استفاده نکنید عبارتند از:
شناخت دروغگوها با استفاده از فن بیان کار چندان سادهای نیست؛ اما چه طور باید بفهمیم کسی در حال دروغ گفتن به ما است؟ دروغگوها نشانه خاصی در ظاهر یا رفتارهای خود دارند؟ روانشناسان ثابت کرده اند که در شیوه صحبت کردن، زبان بدن و به طور کلی فن بیان دروغگوها نشانه هایی وجود دارد که با استفاده از آن پلیس FBI به کشف حقیقت میپردازد. حتی ما هم میتوانیم با یک سری از جملات کلیدی این موضوع را کشف کنیم؛ چون اعتراف و اذعان کردن به اطلاعات در موضوعات غیرقانونی و ناخوشایند بر حسب شرایط معمولا ما را در شرایط ریسک و خطر قرار میدهد. مثل استفاده از جمله نمیدانم!”.
بنابراین نمیدانم” شرایطی شبیه به استتار را فراهم میکند و تصور میکنید خودتان را با این ترفند از بار مسئولیت نجات دادهاید!
ممکن است اسرار زیادی با شما به اشتراک گذاشته و به شما اطمینان شده باشد. در مواقعی که کسی درباره این اسرار یا حرفهای مشترک شما با دیگران سوالی بپرسد و شما نخواهید حقیقت را بگویید، احتمالا ناشیانهترین جملهای که میتوانید به کار ببرید نمیدانم” باشد. این جمله در چنین مواقعی در حکم حرفی دوپهلو میباشد که تفاوتی با دروغگویی ندارد.
تصور کنید دوست یا نامزدتان از شما سوالی بپرسد که برای جواب دادن به آن لازم باشد جوانب مختلفی در نظر بگیرید. در چنین شرایطی سادهترین عبارتی که در گفتگوهای روزمره شما را نجات میدهد عبارت نمیدانم” است. این در حالی است که این جمله و جملات مشابه نه تنها به حفاظت شما در برابر اتهام و مجازات دیگران کمک نمیکند بلکه ممکن است حیات روابط شما را در معرض خطر قرار دهد. از این رو توصیه میشود حداقل اطلاعات خود را با صداقت به اشتراک بگذارید.
شاید اولین دلیلی که از این جمله استفاده میکنیم رها شدن از مخمصه باشد. مثلا تصور میکنیم هر جمله دیگری که بگوییم ممکن است با سوالات بعدی همراه باشد اما به محض این که بگوییم نمیدانم” احتمالا همه چیز تمام میشود و ادامهدار نمیشود. اما آیا واقعا این دیدگاه در هر موقعیتی کمککننده است؟
اظهار بیاطلاعی در مواقعی که میتوانست به نفع ما و به نفع دیگران باشد چندان منطقی به نظر نمیرسد. گاهی جواب دادن به سوالات دیگران کمتر ما را در معرض اتهام قرار میدهد؛ خصوصا وقتی که دیگران از آگاهی ما نسبت به یک موضوع مطلع باشند و ما اظهار بیاطلاعی کنیم!
معمولا کودکان بیشتر در موقعیتهایی قرار میگیرند که به خاطر موضوعات مختلف بازخواست شوند. تکراریترین جملهای که ممکن است در این مواقع از آنها بشنویم این است: من نمیدانم!”.
اگر به دنبال مسیر زندگی درست هستین کلیک کنید
دانشگاه زندگی همراه شماست
تا به حال شده که وقتی از شما درخواست میشود تا برای گروهی از افراد اطرافتان حرف بزنید، احساس ترس و اضطراب به شما هجوم بیاورد؟ قطعاً چنین اتفاقی برای اغلب افراد میافتد، اما این مسئله با عقل جور درنمیآید، چرا که سیستم ایمنی ذهن و روان ما اینگونه کار نمیکند.
به عنوان یک روانپزشک که در آسیبهای روانی و اضطراب تخصص دارم، اصولاً به مراجعان و دانشآموزانم میگویم که باید نحوهی عملکرد ترس را در خودمان کشف کنیم و متوجه شویم و بدانیم چه زمانی پدید میآیدتا بتوانیم شاد بودن را تجربه کنیم. 10 ها هزار سال پیش، اگر شخص دیگری به ما اخم میکرد، احتمالاً پس از چند ثانیه یکی از ما مرده بودیم. یا در میان زندگی قومی و قبیلهای، اگر اعضای قبیله و طایفه از شما خوششان نمیآمد، محکوم به مرگ، یا در بهترین حالت تبعید میشدید.
تغییرات بیولوژیکی و زیستی به شدت کند هستند، اما مسائل و پدیدههایی همچون فرهنگ، تمدن، جامعه و تکنولوژی به سرعت رشد و تغییر میکند. حدود یک میلیون سال زمان میبرد تا یک تغییر زیستی در یک گونه به وجود بیاید، اما همانطور که همۀ ما میتوانیم ببینیم، هرچند سال تغییرات مؤثری در سبک زندگی و رفتار و محیط زندگی ما مشاهده میشود.
حال بیایید زندگی حال حاضر و گذشته را از دیدگاه رشد و تکاملِ ذهنی و زیستی مقایسه کنیم.
ما در مفهوم کمیابی خلاصه شدیم، باید مایلها و کیلومترها برای یافتن غذا راه میرفتیم و میدویدیم و جستوجو میکردیم؛ باید برایش زحمت میکشیدیم. وقتی مشغول خوردن غذا میشدیم، یا وقتی غذایمان تمام میشد، نمیدانستیم که دفعۀ بعدی که غذایی برای خوردن داریم کی خواهد بود. وقتی غذایی در دسترس داشتیم، سعی میکردیم آن خوراکیای را انتخاب کنیم که بیشترین میزان کالری و انرژی را دارد و به ما کمک میکند که بیشتر زنده بمانیم. غذا چیزی نبود که به راحتی به دست بیاید، و البته شکم ما هم به خوبی ما را وادار به کاوش میکرد: گوشت، میوه، سبزیجات، دانۀ میوهها و خشکبار. هیچکدام از آنها شامل مفهوم آسان نمیشدند. بدن مستعد گرسنگی است، طوری آفریده شده که در مواقع در دسترس بودنِ غذا آن را بخواهد، و در مصرفش خساست به خرج دهد.
اما حالا، غذا فقط چند قدم آنطرفتر در هر شهری پیدا میشود. حالا ما میتوانیم در یک وعدهی غذایی مقدار بسیار زیادی از کالری را به راحتی وارد بدنمان کنیم. غذایی که شاید سالهای سال قبل، باید پس از مقدار زیادی دویدن و جستوجو و شکار پیدایش میکردیم. کالریهای سادهای مثل نوشابههای انرژیزا حجم عظیمی از کالری را در مقدار بسیار کمی از نوشیدنی یا خوراکی جای دادهاند که باعث میشود سیستم بدنی ما گیج شود. در نهایت چاق و فرسوده میشویم.
آن زمانی که انسانها مجبور بودند برای یافتن و خوردن غذا به شکار بروند، فعالیت بدنی بسیار زیادتری داشتند. سبک زندگی ساکن سبب شده تا انسانها بسیار به شدت ساکن و یکجا نشین باشند، در حالی که به مقدار فعالیت خیلی بیشتری نیاز دارند.
نیاکان ما مجبور بودند برای زنده ماندن در طبیعت وحشی به وفور فعالیت کنند. آنها مجبور بودند هرروزه کیلومترها راه بروند، و مدام در فعالیتهای سنگین شرکت داشته باشند، به طور مثال: جا به جا کردن پدیدههای سنگین، بالا رفتن از صخره و کوه، مبارزه کردن، تعقیب و گریز یک شکار و یا فرار کردن از دست حیوانات وحشی یا مان.
بدن ما انسانها برای 8 ساعت نشستن پشت یک میز طراحی نشده، و جالبی کار اینجا است که بعد از آن هم بقیۀ روز را روی کاناپه میگذرانیم، خوراکیهای مملو از کالری نوش جان میکنیم و به یک تلوزیون بزرگ یا کوچک زل میزنیم. یک آمریکایی معاصر در حال حاضر تنها چند قدم تا ماشین خود راه میرود، به سمت محل کار خود میراند، سپس با استفاده از آسانسور به اتاق یا دفتر کارش میرسد، دوباره چند قدم تا ماشین برمیگردد، به سمت رستوران یا چنین چیزی میراند، و سپس به روی کاناپه باز میگردد. عضلههای بدن ما با چنین فعالیت کمی ضعیف و ضعیفتر میشوند. سپس، حرکات بد و نوع اشتباه نشستن و خوابیدن ما سبب ایجاد درد میشود. درد به کاهش فعالیت ما منجر میشود، که آن هم به ضعف عضلانی کمک میکند. این رویه تا جایی ادامه دارد که شبیه یک موجود افیونی میشویم و مدام از داروهای ضد درد استفاده میکنیم و نهایتاً همهمان به یک عمل جراحی نیاز پیدا میکنیم
مسیر زندگی را درست انتخاب کنید
مطالب دانشگاه زندگی به شما کمک می کند
استفن پراگس، محقق روانشناس مدعی است وقتی که در کنار سایر افراد قرار میگیریم به طورت ناخودآگاه سیگنالهایی بین ما و آنها تبادل میشود که روی احساس امنیت ما در زندگی اثر میگذارد. مثلا ممکن است در برخورد با غریبهها، هورمون استرس در بدن ما ترشح شود و در این حالت تنها راهی که به ذهنمان برسد فرار کردن از آن موقعیت باشد؛ اما اگر زبان بدن افراد غریبه به نحوی به ما ثابت کنند که خطرزا نیستند، آن چه که از دیدگاه استفن پراگس مشارکت اجتماعی خوانده شده باعث فعالسازی سیستم عصبی پاراسمپاتیک و از بین رفتن این چرخه باطل برای فرار از جمع و غلبه بر اضطراب اجتماعی میشود.
اما مفهوم امنیت عاطفی چیست؟ وقتی که مردم در حال آزار دادن یکدیگر از نظر روانی هستند هیچ سیگنالی که باعث امنیت روانی فرد شود رد و بدل نمیگردد. در شرایط فقدان سیگنالهای آرامشبخش، برخی همچنان حس آرامش دارند ولی برخی احساسات متفاوتی را تجربه میکنند. معمولا کسانی که قبلا احساس پذیرش از طرف جامعه را تجربه کردهاند نیازی به دریافت نشانههایی از طرف مقابل برای آرام شدن ندارند؛ اما کسانی که قبلا قضاوت شدند تا مورد نقد دیگران یا سواستفاده عاطفی قرار گرفتند نسبت به هورمون استرس بدن آسیبپذیرتر میشوند. در نتیجه به سیگنالهای طرف مقابل برای تجربه کردن احساس امنیت و آرامش وابسته هستند و چون سیگنالهای اجتماعی متنوع بوده و همیشه خوشایند نیست زمینه اضطراب اجتماعی و مردمگریزی در ما پدید میآید.
با توجه به ضرورت روابط اجتماعی و مطرح شدن پدیده اضطراب اجتماعی در جوامع لازم دانستیم که در دانشگاه زندگی به صورت جداگانه بر راهکارهای غلبه بر خجالتی بودن و جامعههراسی یا به طور کلی اضطراب اجتماعی مروری داشته باشیم.
وقتی که در یک محیط آرام نظیر جمع دوستانه یا خانواده قرار میگیرد احتمالا به صورت ناخودآگاه سیگنالی دریافت میکنید که به شما نشان میدهد نیازی به نمایش حالت تدافعی از سوی شما وجود ندارد. در حقیقت همه موقعیتهای زندگی هم همینطور هستند؛ حتی اگر شما در جایگاه متهم دادگاه قرار گرفته باشید و باید در لحظه از خودتان، اموالتان و جانتان دفاع کنید!
اگر شما فردی وابسته به دریافت سیگنالهای روانی مبنی بر امن بودن شرایط از سوی دیگران هستید، برای این که راحتتر بتوانید با آن موقعیتی که با امنیت و آسایش روانی شما دست به گریبان شده است کنار آیید لازم است هر قبل از هر چیز حضور افراد را به شرایط فعلیتان پیوند داده و سپس بررسی کنید.
غلبه بر اضطراب اجتماعی با تهیه یک لیست ساده
هر زمان که قرار باشد در موقعیت جدیدی قرار بگیرید، مثلا در یک مهمانی، در یک شرکت جدید کار کنید، در مصاحبه شرکت کنید یا برای مدتی با افراد جدیدی کار کرده یا همخانه شوید اولین کار لیست کردن آن موقعیتها با در نظر گرفتن افراد است. مثلا یک موقعیت را همزمان با چهره یکی از دوستتان یادآوری کنید. بکیفیت صدای دوستتان، کیفیت تماس با او و گفتگوهایتان را به خاطر آورید. این یادآوری یک ویژگی مشخص و ویژه دارد و آن مشخص شدن موقعیتهایی است که سیگنالهای ویژهای را به سیستم عصبی پاراسمپاتیک شما وارد میکنند و موجب استرسزایی میشوند.
مقالات روانشناسی خانواده را کلیک کنید
برای خواندن ادامه مطلب دانشگاه زندگی را کلیک کنید
دقیق گوش دادن مهارت ضروری است. که با هوش هیجانی همراه است. اکنون ببینیم چگونه باید ماهرانه صحبتهای دیگران را بشنویم و شنونده فعال باشیم.
وقتی شما مدیر هستید، افراد زیادی با شما در ارتباط هستند: گزارش های مستقیم، پرسنل، فروشندگان واحدهای کسبوکار، تامینکنندگان، رئیس شما، یا حتی اعضای هیئت مدیره. هرکدام به دنبال فردی میگردند که مشکلات، سؤالات، نقد و یا درخواست خود را با او مطرح کنند. در بسیاری از موارد، ممکن است این گفتوگوها احساسی باشند و بسیاری از آنها نیازمند صبر و حوصله زیادی است.
به همین دلیل است که یکی از مهمترین مهارتهای مدیر، دقیق گوش دادن است. این بدان معنا نیست که پاسخی سرسری به طرف مقابل بدهیم؛ بلکه بدان معنا است که کلام فرد را درک کنیم.
شنوندگان خوب، رهبران بهتری میشوند؛ زیرا با گوش دادن به دیگران احساسات آنها را تشخیص میدهند و آن را درک میکنند و زمینه ساز ایجاد اعتماد میشوند. این، به نوبهی خود، میتواند موجب افزایش همسویی با اهداف شرکت، عملکرد بهتر، بهرهوری و نوآوری شود.
گوش دادن درست، یکی از باارزشترین مهارتهایی است که رهبر دارد.
گوش دادن درست باعث ایجاد ارزش به سخنان گوینده میشود، چراکه با طرف مقابل به صورت حضوری در تعامل هستید. هنگامیکه گوینده حقایق را بازگو میکند و آنها را بدون ترس از قضاوت، استهزا و یا نادیده گرفتن، به اشتراک میگذارد، باعث ایجاد احساس امنیت میشود. همچنین گوش دادن باعث میشود که گوینده حس کند صدایش شنیده و درک میشود.
مدیران میتوانند مهارت شنونده فعال بودن و دقیق گوش دادن را (با بکارگیری و تمرین چند مهارت کلیدی بصورت روزانه در ارتباط با هرکسی از جمله زیردستان تا رئیس هیئت مدیره) مانند سایر مهارتهای رهبری ایجاد و تقویت کنند. در این زمینه، این 5 مورد را درنظر بگیرید:
وقتی کسی میخواهد درمورد یک موضوع یا ایده صحبت کند، آن را در وقت ناهار و یا در سالن شلوغ و در کافه تریا انجام ندهید. یک مکان آرام پیدا کنید که کمترین حواسپرتی را داشته باشد. تلفن خود را در حالت سایلنت و لب تاپ را در حالت sleep قرار دهید و سعی کنید در طی صحبتهایتان وقفه ایجاد نشود.
به سردی وارد یک مکالمه نشوید، در عین حال آن را بیش از حد پرتلاطم نکنید. حقایقی که درمورد موضوع مکالمه میدانید، مرور کنید و فرضیات را کنار بگذارید. این احتمال را بدهید که همه چیز را درمورد موضوع نمیدانید و زمانی که طرف مقابل اطلاعات را به اشتراک میگذارد، همه چیز آشکار میشود. خطای ناخودآگاه به سختی میتواند تشخیص داده شود، اما همیشه وجود دارد.
تا حد امکان اجازه دهید طرف مقابل بدون وقفه و با سرعت مناسبش به طور کامل درمورد موضوع صحبت کند. این کار به آنها نشان میدهد که شما مایل به شنیدن صحبتهای طرف مقابل هستید. در طول سخنان طرف مقابل، زبان بدنی مناسب را اتخاذ کنید و بررسی کنید که آیا این زبان بدنی با پیام سخنان آنها همخوانی دارد یا با آن در تناقض است. همچنی برای شناسایی هرگونه فیلتر داخلی که ممکن است باعث انحراف شما از دریافت پیام اصلی شود، تلاش کنید.
مسیر زندگی خود را به بهترین شکل بسازید
با دانشگاه زندگی همراه شوید تا به شما راهنمایی کند
تصمیم گرفتن بر اساس ارزشهای شخصی، شما را به فردی سالم، شاد و سازنده تبدیل خواهد کرد.
تصمیمگیری درست نباید سخت باشد.
تغییر شغل، خرید یا فروش خانه، ازدواج کردن یا طلاق گرفتن.
بدون شک اینها، تصمیمات بزرگ زندگی هستند که به فکر، برنامه و تلاش نیاز دارند. بنابراین، اطلاعاتی به دست میآورید، فکر میکنید، نصیحتها را میشنوید و گزینههای مختلفی را درنظر میگیرید به امید اینکه تصمیم گیری درست را انجام دهید.
بسیاری از مردم، برای تصمیم گرفتن به ماهها و یا حتی سالها زمان نیاز دارند. ایجاد تغییرات ضروری ترسناک به نظر میرسد و این ترس از اتفاقات ناشناخته، ممکن است شما را متوقف سازد.
بنابراین، انتخاب میکنید که تصمیم نگیرید.
و شما بدبخت به نظر میرسید.
شما به دنبال دیگر راهها برای شرایط موجود میگردید و هیچ چیز به درستی کار نمیکند.
حقیقت این است که شما نمیتوانید تصمیماتی را بگیرید که با ارزشهای شخصیتان سازگاری ندارند.
ارزش کلمهای است که بسیاری به آن بیتوجهی میکنند، اما ارزشها هنوز مهمترین عامل انگیزهی ناخودآگاه محسوب میشوند و وقتی به آنها بیتوجهی شود، زندگی را ویران میکند. وقتی ارزشهای شما مهم محسوب نمیشوند، شما عصبانی و بیاحساس میشوید و یا حتی احساس ناامیدی میکنید. شما با خود و اطرافیانتان، احساس ناراحتی میکنید و به آنها بیاعتماد میشوید، و زندگی سخت به نظر میرسد.
از خودتان این سوال را بپرسید: چه چیزی برای من مهم است (نسبت به شرایطی که با آن روبهرو هستم)؟” اگر میخواهید همۀ ارزشهای خود را بدانید، از خودتان بپرسید: چه چیزی برای من راجع به زندگی مهم است؟” این کار، انگیزههایی را مانند آزادی، خانواده، ثروت، صمیمیت، کیفیت، دستاورد، خلاقیت و معنویت برای شما آشکار می سازد. صدها چیز ارزشمند و مهم برای شما وجود دارند. راه درست یا غلطی برای مشخص کردن ارزشهای شما وجود ندارد. تمام این راهها، خود شما هستید و حس شما اشتباه نمیکند.
توجه کنید: درستی، یک ارزش محسوب نمیشود. درستی چگونگی اجرای ارزشهای شما است. اگر شما بسیار صادق باشید و یک کیف پول روی زمین پیدا کنید، کاری که شما انجام میدهید میتواند درست یا نادرست باشد. اگر کیف پول را دستنخورده برگردانید، کار درستی انجام دادهاید و این کار با صداقتی که دارید همخوانی دارد، و بدون توجه به شرایط خود، از کاری که انجام دادهاید احساس خوبی خواهید داشت. اگر کیف پول را برنگردانید و یا پول را بردارید و این کار با ارزشهای شما همخوانی نداشته باشد، احساس خواهید کرد کار اشتباهی کردهاید. دیگر افراد که کیف پول را برمیدارند و صداقتی ندارند، احساس بدی پیدا نخواهند کرد.
شما با ارزشهای خود زندگی میکنید، حتی اگر درباره آنها چیزی ندانید. به گذشته خود فکر کنید، به زمانی که طبق ارزشهای خود زندگی نمیکردید، حال نحوۀ زندگی خود را با معیارها و ارزشهای خود بسنجید. آیا نحوۀ زندگی شما، طبق ارزشهایتان بوده است؟
احتمالا بسیاری از اقدامات شما در راستای ارزشهایتان بوده است. مثلا غالبا فردی باصداقت بودهاید. اگرچه ممکن است پذیرفتن این که سه ارزش اصلی شما چه هستند سخت باشد، ولی با پذیرفتن آنها، درک خویشتن و انگیزهها برای باقی زندگی راحتتر خواهد بود.
به یاد داشته باشید، درست یا غلطی برای ارزشها و انگیزههای شما وجود ندارد. آنها بخشی از خود شما هستند.
هر یک از ارزش های خود را درنظر بگیرید و از خودتان بپرسید آیا (تصمیمی که میخواهید بگیرید یا موقعیتی که درآن قرار دارید) با ارزش شما همخوانی دارد؟ و قاطعانه با بله یا خیر به این پرسشها پاسخ دهید. نباید در جواب هایی که میدهید تردید داشته باشید. با خودتان صادق باشید.
وقتی که این کار را انجام دهید، راحتتر تصمیم خواهید گرفت. اگر جواب های شما همه بله یا خیر بود، تصمیم شما واضح خواهد بود. اگر به صورت ترکیبی از بله یا خیر پاسخ داده بودید، در جوابهای خود بازنگری کنید و با توجه به اولویتهای خود به تصمیم درست برسید. برای مثال، اگر جواب شما با توجه به ارزش اولتان بله و با توجه به دیگر ارزشها نه بود، این امکان وجود دارد که خود را با شرایط وفق دهید. اگر پاسختان با درنظر گرفتن ارزش اول نه بود، باید تغییراتی را ایجاد کنید زیرا ممکن است سلامتی و شادی شما به خطر بیافتد.
برای درک بهتر این موضوع، کارگران یک شرکت را در نظر بگیرید که آزادی» ارزش اول آنها است. اگر روزی برنامهای به کارگران داده شود تا مطابق با آن کار کنند و آزادی کامل، از آنها گرفته شود، آیا کارگران از زندگی و کار خود راضی خواهند بود؟ مسلما نه، زیرا این شرایط با ارزش اول آنها مطابقت ندارد.
اگر به دنبال راه حلی برای مشکلات روانشناسی خانواده هستید کلیک کنی
دانشگاه زندگی همراه شماست
بر اساس تعداد زیادی از تحقیقات، نزاع و اختلافات والدین یکی از عوامل تعیینکننده و بسیار مهم در نحوه رفتار کودکان پس از جدایی یا طلاق است. والدین میتوانند با همکاری یکدیگر و بدون دخالت دادن فرزندانشان در اختلافات شخصی، کاری کنند تا کودکان به طرز کاملاً موثری، خود را با شرایط جدید زندگی وفق دهند. از طرفی، برخی والدین خلاف این کار را انجام داده و آزادانه به دعوا و نزاع خود ادامه میدهند که این موضوع، زمینههای ناسازگاری در کودکان را افزایش میدهد.
این موارد بسیار منطقی است. کودکی را در نظر بگیرید که با دعوای والدین خود مواجه است و از آن تاثیر میپذیرد و از طرفی هم باید شرایط جدید را تحمل و خود را با آن سازگار کند. جدایی یا طلاق والدین میتواند به راحتی باعث ایجاد اضطراب و افسردگی در کودک شود.
همچنین واضح است کودکانی که در معرض دعوای والدین بودهاند، نسبت به کودکانی که چندان درگیر این موضوع نبودهاند؛ مشکلات بیشتری دارند. شاید به عنوان یک پدر یا مادر بگویید که این موضوع را درک میکنم. اما چطور باید با فردی (طرف مقابل) که عامل جدایی و طلاق ماست، با آرامش و صلح به نگهداری از بچهها بپردازم؟ پاسخ ساده به سوال شما این است که باید تمرکز خود را حفظ کنید.
در ادامه با جزئیات بیشتری خواهیم گفت که منظور از حفظ تمرکز چیست. توجه کنید که برخی از راههایی که در ادامه میگوییم ممکن است برای هر شرایطی عملی و قابل اجرا نباشد. اینها راههایی کلی هستند که میتوانند به شما کمک کنند. فقط باید از دیدگاه درستی به آنها بنگرید و ببینید که کدام یک را میتوانید به نحوی در زندگی خود اجرا کرده و کودک خود را از مزایای آن بهرهمند کنید.
1 – از دیگران کمک بگیرید
رابطه شما با والد دیگر (پدر یا مادر) به انتهای خود رسیده و زندگی شما دچار تغییر چشمگیری شده است. از دیگران کمک بگیرید. این کمک میتواند از سمت خانواده، دوستان، رهبران مذهبی، رواندرمانی یا ترکیبی از این موارد یا هیچ کدام از آنها باشد. بسیار مهم است که در این دوران حیاتی و مهم، کمکی را که نیاز دارید دریافت کنید. بدین ترتیب میتوانید با آرامش درونی بیشتری به راه خود ادامه دهید و زمینه برای همکاری با شریک زندگی سابقتان و انجام وظیفه پدری یا مادری شما مهیا میشود.
2 – از یک فرد میانجیگر برای حل مشکلات بهره بگیرید
یک فرد میانجیگر میتوان به شما کمک کند تا برنامه منظم و دقیقی برای بزرگ کردن کودکان خود تهیه کنید. هر کاری لازم است انجام دهید تا از رسیدگی به این موضوع در دادگاه جلوگیری کنید چراکه این نوع از رسیدگی قانونی، معمولاً والدین را در بالاترین وضعیت نزاع و دشمنی قرار میدهد و انرژی منفی آن، بر کودک نیز تاثیر میگذارد.
3 – یافتن یک مشاور خانواده
اگر با شریک زندگی سابق خود رابطه خوبی ندارید و از طرفی نمیخواهید وقت خود را در دادگاه سپری کنید؛ بهتر است از یک مشاور خانواده معتبر کمک بگیرید. حتی در مواقعی، قاضی دادگاه پیشنهاد میکند که والدین به جای وارد شدن در دعوای حقوقی، مشکلات خود را از طریق یک مشاور حل کنند.
بهتر است به دنبال مشاوری باشید که وضعیت شما و فرزندتان را به خوبی درک کند. این فرد باید منصف باشد و میتواند به عنوان یک شخص ثالث، کمک موثری به انجام وظایف پدری و مادری توسط افراد داشته باشد. یک مشاور خوب کمک میکند که به جای تمرکز بر مشکلات، بر روی کودک خود تمرکز کنید.
4 – به دنبال علایم اضطراب در فرزندان خود باشید
ممکن است فکر کنید که فرزندتان در جریان اختلافات شما با همسرتان با مشکلی مواجه نشده است اما این اتفاقی است که معمولاً شاهد آن هستیم. اگر متوجه تغییرات در رفتارهای فرزند خود یا احساسات او (از جمله کاهش ابراز احساسات) و یا استرس و اضطراب شدید؛ باید فکری به حال این موضوع کنید.
توجه کنید که اکثر کودکان در این شرایط دچار استرس خواهند شد و این یک موضوع طبیعی است. آنها فراز و نشیبهایی را تجربه خواهند کرد اما شما باید مراقب آنها باشید و تاثیرات منفی را به حداقل برسانید.
مسیر زندگی را کلیک کنید
با دانشگاه زندگی همراه شوید
از عوامل اجتماعی شدن در زندگی انسانها، تجارب دوران کودکی وی در محیط خانواده است. فضای خانواده لبریز از مهر و محبت، فداکاری و گذشت، صمیمیت و گرمی و همچنین گاهی توام با حسادت، دشمنی و کینه توزی، نفرت و خشم است. کودکان در جریان اجتماعی شدن اینگونه عواطف را در کنار خانواده خود تجربه می کنند.
افراد خانواده چنان به یکدیگر وابستهاند که هر گونه مشکل یا مسئله یک عضو خانواده بطور مستقیم یا غیر مستقیم بر زندگی سایر افراد تاثیر می گذارد. از سوی دیگر خانواده به دلیل همین نفوذ و تاثیر بر افراد، گاهی به عنوان روشی برای درمان اختلالات بکار می رود. روان شناسان بالینی و مشاوران روانشناسی خانواده گاهی ترجیح می دهند در درمان یک فرد، همه اعضای خانواده را از نزدیک ملاقات کنند.
روانشناسی خانواده در حل مشکلات و مسائلی که در خانواده ممکن است پیش بیاید نقش مهمی دارد. روانشناسی خانواده باعث می شود افراد مهارتهای خود را در زندگی بشناسند و آنها را ارتقا دهند و نقش خود را در خانواده پیدا کرده و به آرامش خانواده کمک کنند.
در روانشناسی خانواده خیانت، بدعهدی، بیوفایی… با هر عنوانی هم که بیان کنیم از قبح این اتفاق کم نمیشود. خیانت میتواند حتی قویترین رابطهها را هم از بین ببرد، چرا که باعث ایجاد احساس گناه و خشم میشود. طبق تحقیقاتِ علمی صورت گرفته، کنار آمدن با این مسئله برای یک چهارم زوجهای متاهل، تقریبا غیرممکن است.
اما در برخی از مواقع زن و شوهر میتوانند با حمایت خانواده، دوستان، یک درمانگر خوب و همدیگر، این بحران را پشت سر بگذارند و حتی به عنوان یک زوج قویتر ظاهر شوند.
برای طرف مقابل، تحمل این مسئله بسیار سنگین است، و شاید جدایی تنها راه چاره باشد. اما قبل از اینکه زوج به سمت جدایی بروند، میتوانند قدمهایی بردارند که ممکن است به آنها کمک کند تا به جای نابودی، رابطه را در مسیر بهبود قرار دهند. کارشناسان به ما میگویند که چرا کسی ممکن است مرتکب این کار شود، چگونه میتوان بر آن غلبه کرد و چگونه بدانیم زمان آن فرا رسیده است که آن را بپذیریم.
میشل واینر دیویس، که یک استادکار اجتماعی و رواندرمانگر خانواده در ایالت ایلینویز است میگوید: دلایل مختلفی وجود دارد که ممکن است باعث شود یک فرد مرتکب خیانت شود». گاهی اوقات این امر صرفاً یکجور قضاوت بد است، ممکن است شخصی از ازدواج و رابطه شویی خود راضی باشد، اما یک شرایط یا موقعیت خاص باعث شده که نتواند وسوسهاش را کنترل کند و مرتکب این کار شده است. البته بیشترین دلیلی که باعث میشود مردم خیانت کنند، جستجوی یک پیوند عاطفی است، یعنی اینکه بخواهند کسی به آنها توجه کند، جذبشان شود و یا اینکه دوستشان داشته باشد».
اما به هر دلیلی که این اتفاق بیفتد باز هم تفاوتی ندارد، چون میتواند باعث نابودیِ رابطه شود.
در روانشناسی خانواده اینگونه بیان میشود که در این حالت آدمها میبینند که مدام در حال گریه کردن هستند، نمیتوانند تمرکز کنند، خیلی زود عصبی میشوند و یا اینکه احساس افسردگی میکنند. این ها همگی احساسات اولیهای هستند که فرد با کشف خیانت به آنها دچار میشود. با این حال نباید فراموش کرد، که احساسات در طول زمان تغییر میکنند.
برای خواندن ادامه مطلب روانشناسی خانواده را کلیک کنید
دانشگاه زندگی همراه شماست
هرلحظه از وقت شما مثل طلا است، آیا این موضوع را می دانید؟ اگر می خواهید با روش های افزایش بهره وری در محل کار آشنا شوید و بتوانید خیلی سریع تر به اهداف و کارهایتان برسید، این نوشته را مطالعه کنید. در این مطلب با 10 راه برای افزایش بهره وری آشنا خواهید شد.
در روز شما 24 ساعت زمان دارید تا به امور مهم زندگی تان رسیدگی کنید. اگر می خواهید از مدت زمانی که در اختیار شماست، بهترین استفاده را کنید، باید بهره وری خود را بالا ببرید. بهره وری به معنای انجام کارهای بیشتر در مدت زمان کمتر است.
اگر می خواهید بهره وری خود را بالا ببرید، باید درباره چگونگی سپری کردن زمان در محل کارتان، هوشمندانه تر رفتار کنید. این مطلب به شما کمک می کند که بازدهی خود را در محل کارتان بیشتر کنید و بتوانید در کار خود سریعتر پیشرفت کنید.
شاید فکر کنید که به هرکاری، زمانی به اندازه خودش اختصاص می دهید، اما باید دوباره بررسی کنید تا ببینید چقدر زمان صرف کارهای روزانه خود می کنید. تحقیقات نشان داده است که تنها 17 درصد از مردم مراقب زمان خود هستند. شما هم باید جزو این 17 درصد باشید. ببینید چند ساعت از روز را صرف چک کردن شبکه های اجتماعی، بررسی ایمیل ها، کار با نرم افزارها و مسئولیت های دیگر خود می کنید.
داشتن استراحت های برنامه ریزی شده و کوتاه به افزایش تمرکز شما کمک می کند. تحقیقات نشان داده اند که داشتن استراحت های کوتاه در میان ظایف طولانی، به شما کمک می کند که سطح عملکرد خود را بالا ببرید. اگر بدون وقفه کار کنید، بهره وری شما پایین می آید، در طول کار روی مسئولیت خاصی به خودتان کمی استراحت بدهید و دوباره شروع کنید.
استرس همیشه هم بد نیست، گاهی اوقات استرس به ما کمک می کند سریع تر و متمرکزتر کار کنیم تا به اهداف خود دست یابیم. اگر وظایف یا پروژه های باز دارید، سعی کنید برای خودتان مهلت تعیین کنید و به انجام کار بچسبید. وقتی در کارها مهلت داشته باشید، متمرکز تر عمل می کنید و بهره وری خود را بالا می برید.
کارآفرین معروفی به نام استیو اولنسکی (Stive Olenski) به افراد توصیه می کند که در هنگام کار از قانون 2 دقیقه استفاده کنند. این قانون بیان می کند که: اگر کاری بود که در 2 دقیقه یا کمتر می توانید آن را انجام دهید، سریعا انجامش دهید.» به عقیده اولنسکی انجام کارهای کوچک به صورت فوری نسبت به وقتی که آن را فراموش می کنید و بعدها به سراغش می روید، وقت کمتری از شما می گیرد. قانون 2 دقیقه ای، استیو اولنسکی را به یکی از تاثیرگذارترین استراتژیست ها در زمینه محتوا تبدیل کرده است.
ملاقات ها، یکی از بزرگترین خوره های زمان شما هستند؛ اما بعضی افراد با هیجان و بدون قید و شرط در ملاقاتهای مختلف شرکت می کنند. تحقیقات نشان داده است که کارمندان بیش از 31 ساعت از وقت کاری خود را در جلسات سپری می کنند! قبل از اینکه قرار ملاقات بعدی را مشخص کنید، از خودتان بپرسید آیا می توانید از طریق ایمیل، تلفن یا وبینار با کارمندانتان حرف بزنید یا خیر؟ اگر امکانش هست به صورت غیرحضوری با افراد حرف بزنید و پیام خود را به آنها منتقل کنید.
روانشناسی خانواده را کلیک کنید
افرادی که توسط احساسات خود کنترل میشوند، عموماً یک وجه اشتراک خاص دارند: کاری را انجام میدهند که به آنها حسِ راحتی بدهد. به عبارت دیگر، احساسات آنها با (احساس خوب) و (احساس بد) دستهبندی میشود. درحالی که (احساس خوب) و (کاری که فینفسه خوب است) باید در اولویت باشد.
آسیبهای روحی احساس خوبی را تداعی نمیکنند، اما به خودی خود مفید هستند. به تأخیرانداختن کارها حس راحتی دارد، اما عمل مفیدی نیست. این رویه برای خیلی از اعمال نیز صادق هستند: خوردن یک وعده غذای سالم، رفتن به باشگاههای ورزشی یا تماسگرفتن با والدین. اگر به احساساتتان اجازه بدهید تا شمارا کنترل کنند، پس نباید انتظار هیچ پیشرفتی را در زندگی داشته باشید. مدام از خود میپرسید که چرا در یک سیرِ مدور از الگوها، عادات و روابط ناسالم در گردش هستید.
جواب این سوال این است که شما بلد نیستید چطور احساسات خود را در خصوص کاری که باید انجام دهید سازماندهی کنید، یا چطور فکر کنید.
سازماندهی احساسات در واقع قراردادن آنها در بسترها و زمینههای مختلف است. با این کار متوجه خواهید که منشأ آنها کجاست و آیا برای شما سودمند هستند یا خیر. شما از احساسات تان آگاهی دارید، اما توجه به آنها قرار نیست کمکحالِ شما در زندگی باشد. برای این منظور، باید آن هارا بشناسید، کالبدشکافی کنید و در مسیری مفید از آنها استفاده کنید.
چطور باید شروع کنید؟ این هم اقدامی برای شروع کار:
اگر فکر میکنید نیاز به این کار هست، پس صبح روز بعد که از خواب بیدار شدید، لیستی از احساسات و افکار مختلفتان ترتیب دهید. اگر این لیست شامل موارد متناقضی میشود، اصلاً اشکالی ندارد. لیست شما میتواند بدین شکل باشد: (امروز واقعاً خسته هستم و انرژی کافی برای سرکاررفتن را ندارم) یا (برای اتمام این پروژه و مسافرت آخر هفته خیلی هیجانزده هستم. میخواهم قبل از سفر، پروژه را تکمیل کنم).
ممکن است برای انجام پروژه زیادی خسته یا زیادی بیحوصله باشید. پس بهجای اینکه خودتان را به زور وادار به انجامِ آن کنید، استراحتی کنید تا ذهنتان آرام شود. اکثر مردم رویۀ (همه یا هیچ) را پیش میگیرند. یعنی میخواهند یا یک کاری را تمام و کمال انجام دهند، یا کلاً سمتش نروند. هیچکدامشان راه حل عقلانیای بهحساب نمیآیند.
در یک دفترِ شخصی یا پوشهای در کامپیوترتان، لیستی از چیزهایی که باید نگرانشان باشید درست کنید. هرچیزی که ممکن است در طول روز شما را آزار دهد را یادداشت کنید. اگر موردی پیدا شد که مدام در طول روز تکرار میشود، با نشانِ خاصی علامتگذاریاش کنید. سپس، زمانی را برای بازبینی لیست ترتیب دهید. وقتی اینکار را کنید، متوجه میشوید که بسیاری از این موارد، کاملاً پوچ بودند. اگرچه بعضی از آنها نیاز به توجه مضاف دارد. اما بهجای خودخوری، یک طرح عملی برای حل این مسائل به خودتان ارائه دهید. درنهایت، از کشف مسائل آزاردهنده و حلوفصل آنها، اعتمادبهنفس میگیرید و حالا متوجه میشوید که چهقدر بیاهمیت و یا بیربط بودهاند.
با یادداشتکردن احساسات مختلف و کشف منشأ آنها، سودمندبودن، یا راه حلهای قابل دسترس برای رهائی از آنها آشکار میشوند. با اینکار، درواقع درسی مهم به خود میدهید. فهمِ تفاوتهای عقلانی بین چیزهائی که میتوانید کنترل کنید با آنهایی که نمیتوانید. اگرچه تمام اینها فقط در صورتی موثراند که اهداف بلندمدت خود را بدانید.
داشتنِ اهداف بلندمدت بخش مهمی از سازماندهی احساسات است، چرا که با این عمل، متوجه میشوید چیزی که دربلندمدت میخواهید، ارزش رنجومشقت را دارد یا خیر. شما قادر به درک تفاوت بین (کاری که احساس خوبی دارد اما فینفسه خوب نیست) با (کاری که احساس خوبی ندارد اما فینفسه خوب است) نیستید. وقتی مردم میخواهند بدانند که آیا در زندگی موفق هستند یا نه، سعی میکنند با دستاوردهای دیگران در زندگی، خودشان را بسنجند. این یعنی موفقیت شما در گروِ طرز تفکر و یا روش زندگی دیگران است. این امر باعث نمیشود تا شما حس تکامل داشته باشید. به جای آن، سعی کنید اهداف خود را واضحسازی کنید. این اهداف باید اجتماعی، مالی، حرفهای و شخصی باشند.
اگر زندگیتان را براساس خواستهها و تصمیمات فیالبداهه پایهریزی کنید، خوشحال خواهید بود، اما فقط تا زمانی که متوجهِ فقدان حس تکامل شوید. درعوض اگر زندگیتان را براساس اهداف بلندمدتتان پایه ریزی کنید، شاید حس راحتی نداشته باشید، اما میدانید که ارزشمند است. زندگی مثل یک بازی میماند. بازیای که در آن باید بدانید چهچیزی ارزش زحمتومشقت شما را دارد.
بعد از سازماندهی احساسات، متوجه تغییرات عظیمی در زندگی خود میشوید چرا که درحال ترکیب احساس و عمل هستید. با استفاده از احساس زندگیتان را تغییر میدهید، یا در سمت دیگر، از اهداف مهم و باارزش برای برای پیشرفتن به سمت چیزهای ناراحت کمک میگیرید. در حین این رویه، یادمیگیرید که حس ناراحتی، دشمن شما نیست.
مطالب بیشتر را اینجا بخوانید
سایت دانشگاه زندگی را کلیک کنید
امروز در ادامۀ مطالب مربوط به تربیت جنسی کودک، نحوۀ پاسخگویی به سوالات جنسی کودکان را برایتان عنوان خواهیم کرد. چنانچه مقالههای قبلی ما را در مورد تربیت جنسی کودکان مطالعه ننمودهاید، توصیه میکنم جهت فهم بهتر مطالب، حتما بخشهای قبلی را نیز مطالعه نمایید. برای دسترسی به مطالب قبلی اینجا کلیک کنید.
در بخشهای قبلی به این موضوع پرداختیم که کنجکاویها و سوالات جنسی کودک از سن ۳ سالگی آغاز میشود و آنها کم کم شروع به پرسیدن چنین سوالهایی میکنند، چرا تو عکسهای عروسی بابا مامان نیستند، چرا شکم خانم همسایه گنده شده است، بچه کوچولو چه جوری توی شکم خانم همسایه رفته است و…
نکتهای که در هنگام پاسخگویی به سوالات کودکتان بایستی همیشه در نظر داشته باشید این است که سعی نمایید گفتگو با کودکتان را مدیریت نمایید. بخاطر وجود تفاوتهای بسیاری که در ابعاد گوناگون فرهنگی، آموزشی، تربیتی، هوشی و … در کودکان وجود دارد، پاسخی که در جواب به سوالی مشترک داده می شود، برای هر کودکی متفاوت است.
چه بسا از یک پاسخ، کودکی قانع شود، کودک دیگری در همان سن، آن پاسخ را درک نکند و کودک دیگر لبخندی از روی تمسخر بزند و به شما بخندند و در دلش بگوید که” خیال کرده من بچه ام هیچی حالیم نیست”.
اولین کاری که بایستی به هنگام روبرو شدن با سوال کودک انجام بدهید پی بردن به این مساله است:” این سوال چه جوری به ذهن کودک خطور کرده است و به عبارتی چه چیزی باعث شده تا کودک این سوال را بپرسد”. لذا اولین کاری که در زمان مواجهه با سوال کودک می کنیم این است که با لحنی ملایم و مهربان از کودک می پرسیم: حالا چی شده که این سوالو میپرسی؟ چی باعث شده که این سوال تو ذهنت اومده؟”
با جوابی که کودک به ما میدهد میخواهیم به منابع اطلاعاتی که کودک به آنها دسترسی داشته پی برده و در ضمن فرصتی هم برای فکر کردن بدست آوریم. سپس در مرحلۀ دوم از کودک می پرسیم که به نظر خودش جواب سوالی که پرسیده چه چیزی میتواند باشد. به مثال زیر دقت کنید:
کودک: مامان، بچه کوچولو چه جوری رفته تو شکم خانم همسایه؟
مادر: چی شده که تو فکر می کنی حتما تو شکمش یه بچه داره؟ شاید خانم همسایه خیلی خورده، چاق شده.(مادر با این سوال میخواهد متوجه شود کودک اطلاعات را از چه کانالی بدست آورده است).
کودک: علی میگفت که تو شکمش بچه داره. تازه تلویزیون هم نشون میداد.
مادر: خوب، علی دیگه چه چیزایی میگفت، تو تلویزیون دیگه چی نشون میداد؟
پس از شنیدن پاسخهای کودک، نظر خود کودک را دربارۀ سوالی که پرسیده جویا میشویم.
مادر: خودت چی فکر میکنی؟ به نظر تو بچه چه جوری رفته تو شکم خانم همسایه؟
با سوال فوق در واقع هدفمان ارزیابی اطلاعات و دانستههای کودک است. همیشه بخاطر داشته باشید که بهترین پاسخ، پاسخی است که مناسب سطح فهم و آگاهی کودکتان باشد. سعی کنید اطلاعاتی که به کودکتان میدهید کمی از آنچه که خودش میداند بیشتر باشد.
اگر اطلاعاتی که به کودک میدهید بر دانستههای قبلی او نیافزاید، کودک فکر می کند او را دست انداختهاید و نمیخواهید به سوالهایش پاسخ دهید. لذا در جای دیگری به دنبال پاسخهایش میگردد.
مقالات روانشناسی خانواده را اینجا دنبال کنید
اگر جز والدینی هستید که یک فرزند یا بیشتر دارید، باید توجه کنید که مسائل تربیت هر یک از آنها، ممکن است متفاوت باشد. یعنی یک روش برای همه فرزندان جواب نمیدهد و این موضوع در نهایت باعث میشود که والدین ناامید شوند از تلاش دست بکشند. اینکه بیش از یک سوم والدین فکر میکنند روشهای آنها برای تربیت کودکان موثر و کاربردی نیست، موضوع عجیبی به شمار نمیرود. (این نتیجه از تحقیقی شامل 2.134 پدر و مادر با فرزندانی در سنین 2 الی 11 سال به دست آمده)
با این حال، متخصصان کودک میگویند که تکنیکهای خاصی برای تربیت کودکان وجود دارد که در ادامه آنها را معرفی میکنیم. همراه دانشگاه زندگی باشید.
از آنجا که همه افراد، نحوه تربیت متفاوتی را به کار میگیرند، نمیتوان گفت که تداوم در رفتارهای تربیتی باید همیشه وجود داشته باشد. البته باید گفت که کلید اصلی برای رسیدن به هدفها، تداوم در اعمال و تلاش است. ممکن است تغییر مسائل، برای کودکان دشوار باشد و آنها را سردرگم کند. تداوم برای قابل پیشبینی بودن اعمال، ضروری به نظر میرسد. بنابراین کودکان هر گاه کاری را انجام میدهند، میتوانند واکنش و رفتار والدین خود را در موقعیتهای مختلف، پیشبینی کنند. مثلاً میدانند که یک کار بد، پاسخ و واکنش خاصی خواهد داشت.
هنگامی که فرزندتان یک لیوان پُر را روی فرش میریزد، باید یک نتیجه تربیتی برای او در نظر بگیرید. اما اگر بتوانید به جای یک واکنش ساده، به دنبال دلیل» کار بگردید، احتمالاً سریعتر به مشکل فرزند خود پی میبرید. مثلاً اگر او لیوان را به خاطر کثیف بودن پرت کرده، باید یک رفتار تربیتی خاص نشان دهید اما اگر لیوان را فقط بخاطر دوست نداشتن شیر درون آن پرت کرده، لازم است که روش دیگری برای تربیت او اتخاذ کنید. شاید او به خاطر موضوعی دیگر ناراحت است و قصد دارد نارحتی خود را با چنین کاری نشان دهد. با توجه به این موضوعات و فهمیدن دلیل اصلی کار، میتوانید از روشهای بهتری برای تربیت کودک یا صحبت با او، استفاده کنید.
سعی کنید نبرد و نزاعهایتان را به دقت انتخاب کنید، زیرا زمانی که یک نبرد را انتخاب کردید، فرد بزرگسال (پدر یا مادر) باید در آن پیروز شوند. فقط به مشکلاتی بپردازید که واقعاً اهمیت دارند (مثلا مواردی که به امنیت و سلامتی مربوط هستند) و از موارد کماهمیت چشمپوشی کنید. اگر ممکن است انتخابهای دیگری به فرزندتان بدهید و در عین حال، محدودیتهایی اعمال کنید. توجه کنید که والدین نباید در مقابل فرزندان ضعف نشان دهند و اگر او کار اشتباهی کرد از جمله این دفعه اشکالی ندارد» استفاده نکنید، زیرا بچه به این نتیجه میرسد که هر بار ممکن است والدین نظر خودشان را تغییر دهند و دوباره مرتکب همان خطا میشود.
اگر رفتارهای کودک آسیبزا نیستند، یک راه برای تربیت او، تحسین کردن کارهای خوب و جایزه دادن به آن به وسیله بغل کردن یا انجام کاری ویژه (مثلاً رفتن به پارک) است. از طرفی باید برخی رفتارهای بد را نادیده بگیرید و فقط به رفتارهای مثبت، واکنش مناسب نشان دهید. بدین ترتیب کودک میفهمد که با انجام کار خوب، جایزه میگیرد و با انجام کار بد، هیچ چیزی گیرش نمیآید.
برای انتخاب مسیر درست کلیک کنید
دانشگاه زندگی همراه شماست
اگر شما پدر یا مادر باشید، احتمال اینکه به یک سفر خانوادگی طولانی بروید خیلی زیاد است. وقتی سفر شما آغاز شده باشد، ده دقیقه نمیگذرد که صدایی از صندلیهای پشتی میگوید: (هنوز نرسیدهایم؟) زمان برای کودکان به آرامی میگذرد، خصوصاً اگر انتظار یک چیز خوشایند را داشته باشند (مثلاً مقصدی زیبا و پر از همسالان در انتهای مسیر)، یا وقتی حوصلهشان سر رفته باشد. پس شما به آنها پیشنهاد میدهید که یک کتاب بخوانند یا یک فیم ببینند. حتی ممکن است بازیهای بین راهی را پیشنهاد کنید. به عبارتی دیگر سعی میکنید کاری کنید که زمان برای آنها سریعتر بگذرد.
همۀ ما میدانیم که این کارها، واقعاً به افزایش سرعت زمان کمکی نمیکنند، این یک مسئلۀ ثابت شده است. اما میتوانند دیدگاه ما راجع به گذر زمان را تغییر دهند. طوری که متوجه نمیشویم که چه مدت زمانی گذشته است. و این ماجرا فقط برای کودکان صدق نمیکند، بلکه دربارهی بزرگسالان نیز درست است.
روانشناسان آلمانی در یک تحقیق کلی سعی کردند این موضوع را تحت نظر داشته و نتیجهای قطعی را از دیدگاه ما راجع به زمان بگیرند. در برخی از این تحقیقات، آنها متوجه شدند که قضاوتهای ما راجع به گذشت زمان، مربوط به فعالیت بخشی از مغز به نام قشر جزیرهای است. براساس یافتههای این تحقیق، این بخش مغز مسئول جمعآوری و یکی کردن تمام سیگنالهای بدن است و احساس ما از خودمان را تشکیل میدهد که گذر زمان نیز در این زمره قرار میگیرد.
البته، سردبیران این تحقیق همچنان اذعان دارند که توافق جمعی بر این عقیده حاصل نشده و هنوز نمیدانیم که دقیقا کدام بخش از مغز گذر زمان را اندازهگیری و پردازش میکند. اما در طی آزمایشات مختلف مشخص شده است که بعد از گذشت 5 ثانیه، مغز میزان نامشخصی از گذشت زمان را تشخیص میدهد.
نکتۀ جالب توجه اینجاست که در برخی از آزمایشات نشان داده شد که افرادی که بیشتر عادت دارند بدون فکر عمل کنند، احساس میکردند که زمان کندتر میگذرد و برعکس این ماجرا نیز صادق بود. این بدین معنی است که علاوه بر عوامل خارجی، فطرت و سرشت ما نیز میتواند بر روی گذر زمان و یا دیدگاه ما از گذر زمان تأثیرگذار باشد.
وقتی حوصلهمان سر رفته است، حواسپرتی کمتری بر ما مستولی میشود و در نتیجه، توجه بیشتری بر نوع احساس و چگونگی گذر زمان داریم. در مواقع برعکس، یعنی مواقعی که در حال خوشگذرانی هستیم یا عمیقاً درگیر یک فعالیت خاص هستیم، حس میکنیم که زمان از دست ما در میرود. اما دلیل این کار این است که تمرکز شدیدی بر روی عملی خاص داریم و به گذر زمان توجهی نمیکنیم.
جو پیتون، یکی از بزرگترین عصبشناسان عصر حاضر، در این زمینه آزمایش بینظیری ترتیب داد و توانست مقدار زیادی از ابهامات انسانها را از بین ببرد. او با استفاده از موشهای آزمایشگاهی و آزمایشهای متعدد، به این نتیجه رسید که مکانیزمهای متفاوتی برای دیدگاه گذر زمان در مغز وجود دارند. یکی از مکانیزمها بدین صورت است، که وقتی ما درگیر انجام یک فعالیت هستیم، سلولهای مغزی ما نیز به سرعت بیشتری فعال میشوند و یک شبکۀ عصبی را تشکیل میدهند. از این رو، هرچهقدر سرعت تشکیل این شبکهها بیشتر باشد، ما هم فکر میکنیم که سرعت گذر زمان بیشتر است.
یکی دیگر از مکانیزمها بر پایۀ ترشح مواد شیمیایی در مغز است. پیتون و همکارانش بر این باورند که که برخی نورونها، یک نوع انتقال دهندهی عصبی به نام دوپامین را ترشح میکنند (یکی از مهمترین انواع مواد شیمایی که احساس لذت و پاداش را به انسان القا میکند) و این مسئله بر نوع دیدگاه انسان از گذر زمان تأثیرگذار است.
وقتی شما در حین خوشگذرانی هستید، این سلولهای مغزی فعالیت بیشتری دارند، در نتیجه دوپامین بیشتری را ترشح میکنند و مغز شما فکر میکند که زمان بسیار کمتری از مقدار واقعی آن گذشته است. وقتی در حین خوشگذرانی نیستید، این سلولها از ترشح دوپامین دست میکشند و به نظر میآید که زمان کند شده است.
اما بحث گذر زمان بدون اشاره به این مطلب به پایان نمیرسد. من خودم نیز با این واقعیت موافق هستم که هرچهقدر هم که انسانها سریع باشند، باز هم زمان از آنها سریعتر حرکت میکند. مثل تمام کسانی که مدام میپرسند: (ساعت کی 7 شد؟)
مطالب روانشناسی خانواده را دنبال کنید
سفرهایی که در زمان به وسیله ی ذهنمان انجام میدهیم میتوانند در زندگی ما را خوشحالتر یا خلاقتر بکنند.
این جمله را با دقت بخوانید و در ذهنتان آن را موشکافانهتر بررسی کنید، عبارات و ضربالمثلهای زیادی هم برای این نصیحت وجود دارند. وقتِ آن است که با این مسئله رو به رو شویم: هرنوع ترتیب و قرار دیگری میتوانست قوانین فیزیک را به مبارزه بطلبد.
اما با وجود ایدههای بیشماری که بخش اعظمی از مردم عامه به پذیرش آن میشتابند، خطرات زیادی برای شکستن این حصار و گذاشتن پایمان به فرای این مرزها وجود دارد. مشکل همینجا است، من سر این مسئله بحث خواهم کرد و حرفم را به کرسی خواهم نشاند.
از زمانی که روانشناسان متعدد سعی در آموزش نوع نگاه و طرز تفکر مثبت کردهاند، این مطلب را چاشنی کار خود داشتند که سوالات ذهنی یا آشفتگیهای ذهنی با ناراحتی و آشفتگیهای روزمره ما در ارتباط است، خیلی از مردم، حتی با دانستن این موضوع از فواید بیشمار مدیتیشنکردن، گذر میکنند و بدترین قدمی که ممکن است در این راستا برمیدارند: آنها باور دارند که زمان حال چیزی است که ما همیشه، تنها آرزوی بودن در آن را داریم.
برای همین، هرموقع که حس کردیم ذهنمان به سمت مصاحبۀ کاریِ خجالتآوری که دیروز گند زدیم سُر خورد، یا هروقت به سمت کنفرانس فردا در برابر تمامی اعضای شرکت که استرس زیادی را به ما القا میکند کشیده میشود _ وقت آن است که ذهنمان را مثل اسبی وحشی که رَم کرده است، به سمت لحظۀ حال بکشیم.
اما آشفتگیهای ذهن همیشه هم به عنوان یک مسئله یا نکتهای منفی به حساب نمیآید. چرا که در بسیاری از مواقع میتواند در زندگی کمک شایانی را به ما بکند. مثلا اگر از نظر خلاقیت در لحظه گیر افتاده باشیم، آشفتگی ذهنی دقیقا برای حافظۀ هنگ کردهی ما مثل یک دکمۀ ری استارت میماند و ذهن ما را به سمت کانالهای مختلفی رهنمون میکند، که آنتنِ حال حاضر قادر به صیدِ آنها نیست.
اگر از نظر احساسی قفل کرده باشیم، این آشفتگی میتواند احساسات سرکوب شدهی ما را آزاد کرده و به بروزشان کمک کند. (اگر در آسانسور گیر کرده باشیم، خب، دیگر از چنین لحظههایی که نمیتوان فرار کرد، در چنین اوضاعی فقط باید برای صداکردنِ حراست فریاد بکشید).
حقیقتاً اگر این کار از روی آگاهی و قصد، و همچنین از روی تأمل و تعمقی عمیق پیش گرفته شود _ به همان اندازه عمیق که در مدیتیشن از قوهی فکری و ذهنیتان کمک میگیرید _ سفرهای ذهنی نیز فواید بیشماری در بیشمار بستر و شاخۀ مختلف دارند. این سفر میتواند ما را خوشحالتر، تلیقینیتر، سودآورتر و حتی صرفهجوتر کند. این سفر قادر است تا ما را به پدر و مادر، دوست و همسر بهتری تبدیل کند.
به پیشنهاد محققین و روانشناسان در این زمینه، این کار را بکنید: (به عکس کسی که سالهای سال قبل با او قرار گذاشته و او را دوست میداشتهاید، زل بزنید. واکنش احساسیای که شما در این لحظه خواهید داشت _ البته در صورتی که شما عجیب و غریب، افسرده یا در یکی از بدترین حالاتتان نباشید _ به غایت مثبت خواهد بود. حتی اگر این فرد قلب شما را خرد و خاکشیر کرده باشید، شما بدون هیچ تلاش خاصی سعی میکنید تا تمام احساساتی که به آن فرد داشته و قلبتان را به وسیلۀ آن بارور کرده بودید را به یاد بیاورید).
بعضی افراد در دور و اطراف ما هستند که مثلاً سکهای از زمانهای خیلی دور دارند، شاید اوایل صده ی 300. جالب است که این افراد معتقدند که این سکه به آنها احساس نوستالژی میدهد (چگونه یک نفر میتواند برای دورانی که هیچوقت در آن زندگی نکرده است احساس نوستالژیک داشته باشد؟) نوستالژی خالص _ که به معنی واقعی کلمه یعنی (اشتیاق برای خانه) _ ابزار احساسی قدرتمندی است.
آن عکس از معشوقۀ سابق شما که این چنین توانست احساسات عمیقی از شما را برانگیخته کند ، نوعی از احساس درجه یک و عمده محسوب میشود. این احساسات میتواند از فایلها و عکس و فیلمهای قدیمی شما بیرون کشیده شود، یا بازیگری با موهای بلند که دیگر در قید حیات نیست. این ابزار و اشیاء، وسیله خوبی برای این هستند که خودمان را محک زده و بدانیم که چهقدر از آن زمان تا به حالا پیشرفت کردهایم.
یکی از تحقیقاتی که در چند سالِ اخیر در این زمینه انجام شده بود، نامِ سودِ زندگی را بر خود داشت، در این پروژه ریشههای زندگیِ هرروزه ی مردم، برای ساختنِ و ایجاد روزی جدید که هیچوقت قابل فراموش شدن نبود تنظیم و تعدیل میشد. ساختن یک روزِ فوق م مثل شکستن هیزم برای آتش میماند: یعنی دوباره به شما سود میرساند. اولین نتیجه و پیآمدِ آن، خود آن نتیجه و جالب بودنش است. دومین حاصلِ آن، لذتِ گسترش یک خاطرهی خوب از یک خوشگذرانیِ خوب است.
تحقیقی که توسط یک روانشناس کانادایی در این زمینه انجام شد، پیشنهاد میکند که پدر و مادرهایی که حس میکنند بین آنها و فرزند یا فرزندانشان فاصلۀ زیادی افتاده، از خاطرهنگاری یا خاطرهشناسی در این باب کمک بگیرند. ممکن است پدر و مادرها از خود بپرسند که: (پس آن خانوادهی خوشحالی که همیشه با شادی و فرح کنارِ هم جمع میشدند کجا رفت؟)، این درحالی است که مادر به ضیافتی که بر سر میز شام آماده کرده، و کودکانی که حواسشان تماماً به گوشیهایشان است نگاه میکند و افسوس میخورد.
حالا وقتِ آن است که عکسهایی که در اصفهان یا هرگوشۀ دیگری از جهان گرفتهاید از آلبوم بیرون آورده و با هم مرورشان کنید. ببینید! این عکسها و این خاطرات دروغ نمیگویند. شما همیشه با هم خوش بودهاید. این عکسها برای زمان خیلی دوری نیستند. این خانواده همان خانوادهی درون عکس است، این همان مادر است، با همان لطف و مهرِ همیشگی. شما هیچجا نرفتهاید، هیچ فاصلهای بین شما و فرزندانتان نیفتاده، فقط نیاز است تا برخی مسائل یادآوری شوند.
خاطره نگاری و یادآوری خاطرات جادهای رؤیایی و زیبا برای رسیدن به قدردانی است، سود و فایدهای که روانشناسان و فیلسوفان در صدد رسیدن و به دست آوردنش بودند. به نقل از کتابی در باب شکرگذاری و قدرشناسی: (خوشحالی به قدردانی و تشکر رهنمون نمیشود، اما قدردانی به شادی، چرا).
برای خواندن ادامه مطلب کلیک کنید
با سایت دانشگاه زندگی همراه شوید
خیانت، بدعهدی، بیوفایی… با هر عنوانی هم که بیان کنیم از قبح این اتفاق کم نمیشود. خیانت میتواند حتی قویترین رابطهها را هم از بین ببرد، چرا که باعث ایجاد احساس گناه و خشم میشود. طبق تحقیقاتِ علمی صورت گرفته، کنار آمدن با این مسئله برای یک چهارم زوجهای متاهل، تقریبا غیرممکن است.
اما در برخی از مواقع زن و شوهر میتوانند با حمایت خانواده، دوستان، یک درمانگر خوب و همدیگر، این بحران را پشت سر بگذارند و حتی به عنوان یک زوج قویتر ظاهر شوند.
برای طرف مقابل، تحمل این مسئله بسیار سنگین است، و شاید جدایی تنها راه چاره باشد. اما قبل از اینکه زوج به سمت جدایی بروند، میتوانند قدمهایی بردارند که ممکن است به آنها کمک کند تا به جای نابودی، رابطه را در مسیر بهبود قرار دهند. کارشناسان به ما میگویند که چرا کسی ممکن است مرتکب این کار شود، چگونه میتوان بر آن غلبه کرد و چگونه بدانیم زمان آن فرا رسیده است که آن را بپذیریم.
میشل واینر دیویس، که یک استادکار اجتماعی و رواندرمانگر خانواده در ایالت ایلینویز است میگوید: دلایل مختلفی وجود دارد که ممکن است باعث شود یک فرد مرتکب خیانت شود». گاهی اوقات این امر صرفاً یکجور قضاوت بد است، ممکن است شخصی از ازدواج و رابطه شویی خود راضی باشد، اما یک شرایط یا موقعیت خاص باعث شده که نتواند وسوسهاش را کنترل کند و مرتکب این کار شده است. البته بیشترین دلیلی که باعث میشود مردم خیانت کنند، جستجوی یک پیوند عاطفی است، یعنی اینکه بخواهند کسی به آنها توجه کند، جذبشان شود و یا اینکه دوستشان داشته باشد».
اما به هر دلیلی که این اتفاق بیفتد باز هم تفاوتی ندارد، چون میتواند باعث نابودیِ رابطه شود.
در این حالت آدمها میبینند که مدام در حال گریه کردن هستند، نمیتوانند تمرکز کنند، خیلی زود عصبی میشوند و یا اینکه احساس افسردگی میکنند. این ها همگی احساسات اولیهای هستند که فرد با کشف خیانت به آنها دچار میشود. با این حال نباید فراموش کرد، که احساسات در طول زمان تغییر میکنند.
بعد از اینکه شوک اولیه تمام میشود، حالا زمان آن میرسد که هر دو نفر (زن و شوهر) به این فکر کنند که هرکدام از آنها در این اتفاق چه نقشی داشتهاند:
مدتی قبل، پیش از این که اصلا قرار باشد نگاهی حرفه ای و به عنوان یک پیشه به فن بیان و سخنوری داشته باشد همه چیز از دید من با جدول ضرب حل و فصل می شد. همین که با دید دو دو تا چهارتا، همه ارکان یک سخنرانی و عناصری که باید در ظاهر یک سخنران قرار داشته باشد کنار هم چیده می شد انگار سخنرانی های من بهترین و بی مثال ترین سخنرانی های دنیا می شدند! اما این دید خیلی وقت است که تغییر کرده است؛ خصوصا از وقتی که یاد گرفتم به سبک چرچیل حرف بزنم و با اسلوب لینکلن بایستم و زبان بدن را کنترل کنم!
به سبک چرچیل حرف بزنید، با اسلوب لینکلن بایستید”، نام یک کتاب خلاقانه و ریزبینانه است که اولین بار توسط James C. Humes و در سال 2002 روانه بازار شد. شاید شما هم اولین بار با شنیدن عنوان این کتاب تصور کنید قرار است با مجموعه نقل قول ها یا حکایات مکتوبی رو به رو شوید که در یک جلد جمع آوری شده است و حالا برای کسب تجربه در اختیار ما قرار گرفته است؛ چیزی که چندین و چند نسخه مابه با آن را با گردشی در فروشگاه های کتب فن بیان می یابیم. اما بد نیست بدانید این کتاب با عنوان وسوسه انگیزی که دارد پر است از تکنیک ها و ایده های به دردبخوری که می تواند به صورت عملی به درد همه ما بخورد.
با کمی جستجو متوجه شدیم که دریافت فایل ترجمه شده یا خرید کتاب ترجمه شده این اثر نفیس، هم اکنون با زبان فارسی خارج از دسترس است. به همین دلیل تصمیم گرفتیم این بار با مروری بر این کتاب کاربردی، سرفصل ها و نکات آموزنده ای که به درد هر سخنور با تجربه ای می خورد، گام به گام اصول سخنرانی را از نو بررسی و مرور نماییم.
در این کتاب، تمام مراحلی که ممکن است برای سخنران تبدیل به یک چالش بزرگ شود، قدم به قدم و با تکیه بر سبک چرچیل و سایر سخنرانان بزرگ بررسی شده اند. این مراحل همان بخش های ریز و درشتی هستند که نباید از دید ما دور بمانند. مثلا:
در ادامه با خلاصه های مرتبط با هر یک از سرفصل های معرفی شده در این کتاب آشنا می شوید و در ضمن تاثیر توجه به آن ها را نیز در سخنرانی در می یابید.
یکی از بخش هایی که شرط می بندیم هرگز به ذهن سخنرانان مبتدی و حتی نیمه حرفه ای تا کنون نرسیده است دکمه پاور یا مدیریت روشنایی محیط است. این دکمه چیزی نیست جز یک کنترل ساده برای خاموش کردن، روشن کردن یا نیمه روشن کردن محیط با سیستم روشنایی تعبیه شده در آن. احتمالا نمی دانستید روشنایی محیط تا چه اندازه می تواند روی تعیین سطح توجه مخاطبان به موضوعی که در حال بحث درباره آن هستید اثرگذار باشد!
تنظیم روشنایی مطابق با صلاح دید سخنران مثل این است که فریاد بزنیم و به مخاطبان بگوییم: سه، دو، یک و یا آماده، شروع! شاید بهتر باشد به زبان دیگری اهمیت ایت موضوع را مشخص کنیم. وقتی که در حال نوشتن یا تایپ کردن یم مطلب هستیم ابزارهای مختلفی برای نشان دادن تاکید ما روی کلمات مدنظرمان وجود دارد. مثلا می توانیم برخی را ایتالیک کنیم یا این که با خط دار کردن آن ها میزان اهمیتشان را به مخاطب اثبات نماییم. اما اگر قرار باشد همین تاکید در سخنرانی اعمال شود چه باید کرد؟
برای یافتن مسیر زندگی بهتر با ما همراه شوید
دانشگاه زندگی در این مهم به شما کمک می کند
عصر تکنولوژی و ظهور اینترنت همه چیز را متحول کرده است. تنها چیزی که شاید ما را به محیط خارج از منزل می کشاند کسب وکار یا تفریح است و در زندگی امروز حتی خرید کردن هم به صورت غیرحضوری و در منزل توسط مردم ترجیح داده می شود. بنابراین سیستم زندگی مردم تغییر کرده است و بیش از این که به امور حقیقی و فعالیت های فیزیکی وابسته باشد به روش آنلاین متکی است. این تغییر و تحولات تا جایی پیش رفته اند که حتی برای آموزش نیز دیگر نیازی به پیروی از سیستم های متداول آموزشی نداریم و متد جدید آموزش آنلاین فن بیان جایگزین تمام اصول سنتی شده است.
آموزش آنلاین که به عناوین دیگری نظیر آموزش مجازی، آموزش از راه دور و آموزش غیرحضوری نیز شناخته می شود شیوه ای آموزشی برای تدریس و یادگیری میان دانش آموزش، دانشجو یا کارآموز و استاد یا مربی است که از طریق مجاری غیرسنتی و به شیوه های جدید صورت می گیرد. در واقع آموزش آنلاین فن بیان شیوه ای مدرن و متفاوت با سیستم قدیمی نشستن سرکلاس درس و توجه به طرف مقابل به صورت رو در رو می باشد.
اگرچه آموزش آنلاین فن بیان اولین بار با هدف از بین بردن فاصله و سد مسافتی که میان افراد است برای آموزش موثر تر و راحت تر در منزل ارائه شد اما در حال حاضر توسط بسیاری از کارشناسان نقد می شوند و برخی هم تصور می کنند آموزش آنلاین فن بیان فقط باعث تنبل تر شدن دانشجو شده است و هیچ چیز جای کلاس حضوری و روش های سنتی را برای تدریس نمی گیرد. با توجه به این رویکرد ها تصمیم گرفتیم در درس امروز دانشگاه زندگی به آموزش آنلاین فن بیان و اهمیت آن بپردازیم.
با ما تا پایان این مطلب همراه باشید.
آموزش آنلاین شیوه های شناخته شده از آموزش است که در فضای مجازی و از طریق اینترنت انجام می شود. تنها کافی است جستجو کوتاهی در فضای وب داشته باشید و عبارت آموزش آنلاین را تایپ کنید تا بیش از یک و نیم میلیون نتایجی را که در کم تر از یک ثانیه ظاهر می شوند را مشاهده کنید.
در شیوه آموزش آنلاین روش ها و ترفند های مختلف به کارگرفته می شود و همین متد هم زیرشاخه های فراوان خود را دارد. اما اساس تمامی این روش ها مشترک و یک چیز است: عدم تعامل چهره به چهره دو طرف با یکدیگر
برای آموزش آنلاین روش های زیادی تعریف شده است. اما هر نوع روشی که انتخاب کنید در دو شاخه کلی جای می گیرد:
در روش دوم یعنی ورود به سامانه یا سیستم هایی که به صورت مجازی طراحی شده اند ابزار و پیش نیاز های آموزش نیز به خوبی پیش بینی شده اند.
اغلب آموزش های آنلاینی که به صورت دوره ای و با نظارت کامل انجام می شوند در دسته دوم قرار می گیرند. یعنی پلتفرمی برای آموزش طراحی شده است و کاربران زیادی از یک سری مواد و ابزار به صورت مشترک استفاده می نمایند. تصور کنید دانش آموزان یک مدرسه از پلتفرم آموزشی مدرسه برای مطالعه و پیش مطالعه درس هایشان استفاده کنند و بعد از مطالعه یک سری آزمون های آنلاین در اختیار آن ها قرار گیرد. این استفاده مشترک و عمومی از امکانات را که به صورت همزمان توسط افراد مختلفی انجام می شود e-moderation در آموزش آنلاین نام دارد.
روش های آموزش آنلاین هر چه قدر هم که در دسترس تر باشد و مزایای زیادی نسبت به روش های سنتی داشته باشد باز هم نیازمند پیش نیازهایی است که لازم است خود کاربر از آن ها بهره مند باشد. در واقع بهتر است آموزش آنلاین را مشابه با یک جنگ دورادور تصور کنید که نیازمند سلاح های خاص خود است. سلاح شما برای یادگیری بهتر خلاقیت و روحیه اتگیزشی است . روحیه انگیزشی که شما را وادار به درس خواندن و مطالعه در منزل کند؛ حتی اگر قرار نباشد با معلم خود به صورت حضوری برخورد داشته باشید و یا دچار استرس شوید. این سلاح شما دشواری و سختی های جنگ مغزتان را با درسی که به صورت آنلاین می آموزید کاهش می دهد.
مسیر زندگی را کلیک کنید
مقالات دانشگاه زندگی را کلیک کنید
شاید باورتان نشود یک مکث یا سکوت کوتاه هنگام صحبت کردن چقدر می تواند موثر واقع شود. یک سکوت به موقع میتواند از کلمات هم قدرتمندتر باشد. اما کاربرد مکث در فن بیان و سخنرانی چیست ؟
فن و استراتژی استفاده از مکث در سخنرانی و مکالمه برای اثر گذاری بیشتر روی مخاطب و کلام قوی تر است. مکث به کلمات شما قدرت و درام اضافه میکند . استفاده به موقع و درست از مکث نیز نوعی مهارت است و مانند هر مهارت دیگری با تمرین کردن می توانید این مهارت را پرورش دهید! مکث یک کلید کاربردی در ارتباطات ی و کسب و کار است.
سخنرانی که کاربرد مکث در فن بیان و سخنرانی را خوب می داند به مخاطب سیگنال هایی ارسال میکند.
* همه چیز تحت کنترل سخنران است.
* سخنران به اندازه کافی اعتماد به نفس دارد.
* سخنران به اندازه کافی به حرف هایی که میزند ایمان دارد.
* سخنران عجله ای برای پایان این مکالمه یا ارائه ندارد.
بسیاری از سخنرانان سعی میکنید در کمترین زمان بیشترین حرف های ممکن را بزنند. در نتیجه سرعت صحبت کردن آن ها بسیار سریع می شود. اگر جزو افرادی هستید که سریع صحبت میکنید, در پایان هر جمله مکث کنید و نفس بکشید. هر جا که احساس کردید نیاز دارید تا نفس بکشید مطمئن باشید که شنوندگان شما نیز همین حس را دارند. اگر دیدید با مکث کردن بین هر جمله ممکن است مخاطبین احساس کنند شما حرفی برای گفتن ندارید یا ممکن است بین صحبت هایتان وارد شوند بین هر پاراگراف از سخنرانیتان مکث کنید. البته ما بین آن هم میتوانید جایی برای مکث پیدا کنید.
گاهی اوقات اتفاق می افتد چیزی که قرار بود در جمله بعدی بگوییم را فراموش کنیم. به جای وحشت زده شدن، سکوت کنید و سعی کنید افکار تان را جمع کنید. این مکث به شما برای یاداوری مطلب بعدی کمک می کند .
در مورد اینکه مخاطبان فکر کنند شما مطالبتان را فراموش کرده اید نگران نباشید. اگر این صبر باعث شود شما ارائه تان را به نحو احسنت انجام دهید مخاطبین خیلی هم خوشحال می شوند که کمی مکث کردید !
وقتی به یک سخنرانی جالب گوش میدهیم , چیزی که همه ما را آزار می دهد وقتی است که سخنران از کلمات پر کننده مانند ” اِ و اووم” استفاده میکند.
گاهی اوقات بکار بردن این کلمات نشانه ی استرس یا بی علاقگی سخنران است. سکوت یک پرکننده بسیار عالی است. بنابراین به جای استفاده از آن کلمات ” اذیت کن” از مکث استفاده کنید .
به آرامی و با مکث صحبت کنید تا مخاطبان تشنه ی شنیدن حرف هایتان شوند و با علاقه بیشتری به شما گوش دهند. زمانی که مکث کردید , با مخاطب تماس چشمی برقرار کنید. این کار اثر بیشتری روی درک مخاطب می گذارد. مکث و مدت زمان آن احساسات شما را از جمله غم، خشم، خوشحالی، و … به مخاطب منتقل می کند.
اهمیت مکث هنگام حرف زدن مانند ویرگول و نقطه هنگام نوشتن است. مخاطبین متوجه می شوند کجا جمله تان تمام شد ,کجا جمله جدید شروع شد و غیره. در کل مخاطب راحت تر میتواند جملات شما را درک کند.
لطفا مسیر زندگی خود را با چشم باز انتخاب کنید
دانشگاه زندگی به شما کمک می کند
قبل از شروع ورزش، فرآیند گرم کردن برای هر ورزشکاری ضروری است. پیش از شروع جدی ورزش، بیشتر عضلات بدن شما منقبض یا خاموش هستند. گرم کردن نظیر گرم کردن موتور خودرو پیش از حرکت برای گرم شدن موتور بدن لازم است و باعث میشود بدن و عضلاتی که غیرفعال بودند بیدار شوند. بدنه سخنرانی هم مثل بدن آدمی برای روشن شدن و رسیدن به نقطه اوج، نیاز به گرم کردن دارد. کسب آمادگی پیش از سخنرانی همان فرآیندی است که که باعث میشود سخنران با اعتماد به نفس و تسلط بیشتری مقابل مخاطبان بایستد؛ به شرط این که اصولی تمرین کرده باشد.
اگر دستی در سخنرانی داشته باشید و به زبان سادهتر سخنرانی بخش زیادی از کسب وکار شما را تشکیل میدهد حتما بر این باور هستید که مراحل سخنرانی هر چه قدر هم که پیچیده و دشوار باشد به مرور آسان شده و شاید برای هر موضوعی، دیگر نیازی به تمرین و تکرار نباشد. اما قانون نانوشتهای در سخنرانی و فن بیان وجود دارد که هر چه قدر بیشتر تمرین کنید، سخنرانی از آن چیزی که فکر میکنید سادهتر میشود؛ بدون این که خودتان متوجه باشید!
کسب آمادگی پیش از سخنرانی نیز مثل سایر مراحلی که در صفر تا صد سخنرانی پشت سر میگذاریم مسیری مشخص و اصول از پیش تعیینشدهای دارد. آموزش امروز مسیر درست و اصولی تمرین کردن پیش از شروع سخنرانی را در اختیار شما قرار میدهد.
در فنون سخنوری هیتلر خواندید که این تمدار سرشناس زمان و انرژی زیادی را برای تمرین قبل از سخنرانی اختصاص میداد. تمرینات جلو آینه تا آنالیز متن سخنرانی توسط چندین نفر تنها بخشی از آمادگیهای قبل از سخنرانی هیتلر بوده که ما از آن باخبر هستیم.
شاید اولین قدم در کسب آمادگی پیش از سخنرانی، ارائه متن مقابل جمعیت باشد. جمعیتی که واقعی و غیرتخیلی باشند، اظهار نظرات طبیعی و زنده داشته باشند و قادر به عکسالعمل باشند میتوانند صحنه آزمایشی مناسبی را برای سخنران فراهم کنند تا با قرار گرفتن در فضای سخنرانی به کم و کاستیهای خود پی ببرد.
تمرین و تکرار نه فقط برای سخنرانی بلکه برای هر امر دیگری که قرار است مقابل جمع کثیری به عنوان مخاطب برگزار شود ضروری است. اما دلیل آن به ساختار ذهنی ما برمیگردد و ظرفیتهایی که در وجود ما نهفته شده تا هر کاری را به بهترین شکل ممکن انجام دهیم.
در سیستم مغزی ما همه چیز بر خلاف این عقیده کلیشهای شنیدن کی بود مانند دیدن!” است و شما هم بارها و بارها این حقیقت را تجربه کردهاید. مثلا همین که میتوانید به تنهایی بنشینید، کتاب بخوانید و شرح واقعه را در ذهنتان تصور کنید یعنی مغز ما برای لمس حقایق اطراف وما به اشیا فیزیکی نیاز ندارد؛ نیرو تصور ما فراتر از اجسام فیزیکی است و میتوان حتی با تصور واقعیت، طعم خوب یا بد آن را چشید!
به دلیل این که مغز ما میتواند به صورت مجازی همه چیز را تصور کند و اتفاقا با همین تصورات ما تجربیات مختلفی از اطراف خود کسب میکنیم، متخصصان بر کسب آمادگی خیلی بیشتر از گذشته تاکید میکنند؛ چون سخنران میتواند فضای سخنرانی را تصور کند و با تصور شرایط مشابه برای تسلط بهتر روی بحث آمادگی بیشتری پیدا کند. به علاوه همیشه کیفیت سخنرانیها با تمرین یا بدون تمرین با هم متفاوت است!
هر اقدامی که قبل از سخنرانی انجام دهید وما به معنا این نیست که شما آمادگی کافی برای ارائه سخنرانی را پیدا کردهاید. تنها در صورتی اگر هنگام تمرین از اصول زیر پیروی کرده باشید میتوان گفت که در کسب آمادگی پیش از سخنرانی موفق بودهاید:
این روزها اطراف هر یک از ما پر شده است از آشناییهای رنگارنگی که به سرانجام نرسیدهاند و یادآوری آن رابطهی از دست رفته چیزی جز پشیمانی و مرور خاطرات تلخ برای افراد به دنبال ندارد. گاهی عمر این روابط آن قدر کوتاه میشود که از چارچوب یک تعامل دوطرفه خارج میشود و گاهی هم با وجود مدت زمانی که از شکلگیری آن گذشته است بازهم طرفین با در بسته رو به رو میشوند. انگار ذره ذره وجودمان در کنار هسته اصلی کائنات هر لحظه یادآوری میکنند که هیچ چیزی اصیلتر و مستحکمتر از بنیاد خانواده و هیچ آموزشی ضروریتر از روانشناسی خانواده برای حفظ چارچوب آن نیست.
جای تعجب نیست که روابط خانوادگی مناسب باعث افزایش رضایتمندی فرد شوند و درست در مقابل آن، روابط سردرگم فرد به فرد باعث نیتی ما شوند. با این حال بسیاری از اعضای خانواده، به همان اندازه که به سایر اعضا محبت و عشق میورزند از آنها نفرت دارند! این دقیقا همان چیزی است که باعث جدایی و عدم همراهی و سازش افراد خانواده میگردد. جالب است بدانید که تعامل با یکدیگر، هسته اصلی یک خانواده است که بدان پویایی میبخشد.
فرهنگ خانواده، تعداد فرزندان، وضعیت تحصیلی و جایگاه اجتماعی هر یک در مجموع ایستم پیچیدهای را به وجود میآورند. ایستمی که برای مدیریت و برپایی نظم در آن به ناچار باید دست به دامن یادگیری روانشناسی خانواده شویم و تک تک موقعیتهای زندگی را با مفاهیم مختلف آن به چالش بکشیم.
آن چه زندگی را در قرن بیست و یکم جذاب میکند تنوعی است که بین سازمانها و اجتماعات مردمی وجود دارد. در این بین قطعا یکی از جذابترین گروهها همان خانواده است که اگرچه در ذهن ما از یک زوج دونفره تشکیل میشود، اما در حقیقت انواع تعریف خانواده گستردهتر است و ما در بحث روانشناسی خانواده مم به شناخت جایگاه هر یک هستیم تا تحلیل درستی از موقعیتهای موجود داشته باشیم.
در ایالت متحده آمریکا از هر 5 خانواده موجود، فقط یک خانواده از زوج و یا زوج و فرزاندانشان تشکیل شده است. بنابراین شکل خانوارها به جز فرم معمول اولیه، میتواند اشکال مختلف دیگری هم داشته باشد:
با تشکیل خانواده و به مرور زمان مشکلات مختلفی در زندگی ظهور و بروز پیدا میکنند که تقریبا کنترل و حل آنها از دست همه اعضا خارج میشود. در چنین شرایطی روانشناسی خانواده وارد میدان میشود.
روانشناسی خانواده شاخهای جداگانه از روانشناسی نیست؛ اما موضوع خانواده به قدری وسیع است که کارشناسان خبره در این زمینه به صورت تخصصی پژوهش میکنند و بنابراین تمرکز خود را روی این مقوله مهم قرار دادهاند.
بنابراین روانشناس خانواده گام به گام و به صورت زیر میتواند نقشی تزایدی در حل و فصل بسیاری از اختلافات خانوادگی شود:
اکنون همین خدمات به صورت آنلاین هم ارائه میشود. ما در دانشگاه زندگی روانشناسی خانواده را به عنوان هسته مرکزی موضوعات روانشناسی بررسی میکنیم و همواره راهکارهایی را در این زمینه ارائه میدهیم.
وقتی پای روانشناسی برای حل مشکلات و اختلافات درون خانوادهای مطرح میشود قطعا رویکردها و اهداف تغییر میکند. در اوج اختلافات و زمانی که خانواده در مرحله حاد تصمیم به رفع مشکلات میگیرد، هرگز منافع فردی نادیده گرفته نمیشود. این در حالی است که که کانون خانواده و زندگی مشترک در حساسترین برهه خود، نیازمند م، همکاری و همدلی از سوی کارشناسی است که به موضوع روانشناسی خانواده، بدون هرگونه جانبداری کاملا احاطه دارد. بنابراین:
یک خانواده، هر چند هم موفق ممکن است به سبب مشکلات موجود ساختار اولیه را نداشته باشد. مثلا پدر و مادر در حالی که حاصل زندگی آنها یک یا چند فرزند بوده از هم جدا شوند. وقتی که شرایط خانواده تغییر میکند، معمولا دید اجتماع نسبت بدان تغییر میکند و از برچسبهای مختلفی مثل زندگی فروپاشیده” یا فرزندان طلاق” استفاده میشود. این در حالی است که در روانشناسی خانواده ارزش حقیقی همه اقسام خانواده در جامعه شناخته میشود و هیچ یک نسبت به دیگری برتری ندارد. بنابراین میتوانید با خیال آسوده مشکلات و دغدغههای فکریتان را به دنیای معجزهآسا روانشناسی بسپارید و در تصمیمگیری عجله نکنید.
از دید بسیاری از افراد، بعضی از خانوادهها و فرزندانی که در فضای آن خانوار رشد یافتهاند مستعد بسیاری از جرایم، خشونتها و مشکلات رفتاری میشوند. این در حالی است که مدتها پیش این فرضیه رد شده و اکنون در روانشناسی خانواده، انواع خانوادهها با دیدگاهی یکسان بررسی میشوند.
هماکنون موضوع خانواده در شاخه جدیدی تحت عنوان روانشناسی پست مدرن بررسی میشود. این شاخه جدید کاملا بهروز و بر اساس شواهد حقیقی جامعه مدیریت میگردد؛ مثلا اگر کودکی دچار اختلالات رفتاری یا افت درسی در مدرسه باشد، این مشکل را وما به مشکلات خانواده و طلاق خانوده نسبت نمیدهند. یا این که پیشرفت درسی فرزندان ااما به سبب رشد در خانوادهای آرام و موفق صورت نمیگیرد.
به نمودار زیر توجه کنید:
طبق این نمودار فاکتورهای مختلف خانواده، محیط زندگی و سلامت میتوانند تاثیرات مختلفی روی بهداشت روانی فرزندان داشته باشد. اگرچه روانشناسی خانواده در رشد فرزندان نقش مهمی دارد اما عواملی نظیر بیمه درمانی و امور دارو و درمان نقش پررنگتری نسبت به فاکتورهای دیگر داشتهاند.
به طور کلی برخی از اهداف روانشناسی خانواده عبارتند از:
رفع نیتی زوج در برقراری روابط جنسی
جرات ورزی یا قاطعیت عبارتست از توانایی ابراز خود
مولفه های قاطعیت:
1)درخواست کردن
2)شروع کردن رابطه
3) توانایی نه گفتن
4) توانایی ابراز احساسات مثبت و منفی خود
فواید قاطعیت:
قاطعیت باعث 1)سلامت روان 2)خود پنداری مثبت 3)عزت نفس 4)حل مساله 5)سلامت جسم 6)دستیابی به اهداف 7)تنظیم هیجانی بهتر 8)ارتباط موثر 9)مدیریت زمان 10)و فرزند پروری موفق می شود.
مراحل آموزش قاطعیت:
1)شناسایی موانع شناختی قاطعیت و چالش با آنها(گفتگوی سقراطی)
2)عدم آشنایی با حقوق شخصی
3)آموزش مرز بین قاطعیت، اخلاق، هنجار و قانون
4)آموزش زبان بدن قاطعانه
5)آموزش متون قاطعیت
موانع شناختی جرات مندی:
1)ترس از دست دادن روابط یا آسیب زدن به رابطه با فرد مقابل
2)احساس گناه در مورد نه گفتن و رنجیدن و ناراحت شدن دیگران
3)اعتقاد به اینکه اگر از قبول درخواست دیگران سر باز بزنید آدم بد و خودخواهی هستید.
4)احساس مهم و با ارزش بودن در مواقعی که درخواستی از ما می شود.
5)اعتقاد به اینکه همیشه باید دیگران را از خود راضی و خوشحال نگه داریم.
6)اعتقاد به اینکه خوب نیست که خواسته های خود را بر خواسته های دیگران ترجیح دهیم.
7)اعتقاد به اینکه اگر کسی چیزی گفت یا کاری کرد که باعث ناراحتی ما شد، نباید چیزی بگوییم و اگر این کار ادامه پیدا کند بهتر است فقط سعی کنیم از او فاصله بگیریم.
آموزش فنون قاطعیت:
تکنیک DESC برای موقعیت های رسمی
D=Description وقتی…
E=Expression قالب احساس خودمان در آن وضعیت. من احساس می کنم…
S=Specify مشخص سازی خواسته خود در آن موقعیت. من ترجیح می دهم…
C=consequence پیامدها. ابتدا پیامد های مثبت تحقق خواسته خود را در آن موقعیت بیان کنیم و سپس پیامدهای منفی عدم تحقق خواسته خود را بیان کنیم.
تکنیک هایی برای موقعیت های غیر رسمی
روش قاطعانه:
1)ارائه بازخورد مثبت: اندکی اغراق کنیم
2)ارائه دلیل یا دلایل:می توانیم دلیل نیاوریم چون حق ماست.1)صادق باشم و دروغ نگویم.2)تکرار همین دلایل(در صورت تکرار درخواست)
3)اعلان تصمیم نهایی:ایجاد امید در آینده نکنیم(ایجاد حق برای طرف-ایجاد دین برای من)
توصیف:
جرات ورزی در سخنرانی بدین معناست که در سخنرانی رفتار مشخص و منعطفی داشته باشیم، بنابراین سخنرانی ما چارچوب درستی باید داشته باشد. این بدین معنا نیست که در زمان سخنرانی خشک و کاملا رسمی باشیم.
بعضی از سخنرانان در هنگام سخنرانی جرات لازم را به خرج نمی دهند. لذا از سخنرانی خود، رضایت کاملی ندارند. این امر باعث می گردد از موفقیت در سخنرانی باز بمانند. این دسته از سخنرانان سعی دارند تا همه مخاطبین را از خود راضی نگه دارند، به همین دلیل ساختار سخنرانی خود را مدام تغییر می دهند و همچون کاه به این وروآن ور خود را می کوبند.
قاطعیت باید همیشگی باشد، در این صورت باعث بالا رفتن اعتماد به نفس ما در سخنرانی می شود.
ما باید قاطعیت خود را در سخنرانی نشان بدهیم و سعی کنیم که از عقاید خود دفاع کنیم. همه اینها با رعایت آرامش و خونسردی امکانپذیر است. در سخنرانی سعی کنیم طوری رفتار کنیم که امید به تغییر عقیده مخاطبان داریم.
در سخنرانی صدا باید مطمئن باشد و تغییر لحن به منظور تاکید بر گفته ها صورت بگیرد. حالت ایستادن و نشستن و حرکاتی که انجام می شود باید با اطمینان باشد. بهتر است در هنگام سخنرانی بر روی چهره لبخند باشد و چهره آرامی داشته باشیم.لازم است در زمان سخنرانی تماس چشمی با مخاطبان برقرار کنیم.
مسیر زندگی خود را درست تعیین کنید
با دانشگاه زندگی همراه باشید
فلسفه ی سوال پرسیدن بسیار ساده است: پرسیدن سوال پاسخهایی را به افراد ارائه میدهد که برای پیش رفتن در زندگی به آن نیاز دارند. اگر به شبانه روز زندگی خود نگاه کنید متوجه میشوید که کمتر پیش آمده است روز و شبتان را بدون سوال پرسیدن از دیگران سپری کرده باشید. اصلا درک زندگی بر مبنا سوال پرسیدن بنا شده است و این قانون کلی وجود دارد که هر چه بیشتر سوالات حسابشدهای بپرسیم به پاسخهای بهتر و درست و درمانتری نیز دست خواهیم یافت. به علاوه سوال پرسیدن یکی از سادهترین راههای برقراری یا تحکیم ارتباط است. چنان چه که در جلسات پرسش و پاسخ پس از سخنرانی میبینیم ارتباط افراد با سخنران قویتر میشود و تا مدتها بعد از سخنرانی ادامه پیدا میکند.
برگزاری جلسات پرسش و پاسخ یکی از مهارتهای سخنرانان حرفهای و در عین حال از مزایا سخنرانیهای گفتگومحور است. سخنرانیهایی که از جلسات پرسخ و پاسخ اصولی و منظمی برخوردار باشند و طی آن به تمام علامتهای سوالات ذهن مخاطبان پاسخ داده شود معمولا از اعتبار و ارزش متفاوتی نزد شرکتکنندگان برخوردار هستند؛ اما به خوبی میدانیم برگزاری موفق و از پس از آن مدیریت و به سرانجام رساندن این گونه جلسات کار دشواری است و هر سخنرانی از پس آن برنمیآید مگر با کسب مهارتهای مرتبط.
هر آن چه که برای برگزاری و مدیریت جلسه پرسش و پاسخ بعد از سخنرانی نیاز دارید در مطلب امروز دانشگاه زندگی در اختیارتان نهادیم. تا پایان این مطلب همراه ما باشید.
پرسش و پاسخ از دید سخنران و مخاطب ممکن است معانی متفاوتی داشته باشد. به طور کلی پرسش و پاسخ روشى است که سخنران، مجری یا مدرس به وسیله آن مخاطب خود را به تفکر پیرامون مطلب یا مفهومى جدید یا بحث خاصی تشویق مىکند. در این روش مخاطب به دنبال اولین جرقههایی که در ذهن او زده شده است تلاش مىکند با کوششهاى فکری از معلوم به مجهول حرکت کند و به این ترتیب خودش به پاسخ صحیح سوالاتش برسد؛ نه این که لقمه حاضر و آمادهای در اختیارش قرار گرفته باشد.
این روش را روش سقراطى نیز مینامند. علت این نامگذاری به اعتقادات و باورهای سقراط برمیگردد. سقراط معتقد بود که دانش در طبیعت افراد وجود دارد و قرار نیست چیزی به آنها القا شود. تنها کافى است که گوینده، مجری، سخنران یا مدرس زمینه را مساعد کند و به مخاطب خود کمک نماید تا او خود به دانش مورد نظر برسد. دقیقا مثل تلاش پرستاری که به تولد نوزاد کمک میکند اما نقش مستقیمی در تولد او ندارد روش آموزش سقراط بر اساس همین باور بوده است. به این شکل که در جلسات بحث با شاگردانش ابتدا به انتقال اطلاعات یا پاسخ به سؤال نمىپرداخت؛ بلکه از راه پرسشهاى متوالی و به چالش کشیدن افکار، افراد را به تفکر وامىداشت و آنان را قدم به قدم هدایت مىکرد تا خودشان ابهامات ذهنی خود را برطرف نمایند.
هر فردی که قرار باشد سوالی از سخنران بپرسد باید در نظر داشته باشد که در اجتماع کوچک یا بزرگی قرار دارد که برای جلوگیری از هرج و مرج و پیشبرد امور لازم است صلاح جمع را در نظر داشته باشد. از این رو هر فرد باید به اصولی در پرسش و پاسخ بعد از سخنرانی از سخنران پایبند باشد:
جلسات پرسش و پاسخ راه خوبی برای اثبات ادعاها در طول سخنرانی هستند؛ خصوصا ادعاهایی که تصور میکنید مخاطبان هنوز شما را باور ندارند. پیش از پاسخ دادن به سؤالات مخاطبین در جلسه سخنرانی لازم ست هر سخنران آمادگیهایی کسب کند:
بسیاری از سخنرانان در زمانبندی اصولی در سخنرانی، پرسش و پاسخ را دخالت نمیدهند. به این ترتیب تمام زمان اختصاص داده شده به سخنرانی یکطرفه سپری میشود. در بسیاری از موارد نیز جلسات پرسش و پاسخ چه از جانب سخنران و چه از جانب مخاطب (به دلایلی مثل گرسنگی، خستگی و عجله داشتن) جدی گرفته نمیشود.
روانشناسی خانواده و حقوق خانواده را کلیک کنید
ما در سایت دانشگاه زندگی شما را راهنمایی می کنیم
شک نکنید که افراد موفق، شب خوابیده اند و صبح که از خواب برخاسته اند و در موقعیتی ۱۸۰ درجه متفاوت با دیروز قرارگرفته اند.امروز صد قدم جلوتر از دیروز هستند بدون اینکه متحمل استرسی کشنده باشند. بله آنها امروز صبح صد قدم از دیروز خود وما جلوتر هستند چون آن زمان که ما به اتلاف وقت خود می پرداختیم و کنترل زندگی خود را به دست جریانات زندگی می دادیم آنها برای امروز خود برنامه ریزی کرده اند.
حال وقت آن فرا رسیده تحولی در زندگی خود ایجاد کنیم. پس قدم اول را بر می داریم و آن چیزی نیست جز برنامه ریزی.
اولین مشکل زندگی ما اهمال کاری است، اهمال دربرنامه ریزی. بنابراین هم اکنون تصمیم خود مبنی بر برنامه ریزی را به مرحله اجرا در آورید. نکاتی که در ذیل آمده است شما را در محقق ساختن این مهم یاری می رساند:
به جای این که سرگرم کارهایی شوید که حاصلی به جز بی حاصلی ندارند، کارهایی را که لازم است در برنامه زندگی خود بگنجانید و کنترل زندگی خود را به دست بگیرید.
با علم بر مواردی که در بالا به آنها اشاره شد بر ارزش های زندکی خود واقف گشته اید. اکنون آماده اید که برای زندگی خود برنامه ریزی کنید در نتیجه مراحل زیر را مد نظر قرار دهید:
گاهی اوقات پیاده کردن برنامه، تنها بر روی کاغذ ممکن است و در دنیای واقعی این امکان برای شما وجود ندارد.در نتیجه بایستی هنگام برنامه ریزی نکات زیر را مورد توجه قرار دهید تا برنامه شما در دنیای واقعی نیز قابل اجرا باشد.
در بعضی از موارد که نیاز است از برنامه زندگی آنها الگو برداری کنید.
از یک دفتر برای برنامه ریزی خود اسنفاده کنید. با ثبت برنامه های دراز مدت و تقسیم آنها به برنامه های کوتاه مدت به درستی بدانید که در هرزمان چه قدمی باید بردارید. با این کار از اتلاف وقت برای به خاطر آوردن آنها جلوگیری کنید.
این که بسیاری از افراد مهم مانند باراک اوباما دارای لباس فرمی هستند که هر روز به تن می کنند این است که مغز خود را عادت به اخذ تصمیمات درست در زندگی عادت داده اند. به تقویت مغز خود بپردازید وآن را به گونه ای هدایت کنید که تنها تمرکز خود را بر روی امور مهم بگذارد.
اگرچه شما با رعایت اصول فوق الذکر برنامه ای برای خود آماده کرده اید اما هنوز یک مشکل وجود دارد وآن چیزی نیست به جز اهمال در اجرای برنامه. نگران نباشید برای غلبه بر آنها نیز چند نکته وجود دارد که از قرار زیر است:
۱_ سحر خیز باشید: هنگامی که همه در رختخواب به سر می برند یا به دلیل عقب ماندن کارهایشان تحت فشار هستند شما بعد از یک نرمش، دوش آب گرم و صرف صبحانه در کمال آرامش، روز خود را با انرژی و مسلط به امور آغاز کرده اید. با این کار شما چندین قدم از دیگران جلوتر هستید.
۲_ در ابتدای روز برنامه های مهم خود را انجام دهید.
۳_ از قانون طلایی ۱۷_۵۲ پیروی کنید: یکی از دلایل اهمال کاری تحلیل انرژی است. با بررسی کاربران نرم افزار دسک تایم چنین استنباط شده است که تمامی کاربران موفق این نرم افزار از این قانون جادویی تبعیت می کنند.
استراحت ۱۷ دقیقه ای بعد از ۵۲ دقیقه کار به شما این امکان را می دهد تا برای ادامه کار خود انرژی لازم را داشته باشید.
مسیر زندگی خود را تغییر دهید
دانشگاه زندگی همراه شماست
یکی از چالش های بزرگ سخنرانان نوشتن متن شروع سخنرانی می باشد که من هم همیشه در کارگاههای آموزش سخنرانی نوشتن متن شروع سخنرانی از مباحث مهم اولیه می باشد که در کلاس آموزش سخنرانی و فن بیان تدریس می کنم
آیا مخاطبین شما می توانند در عرض دو ثانیه تصور و دیدگاه دقیقی از شما داشته باشند؟
نالینی آمبادی یکی از اساتید روانشناسی دانشگاه تافت بوستون می باشد که به این سوال علاقه مند شده است. به منظور پاسخ به این سوال، وی و یکی از همکارانش مطالعه ای را برای بررسی صحت اینگونه از دیدگاه ها و تصورات راه اندازی نمودند.
وی تدریس 13 معلم در کلاس را در طول ترم ضبط نمود و در پایان ترم نیز از دانش آموزان درخواست کرد تا روش تدریس معلم را ارزیابی کنند.
سپس، او یک کلیپ دو ثانیه از تدریس هر یک از معلمین ایجاد کرده و بدون صدا آن را به دانش آموزانی که در کلاس ها شرکت نکرده بودند، نشان داد. از دانش آموزان درخواست شد تا معلمین را بر اساس چندین معیار از جمله شایستگی ارزیابی کنند.
نتایج وی بسیار قابل ملاحظه بودند.
دانش آموزانی که فقط یک ویدئوکلیپ دو ثانیه ای از معلمین را تماشا کرده بودند، ایده ای مشابه به دانش آموزانی داشتند که در طول ترم در کلاس حضور داشته بودند. (تحقیق آمبادی نیز تاثیر اولیه بسیار خوبی داشت و بعدها به عنوان اصلی ترین مرجع کتاب پرفروش مالکولم گلدول با عنوان چشمک: قدرت تفکر بدون تفکر انتخاب گردید.)
مطالعات دیگری نیز به نتایج مشابهی دست یافتند. برخی از مطالعات نشان می دهند که تصور اولیه در عرض چند ثانیه اول رخ می دهد و این در حالی است که سایر محققین بر این باور هستند که تثبیت تصور به چند دقیقه زمان نیاز دارد.
صرف نظر از اینکه کدام یک از مطالعات را باور دارید، نتیجه نهایی تفاوت چندانی ندارد: افراد به سرعت تصویری از شما را در ذهن خود مجسم می کنند، و بعد از تشکیل این تصویر، تغییر آن بسیار دشوار می باشد.
جدیدترین کتاب با عنوان 101 راه برای نوشتن متن شروع سخنرانی” به منظور کمک به شما در راستای متن شروع سخنرانی بعدیتان نگاشته شده است. در این مقاله، شما با پنج روش برای آغاز سخنرانی آشنا خواهید شد تا بتوانید از ابتدای سخنرانی توجه افراد را به خود با متن شروع سخنرانی خوب جلب کنید.
در سپتامبر سال 1980، دقیقا دو ماه قبل از اینکه آمریکایی ها رئیس جمهور بعدی خود را انتخاب کنند، رونالد ریگان و جیمی کارتر با میزان آرای 39 درصد مواجه شدند. ایالات متحده در رکود اقتصادی شدیدی به سر می برد و درصد تورم نیز دو رقمی شده و بیکاری نیز به اوج خود رسیده بود.
در تلاش برای کنار گذاشتن کارتر، ریگان به تعریف مجدد سه عبارت در یک سخنرانی در ایالت نیوجرسی پرداخت:
پاسخ کارتر به تمام این بدبختی ها این است که ما در یک رکود به سر می بریم نه در یک افسردگی. او بر این باور است که کلمات می توانند درد و رنج ما را کاهش دهند. اگر او به دنبال تعاریف و کلمات است من می توانم کلماتی را به او معرفی کنم. رکود زمانی رخ می دهد که همسایه شما شغلش را از دست داده است. اما افسردگی زمانی است که خودتان شغلتان را از دست می دهید. و بازیابی زمانی است که جیمی کارتر شغلش را از دست می دهد.”
به جای ارائه تعریفی که در لغت نامه ها برای این عبارات به کار برده شده است، ریگان این عبارات را به طرز غیرمنتظره ای تعریف نمود و این امر منجر به خوشنودی مخاطبین گردید.
تعریف مجدد برخی از عبارات می تواند تاثیر چشمگیری بر روی مخاطبین داشته باشد. اگر شما برای گروهی از افراد سخنرانی می کنید که بیشتر زمان خود را در منزل سپری می کنند، شما می توانید این عبارات را به صورت زیر تعریف کنید:
برخلاف بسیاری از افراد، شما معنای والدین خانه نشین را می دانید: رانندگی به سمت پارک برای بازی کردن بچه ها در پارک، بردن آن ها به دکتر، رفتن به خرید، خرید لوازم هنری برای کودکان و … . زمانی که به این موضوعات فکر می کنیم، متوجه می شویم که بهتر است به جای والدین خانه نشین از عبارت والدین در حال حرکت” استفاده کنیم.
گزارشگران اخبار در زمینه جلب توجه مخاطبین بسیار ماهر می باشند. قبل از آغاز پیام های بازرگانی، گزارشگر خبر بسیار جذابی را ارائه می دهد تا افراد به موضوع علاقمند شده و در طی پیام های بازرگانی به تماشای کانال دیگری مشغول نشوند.
اگر به رسانه های جمعی علاقه دارید، بدون شک تاکنون هزاران تیزر خبری را مشاهده کرده اید:
این نوع سرفصل ها منجر به جلب توجه افراد می گردند. برای مثال، شما می توانید در مورد عملکرد اقتصادی دولت ایالات متحده در سه ماهه اخیر بدین صورت سخنرانی کنید:
بازار در سه ماهه اخیر شرایط خوبی نداشته است. امروز، من درمورد دلیل بالا بودن سهام، دلیل رکود بازار مسکن و اینکه میزان مشتریان در طی یک سال اخیر افزایش نداشته است، صحبت خواهم کرد. در این میان، شما بدین نتیجه خواهید رسید که فورد نمی تواند امسال کامیون تولید کند و همچنین تعداد بازنشسته های بی خانمان فرانسه در پنج سال آینده بیشتر از تعداد افراد بی خانمان ایالات متحده خواهد بود. همچنین با این موضوع نیز آشنا خواهید شد که سهامی که منجر به آشوب های اخیر گردید نیز به زودی از بین خواهد رفت.
روانشناسی خانواده و حقوق خانواده از پایه های اساسی روانشناسی است
اعتماد به نفس تقریباً در تمام جنبههای زندگی ما به شدت تاثیرگذار و مهم است. با این وجود؛ بسیاری از افراد نمیتوانند به اعتماد به نفس کافی دست پیدا کنند. این موضوع بسیار ناراحتکننده است زیرا چنین افرادی معمولاً در یک چرخه وحشتناک گرفتار میشوند و قادر نیستند موفق شوند.
همان طور که میدانید بیشتر مردم از سپردن کار خود به افراد مضطرب، ناکارآمد و افرادی که بیدلیل عذرخواهی میکنند؛ بیزار هستند.
از طرفی، مردم توسط افرادی که سر خود را بالا نگه میدارند، به وضوح صحبت میکنند و سوالات را به خوبی پاسخ میدهند، خوششان میآید. این افراد اعتماد به نفس بالایی دارند و حتی زمانی که چیزی را نمیدانند، به راحتی این موضوع را میپذیرند.
افرادی که به خود اعتماد دارند؛ الهامبخش دیگران خواهند شد. آنها قادر هستند روسا، مشتریان، دوستان و اطرافیان خود را تحت تاثیر قرار دهند.
خبر خوب این است که اعتماد به نفس را میتوان پرورش داد و آن را در خود ساخت. بنابراین اگر سعی میکنید اعتماد به نفس خود را تقویت کنید یا آن را برای اطرافیان خود به وجود آورید؛ تلاش شما ارزشمند است!
سطح اعتماد به نفس شما را میتوان از راههای مختلفی متوجه شد. از رفتار، زبان بدن شما، طرز صحبت کردن، چیزهایی که میگویید و نظیر این موارد. در ادامه رفتارهایی را که نشاندهنده سطح اعتماد به نفس پایین یا بالا هستند را نوشتهایم. آنها را بخوانید و ببینید کدام موارد در شما یا افراد اطرافتان وجود دارد؟
همان طور که در مثالهای بالا مشاهد کردید، اعتماد به نفس پایین میتواند باعث خودتخریبی انسان شود. افرادی با اعتمادبهنفس بالا، معمولاً نگرش مثبت به مسائل دارند زیرا به خود و تواناییهایشان اعتقاد دارند. آنها همچنین باور دارند که باید از زندگی نهایت استفاده را برد.
دو موردی که بر اعتماد به نفس تاثیرگذار هستند عبارتند از: عزت نفس و خودکارآمدی.
این مورد با حس عزتنفس، وجوه مشترکی دارد. عزتنفس حسی عمومیتر نسبت به احساس موفقیت و غلبه بر مشکلات در زندگی است. معمولاً این حس وقتی به سراغ انسان میآید که اطرافیانش، او را فردی موفق و عالی بدانند و خود نیز حس توانمندی داشته باشد.
همچنین این حس به ما میگوید که در کار خود موفق خواهیم بود و اگر تلاش کنیم، به راحتی به آنچه که میخواهیم، میرسیم.
برخی از افراد بر این باور هستند که اعتمادبهنفس را میتوان با مثبتاندیشی به دست آورد و ما هم این قضیه را تا حدودی قبول داریم. با اینکه تعیین اهداف و رسیدن به آنها برای تقویت اعتماد بسیار مهم است اما نمیتوان آن را کافی دانست.
شما باید صلاحیت را نیز در خود به وجود آورید زیرا بدون احساس صلاحیت، اعتمادبهنفسی نیز نخواهید داشت.
خب، به نظر شما چگونه میتوان اعتمادبهنفس را با توجه به واقعیتها به وجود آورد؟ خبر بد برای شما این است که این کار را نمیتوان به سرعت و با راه حلهای 5 دقیقهای انجام داد.
خبر خوب این است که ایجاد اعتمادبهنفس کاملاً قابل انجام است اما شما باید انگیزه و تمرکز کافی را برای آن داشته باشید. موضوع خوب دیگر این است، کارهایی که برای اعتمادبهنفس خود انجام میدهید برای شما موفقیت هم به وجود میآورند. به این دلیل که اعتمادبهنفس شما باید فقط از طریق دستاوردهای واقعی ایجاد شود.
ما در ادامه به جای اعتمادبهنفس از استعاره سفر» استفاده خواهیم کرد که دست یافتن به آن سه مرحله دارد: آماده شدن برای سفر، آغاز حرکت و پیشروی سریع به سمت موفقیت
راه زندگی درست را کلیک کنید
تا به حال ترفندهای زیادی برای شناخت دروغگوها با استفاده از فن بیان معرفی کردیم اما آیا میدانستید خود سخنران یا کسی که در حال نطق است نیز ممکن است گناههای بزرگتر و جبرانناپذیری مرتکب شود که تمام مهارتهای او را در ارائه سخنرانی تحت شعاع قرار دهد؟
اشتباهات و پرتگاههای زیادی در طول سخنرانی وجود دارد که سخنران با کوچکترین خطایی در لبهی آنها قرار میگیرد و هر لحظه امکان سقوط او وجود دارد. مثلا همین کلمات پرکننده از اشتباهات مهلک در سخنرانی هستند که اگر به صورت مکرر توسط مخاطب دیده و شنیده شوند کم کم سطح توجه او را کاهش میدهند. اما به جز این موارد برخی از گناهان دیگر هستند که به عنوان یک سخنران باید از آنها دوری کنید مبادا مخاطب از شما روی برگرداند.
آن چه در ادامه میخوانید حاصل تجربیات سخنرانان حاذق و کارکشته در امور سخنرانی و فن بیان است که امروز در دانشگاه زندگی گردآوری و در اختیارتان قرار گرفته است.
اگر به اشتباهات رایج در سخنرانی فکر کنید احتمالا لیست بلندبالایی تهیه میشود که شمارش آنها زمانبر میشود؛ اما برخی از اشتباهات مهلکتر و سختتر از این هستند که بخواهیم از آنها چشمپوشی کنیم:
سخنرانی کردن چه میان جمعیت در سالن سمینار و همایش باشد و چه سخنرانی در محیط آزاد و با جمعیت کوچکتر باشد فعالیتی است که به تلاش فیزیکی و تقلای سخنران نیاز دارد. با این حال هنوز بسیاری از افراد ندانسته پای در مسیر سخنرانی میگذارند و بدون کسب آمادگی برای سخنرانی وارد این حیطهی حساس و پرزحمت میشوند.
تنبلی و کاهلی مرضی است که گاه به گاه گریبانگیر همهی ما میشود. برای دوری از آن راههای متعددی پیشنهاد میشود؛ اما نکات زیر را به صورت اختصاصی برای سخنرانانی پیشنهاد میکنیم که به خاطر همین موضوع معمولا در مسیر خود از پیشرفت بازمیمانند:
قبل از برگزاری سخنرانی حتما در دورههای آموزشی شرکت کرده یا از کتابهایی با این موضوع استفاده کنید
از تجربیات دیگران استفاده کنید. مطالبی که در دانشگاه زندگی و در قالب تحلیل سخنرانیها (مثل فن بیان بیل کلینتون یا نگارش متن سخنرانی به سبک باراک اوباما) منتشر میشوند در این زمینه راهنمای خوبی خواهند بود
به جز این موارد، درک این که موفقیت شما در سخنرانی چه تاثیراتی میتواند در موفقیت شغلی یا جایگاه شما در محیط کاری داشته باشد بیش از هر چیز دیگری به دوری از کاهلی یا تنبلی در آمادگی برای سخنرانی کمک میکند.
کاراکتر یک سخنران حسود با این تفکر شکل میگیرد که هر سخنرانی موفقی قطعا با شانس همراه بوده است یا سخنران آن سخنرانی فردی ماهر و توانمند در نطق و فن بیان زاده شده است!
ارائه سخنرانی کار پر پیچ و خمی است. حتما شما هم هنگام مشاهده یک سخنرانی موفق از دوستان و اطرافیانتان شنیدهاید که طرف سخنران به دنیا آمده است، خیلی خوششانس است، خیلی راحت میتواند مقابل این جمعیت صحبت کند یا این که من هیچ وقت در سخنرانی به پای چنین کسی نمیرسم و…
هر فردی با تواناییهای مشخصی در صحبت کردن زاده میشود و این تواناییها از همان سنین کودکی و تحت تاثیر محیط و خانواده رشد مییابد. اما این تفکرات درباره فن بیان و توانمندی در صحبت کردن به مرور زمان اعتماد به نفس را از افراد میگیرد و کم کم خود واقعی آنها را پشت حس حسادت نسبت به سایر سخنرانان محو میکند. چنین افرادی حتی اگر پای در مسیر سخنرانی بگذارند هم موفق نخواهند بود؛ چون:
وقتی که والدین به کودک خود آن طور که باید و شاید توجه نمی کنند، آن کودک یا نوجوان دست به انجام کارهای عجیب و غریب، دور از انتظار و گاهی خطرناک می زند تا با این روش بتواند خودنمایی کرده و توجه آن ها را جلب کند. دیدن این خودنمایی ها در کودک خردسال چندان انسان را متعجب نمی کند اما قطعا جلوه مبالغه، اغراف و خودنمایی برخی که در بیانشان بروز پیدا می کند جدا حیرت برانگیز و آزاردهنده است! به طور معمول وقتی شخصی تصور کند برداشت خوبی از او نداشته اید یا برداشت شما متناسب با داشته های او نیست ممکن است شروع به خودنمایی کند تا آن تصویر را در مورد خود بهبود دهد. چنین فردی احتمالا غافل است که بهره گیری از فن بیان با دو عنصر اغراق و خودنمایی چه تاثیرات منفی و عمیقی روی برداشت دیگران نسبت به او خواهد گذاشت.
در تحلیل شخصیت های خود نما و نمایشی می خوانیم: افراد خودنما معمولا به دنبال جلب توجه دیگران هستند. این جلب توجه را باید با ابراز علاقه و نشان دادن واکنش نسبت به حرف ها و رفتارشان نشان داد. افراد خودنما همیشه نیاز به خودنمایی را در خرید وسایل لوکس یا لباس های فاخر نشان نمی دهد؛ خیلی از این افراد خودنمایی را در فن بیانشان جلوه می دهند و این دقیقا همان مشکلی است که بسیاری از ما با آن رو به رو هستیم. خیلی از اوقات بسیاری از حرف های ما از روی خودنمایی نیست؛ اما به ناچار نوعی اغراق یا نمایش از دید بقیه به نظر می رسد.
شما در زندگی روزمره چه طور صحبت می کنید که حرف هایتان بوی خودنمایی و اغراق به خود نگیرد؟ فکر می کنید چه فنونی مورد نیاز است تا در طول صحبت کردن و بهره گیری از فن بیان کم تر دچار خودنمایی شویم و بدون مبالغه و در کمال فروتنی بتوانیم منظور خود را منتقل کنیم؟
در مطالعات انجام شده روی دست کم 300 دانشجو مشخص شده که عمده افراد در مقایسه با فورتنی، صبر و صداقت با رفتار فریبکارانه و خودنمایی، بیش تر خودنمایی را ترجیح می دهد. اغلب مردم مایل هستند دستاوردهای شخصی خود را به نمایش بگذارند و بیش تر درباره خودشان صحبت کنند تا هر کس یا هر چیز دیگر!
افراد موفق واقعی از چه ترفندهایی برای این که بدون خودنمایی بتوانند صحبت کنند استفاده می کنند؟
جاشوا والدمن، نویسنده کتاب پرفروش جستجو شغلی با شبکه های اجتماعی در ارتباط با بهره گیری از فن بیان در گفتگوهای شغلی می نویسد: زمانی لب به سخن بگشایید که قرار باشد درباره دست یافته هایتان حرف بزنید؛ نه نعمت های خدادیتان! دست یافته هایی مثل اکتشاف، سخت کار کردن و سخت کوشی و نه زیبایی، اصالت، هوش و…
بر اساس همین عبارت در این کتاب، اگر شما نویسنده کتاب پرفروشی هستید بهتر است خودتان را به این شکل معرفی کنید:
من کتابی نوشته ام که فروش خیلی خوبی داشته است
و نه این جمله:
من نویسنده پرفروش ترین کتاب های سال هستم!
اگر با اصول ذهن خوانی از روی فن بیان دیگران آشنا باشید به محض این که فردی در انتخاب جملات خود چنین دقت عملی به خرج دهد متوجه می شوید که نه خود نما است و نه اهل نمایش؛ بلکه انسانی کاملا فروتن است که در کمال تواضع قصد دارد نمونه کارهایش را با شما به اشتراک بگذارد.
وقتی در حال رجزخوانی یا لاف زدن هستید دقیقا مثل این است که یک فضا باز برای شما فراهم شده تا فریاد بزنید و بگویید: من بهتر از شما هستم؛ چیزهایی که برای شما در زندگی سخت هستند برای من خیلی آسان می باشند!
به همین دلیل است که اگر سختی ها و چالش های کار چاشنی فن بیان شما شود خیلی راحت تر می توانید دستاوردهایتان را به بقیه نمایش دهید؛ بدون این که احساس کنند مشغول خودنمایی هستید. به همین دلیل بهتر است شیوه بهره گیری از فن بیان خود را عوض کنید. به مثال زیر که مشابه مثال قبلی است نگاه کنید:
پر فروش شدن این کتاب زمان زیادی برد و نتیجه چند سال فعالیت مجازی من در وبلاگ ها و انتشار داستان هایم، عرضه همزمان نسخه ها به ناشران مختلف و پیگیری های تلفنی است.
فکر می کنید جمله بالا تاثیر بیشتری روی مخاطبان می گذارد یا این که بگویید ” من نویسنده پرفروش ترین کتاب سال هستم”؟ کدام یک ذهنیت بهتری را القا می کند بدون این که مخاطب به اشتباه تصور کند شما مشغول خودنمایی هستید؟
بهره گیری از فن بیان زمانی که بحث یک تیم باشد، و نه فقط یک نفر کم تر از زمانی که قصد دارید با رویکرد فردی سخن بگویید مورد توجه قرار می گیرد. اغلب ما با استفاده از واژه های ما”، تیم ما”، گروه ما” و… کم تر حس خودنمایی یا تکبر را از گوینده دریافت می کنیم. به جمله زیر نگاه کنید:
پرفروش بودن این کتاب حاصل تلاش تیمی است که شبانه روز روی گردآوری اطلاعات، ترجمه، ویرایش و چاپ کتاب کار کرده اند.
وقتی صحبت از موفقیت و پیشرفت می شود همه ما برای خودنمایی حریص می شویم. چنین حسی در همه وجود دارد؛ حتی اگر خیلی آدم اهل صحبت یا گفتگویی نباشید و چندان تمایلی به دیده شدن نشان نمی دهید.
جو زده نشوید. سر خود و دیگران را با استفاده بیش از حد از کلمات عالی و سنگینی مثل فوق العاده، تحسین برانگیز، تکرار نشدنی، ممتاز، تک و …به درد نیاورید. استفاده بیش از حد این دست کلمات نشانه جوزدگی شما نسبت به موفقیتتان است.
روانشناسی خانواده می تواند به دوام زندگی شما کمک کند
با دانشگاه زندگی همراه شوید تا به اوج بروید
در روابط اجتماعی و روزمره، هیچ ارتباطی نظیر خانواده بنیادین و قوی نمیشود؛ اما باید بپذیریم که در بیش از 30 تا 40 درصد موارد، خانواده با زهر خیانت در روابط شویی مسموم میشود! مطابق با مطالعات صورت گرفته بخش عمدهای از آمار افسردگی، خشونت خانگی، طلاق و حتی قتل در میان خانوادهها در خیانت و عدم صداقت طرفین ریشه دارد. اما چرا طرفین یک رابطه خیانت میکنند؟ این جمله درست است که یک بار خیانت از طرف همسر سرآغاز خیانتهای دیگر است؟
به محض این که پیمان شویی منعقد میشود دو طرف متعهد میشوند که از نظر روانی و جسمی به یکدیگر پایبند باشند. مفهوم وفاداری در سطح ازدواج معنای عمیقتری به خود میگیرد و تا جایی پیش میرود که خیانت به یکی از مهمترین چالشهای آن تبدیل میشود.
اگر نگاهی به آمار جدایی داشته باشید متوجه میشوید که تعداد موارد طلاق به سبب روابط فرا شویی کم نیست. اقتصاد بیمار و اجتماع مسموم هر دو سهم زیادی در شکل گیری خیانت در روابط شویی دارند. جالب این که همه خیانتها آن قدر آشکار نمیشوند که به طلاق ختم شوند.
ضمنا آمار جالبی در رابطه با ارتکاب خیانت همزمان در روابط شویی در دنیا منتشر شده که طبق آن تایلند، دانمارک و آلمان در رتبه اول قرار دارند.
بسیاری از افراد این مساله را با تغییر رفتاری جزئی نشان میدهند. مثل خط کشی همسر برای محافظت از حریم شخصی خود و پنهان کاری از طرف مقابل.
اگر قرار باشد تمام فاکتورهای مختلفی که در به وجود آمدن خیانت در روابط شویی نقش دارند را مرور کنیم، چند مورد مهم بیشتر جلب توجه میکنند:
خیانت در چارچوب پیمان شویی وضعیتی است که یکی از همسران رابطهای به شکل پنهانی برقرار میکند و به این شکل قوانین و هنجارهایی را که ازدواج بر اساس آن بنا شده است زیر پا میگذارد.
بخواهیم یا نخواهیم تعریف خیانت در رابطه شویی موفق هم همین است. به زبان دیگر حتی اگر رابطه موفقی هم داشتهاید و اوقات خوبی را با همسرتان میگذرانید باز هم ممکن است خیانت مهمان ناخوانده خانوده شما باشد!
روانشناسان معتقدند خیانت در هر نوع رابطهای محتمل است؛ اما علل شناخته شدهای دارد که اگر نشانههای آن را در طرف مقابل میبینید، بهتر است حواستان را به خوبی جمع کنید:
تلاش برای کشف جنبههای دیگری از روحیات و آنچه که هستیم ممکن است ما را به سمت خیانت سوق دهد. تلاش برای پیدا کردن هویت جدید یا گمشده و کسب تجربیات جدید باعث میشود تا فرد خودش را در رابطه جدیدی محک بزند.
مثلا کسی که در گذشته پیوند عاطفی قوی و خوبی با همسر خود نداشته، اکنون وقتی که در معرض ابراز محبت از سوی فرد دیگری قرار گرفته هویت حس گرا و احساسی خود را بهتر میشناسد. او به مرور زمان متوجه میشود که اگر محبت کافی از سوی همسرش دیده بود فردی خونگرمتر و با نشاطتر میشد.
حال که این خلا از سوی همسر ایجاد شده، فرد تلاش میکند این کمبود را در قالب خیانت در روابط شویی پوشش دهد.
خیلی از موارد خیانت مصداق ضرب المثل آشنای ” فیلش یاد هندوستان کرده” است! باور نمیکنید؟
همسران در سنینی از زندگی ممکن است به دلایلی دوران نوجوانی، جوانی و روابط کوتاه مدت و ناموفق گذشته خود را به یاد آورند. همین یادآوری مقدمه تخطی فرد میشود تا مشابه همان دوران وارد روابط مختلف شده و قانون شکنی کند.
تفسیر این موضوع بیشتر به طبیعت اغواکننده لغزش و خطاکاری برمیگردد. حالتی که جذابیت و محدودیتها در کنار هم قرار گرفته و هیجان فوق العادهای برای فرد خاطی رقم میزنند.
موضوع طبیعت اغوا کننده لغزش برای مردان در بروز خیانت در روابط شویی بیشتر مطرح بوده است. به همین دلیل است که 27 درصد مراجعات بانوان برای طلاق و جدایی به سبب خیانت مطرح میشود تا سایر مواردی که آقایان ممکن است مطرح کنند.
مسیر زندگی درست را اینجا دنبال کنید
برای شما هم پیش آمده که از کسی توقع تشکر کردن داشتهاید ولی برخلاف توقعتان هیچ واکنشی از سمت او ندیدهاید. در چنین شرایطی احتمالا با خودتان گفتهاید فلانی چه قدر از خودراضی است، چه قدر متوقع است و … خیلی از ما در زندگی روزانه و به طور معمول از یکدیگر قدردانی و سپاسگذاری نمیکنیم مگر زمانی که واقعا مجبور باشیم یا در شرایطی قرار بگیریم که چارهای نداشته باشیم؛ اما آیا تاثیر تشکر کردن در زندگی همین قدر مختصر و بیاهمیت است که بخواهیم آن را نادیده بگیریم؟!
شاید جمله”متشکرم” یکی از جملات پرکاربردی باشد که حقش در میان تمام عباراتی که در روز استفاده میکنیم ضایع شده باشد؛ چون در کمتر به کاربردی و اثرگذاری این جمله در ارتباطاتمان دقت کردهایم. اما اگر کمی گوش و چشممان را باز کنیم متوجه حقایقی درباره تشکر کردن در زندگی میشویم که احتمالا باعث شده بارها و بارها از مهلکه نجات پیدا کنیم!
در ادامه میخوانید که چه طور با قدردانی از دیگران در چند موقعیت متفاوت و حیاتی زندگی میتوانید جهتگیری فکری طرف مقابلتان را نسبت به خودتان تغییر دهید.
شاید تشکر نکردن یکی از همان نشانههای خودشیفتگی در افراد باشد که باعث میشود در هر شرایطی نتوانند متواضعانه رفتار کنند؛ اما اگر با اثرات قدردانی و تشکر کردن در زندگی آشنا شوند احتمالا رویکردشان تغییر پیدا میکند.
وقتی که دیگران به تشویق ما میپردازند احتمالا اولین چیزی که به ذهنمان میرسد تواضع و فروتنی در مقابل آنها است. اما مشکل از آن جایی شروع میشود که در این حالت دقیقا نمیدانیم چه جملهای بر زبان آوریم و چه جملهای بگوییم که از نظر دیگران رفتار پسندیدهای داشته باشیم.
شاید بهترین جمله در چنین مواقعی تشکر کردن و قدردانی باشد؛ بدون این که این عبارت کامل را بخواهید با استفاده از جملات اضافی ناقص کنید! به مثالهای زیر دقت کنید:
زمانی که دیگران درباره لباس زیبای شما تعریف میکنند، به جای این که بگویید اوه، این لباس را حیلی وقت پیش خریدم” بگویید: ممنونم، خوشحالم که دوست داشتید”.
زمانی که دیگران از شیوه سخنرانی و نطق شما در یک کنفرانس تعریف میکنند، به جای این که بگویید: واقعا؟ احساس استرس زیادی داشتم و حس میکنم خوب عمل نکردم” بگویید: ممنونم؛ خوشحالم که همه چیز خوب پیش رفته است”.
مسلما در همه جای دنیا فردی که تلاش میکند به موقع برسد اما باز هم دیر میرسد استرس و فشار روانی زیادی را تحمل میکند و این موضوع در همه جای دنیا ناراحتکننده است. از طرفی کسی هم که منتظر ما بوده احساس میکند مورد بیاحترامی قرار گرفته است و بنابراین این دیر رسیدن تبدیل به یک کلاف پیچیده میشود!
در صورتی که شما هم در چنین شرایطی قرار گرفتید ( البته که قبلا هم قرار داشتهاید!) احتمالا از جمله تکراری عذرخواهی میکنم” استفاده میکنید؛ اما باور کنید گاهی این کلیشهها هستند که اوضاع را برای سختتر کردهاند. تشکر کردن در زندگی برای مدیریت این موقعیت هم مناسب است. به این شکل که اگر دیر به قرار رسیدهاید به جای این جمله که ” مرا بابت تاخیرم ببخشید” بگویید: ” از صبوری شما تشکر میکنم!”.
مدیریت زمان از دیرباز مورد بحث بوده است؛ سرعت بالا و روش موثری که کارایی شما را به حداکثر برساند. اگر نتیجه دلخواه را در زندگی خود نمی گیرید باید عادتهای خود را تغییر دهید. تغییر عادتها یعنی تغییر زندگی و به تبع آن تغییر دستاوردها. در این مقاله به یکی از پرطرفدارترین تکنیکهای مدیریتزمان میپردازیم که با بکار گرفتن آن میتوانید شاهد تغییرات چشمگیری در زندگی شخصی و کاری خود باشید.
فرانسیسکو سیریلو، مبدع تکنیک پومودورو در این فکر بود که از زمان خود بیشترین بهره را ببرد. انواع برنامههای مدیریت زمان را آزمایش کرد. ابتدا از برنامهای استفاده کرد که طبق آن در هر روز فقط یک کار مهم را انجام میداد، این برنامه خوب بود اما باعث کسالت میشد که درنهایت راندمان کار پایین میآمد. وی به کمک قلم و کاغذ و ساعتش توانست برنامۀ جدیدی را طرحریزی کند. فعالیتهایش را بر روی کاغذ نوشت و هر 25 دقیقه یک فعالیت را انجام داد. به محض اینکه ساعت وی زنگ میخورد، استراحت کوتاهی میکرد و به سراغ برنامه بعدی میرفت. ساعتی که فرانسیسکو استفاده میکرد شبیه گوجهفرنگی بود که در آشپزخانهها برای تنظیم زمان جهت تهیه سس گوجهفرنگی استفاده میشد به همین دلیل نام این تکنیک برگرفته از کلمه گوجهفرنگی به زبان ایتالیایی پومودورو است.
1.1.یک وظیفه را مشخص کنید.
1.2.ساعت خود را روی ۲۵ دقیقه تنظیم کنید.
1.3.تا زمانیکه صدای زنگ ساعت اتمام ۲۵ دقیقه را اعلام نکرده دست از کار نکشید(بعد از شنیدن صدای زنگ، کار انجام شده را بر روی کاغذ ثبت کنید سپس دست از کار بکشید).
1.4.یک تنفس کوتاه ۳ الی ۵ دقیقهای داشته باشید.
1.5.بعد از هر چهار سیکل کاری ۲۵ دقیقهای، یک استراحت به مدت 10 الی 15 دقیقهای داشته باشید.
این چرخه را میتوانید چند بار در طی روز کاری خود تکرار کنید.
تنوع در انجام فعالیتها: عدمخستگی بابت فعالیتهای طولانی مدت
سلامت جسمی: یکجا نشستن و عدمتحرک در زمانهای بلند باعث آسیب به ستون فقرات میشود.
تمرکز بر فعالیت: بدلیل فرصت کم برای انجام فعالیت، ناخودآگاه سعی در استفاده بهینه از زمان خواهید داشت.
برنامهریزی: ابتدا اهداف بلند مدت و پیچیده را به اهداف ساده تقسیم کنید. بعد از این مرحله ۲۵ دقیقه اول را برای انجام وظیفهای که به منظور رسیدن به هدف خود مشخص کردهاید با تمرکز کامل شروع کنید.
تمرکز: به هر آنچه که در ذهن شما و در محیط موجب به هم خوردن تمرکز شما میشود بگوئید الان نه، الان در حال انجام کار هستم. وقتی تمام انرژی خود را بر روی کاری میگذارید که در حال انجام آن هستید میزان بهرهوری شما افزایش پیدا می کند. بنابراین اگر میخواهید 25 دقیقه کتاب بخوانید، لپتاپ، کامپیوتر، موبایل و وایفای خود را خاموش کنید تا دچار وسوسه چک کردن اینستاگرام، تلگرام و… نشوید.
زنگ تفریح: بعد از اتمام هر ۲۵ دقیقه به استراحتی کوتاه بپردازید. در این زمان که به نظر بسیار کوتاه میرسد مثلا 5 دقیقه، سعی کنید با نوشیدنی، خوراکی، تنقلات، استنشاق هوایتازه و حرکاتکششی به تجدید قوای جسمی خود بپردازید.
بازخورد: در تنفس طولانی مدت خود این فرصت را دارید که دوباره نیروی خود را بدست آورید. حالا می توانید به گفتگو با همکاران خود بپردازید. میتوانید ازنقطه نظرات آنها برای پیشبرد بهتر کار استفاده کنید یا مشکلات پیش آمده در حین انجام کار را با آنها مطرح کرده و به هماندیشی بپردازید. می توانید روند کار خود را در ذهن خود مرور کنید و از چگونگی انجام کار خود مطلع شوید. میزان اشتباهات را به حداقل برسانید و از دوبارهکاری جلوگیری کنید.
تایمر: میتوانید از تایمر موبایل خود و یا اپلیکیشنها استفاده کنید. اپلیکیشن Clockwork Tomato و ClearFocus برای اندروید و آیاواس، نسخههای تحت وب از دو آدرس زیر استفاده کنید. https://www.marinaratimer.com/ و https://pomodoro.cc/. از افزونههایی که بر روی مرورگرها نصب میشوند استفاده کنید. افزونه Miranara: Pomodoro Timer برای مرورگر کروم و افزونه Simple Pomodoro برای مرورگر موزیلا فایرفاکس میباشد. افزونه پومودورو کروم را از آدرس https://chrome.google.com/webstore/detail/marinara-pomodoro%C2%AE-assist/lojgmehidjdhhbmpjfamhpkpodfcodef نصب کنید و افزونه پومودورو فایرفاکس را از آدرس https://addons.mozilla.org/en-US/firefox/addon/simple-pomodoro/ دانلود کنید
فرم لیست فعالیتها: در این فرم کلیه فعالیتهایتان را ثبت کنید.
فرم ثبت پومودوروهای روزانه
معمولا همه ایدههایی که برای اولین بار مطرح میشوند فرآیند خلاقیت را پشت سر گذاشتهاند و فردی که آن ایده را ارائه داده قطع به یقین مغز خلاق و پویایی داشته است. اما این خلاقیت هرگز به صورت مطلق یک توانایی ذاتی تلقی نمیشود و هزار و یک فاکتور میتوانند در ایجاد و بروز آن نقش داشته باشند. به علاوه برخی از مشاغل هستند که قوای خلاقیت را در فرد بیشتر میکنند و مغز خلاق آنها در خلال کار کردن شکل میگیرد؛ درست مثل افرادی که به صورت پروژهای کار میکنند، افرادی که برنامهنویسی میکنند و معمولا در طول کار میتوانند تغییرات زیادی را خلق کنند، جراحان، نویسندگان و …
در باب خلاقیت سوالات زیادی مطرح میشود. این که چرا باید خلاق باشیم و مگر غیر از این است که خیلی از کارهای روزمره ما با یک جریان تکراری انجام میشوند. پاسخ به این سوال را در ادامه همین مطلب در دانشگاه زندگی دنبال کنید.
همیشه یک نیاز پشت خلق مغز خلاق وجود دارد. د سال 70 و زمانی که صنعت چاپ و رومهنگاری با مشکلات پرهزینهای رو به رو بود یک خلاقیت شگفتیساز صورت گرفت که آغاز تغییر و تحولات امروزی شد. مردم در آن زمان دوست داشتند تصاویر ثبت شده با جدیدترین دوربینهای تصویربرداری را روی کاغذ مشاهده کنند اما تحقق این امر برای صنعت چاپ هزینه گزافی دربرداشت. تا آن زمان از حکاکی تصاویر روی صفحات استیلی برای چاپ روی رومه استفاده میشد که چندان قابل اعتماد نبودند. Frederic Eugene برای اولین بار سیستم عکاسی رنگی را روی کار آورد و توانست در چاپ تصاویر روی رومههای سیاه و سفید قدم بزرگی بردارد.
مغز خلاق یا تفکر خلاق یعنی نگاه کردن به چیزی به شکلی متفاوت. یعنی اینکه بتوان چیزهایی را مشاهده و درک کرد که برای بسیاری از افراد قابل درک نیستند. خلاقیت را در واقع میتوان مشاهده الگوهایی معنادار دانست که واضح نیستند. حتی کارآگاه خیالی و معروف یعنی شرلوک هولمز در برخی از داستان هایش از چنین قابلیتی برای کنار هم گذاشتن سرنخها و حل کردن معمای پرونده بهره گرفته است.
در سال 1940، جیمز وب راهنمای کوتاهی با عنوان تکنیکهای تولید ایده” منتشر میکند که بر اساس آن ایده نوآورانه زمانی رخ میدهد که عناصر قدیمی با هم ترکیب شوند. به زبان دیگر تفکر خلاق به معنای ساختن و تولید یک ماده تازه نیست؛ بلکه در نظر گرفتن فاکتورهای فعلی برای برای رونمایی از آن نسخه تازهتر، بهینهشده و بهتر شده از نمونه قبلی است.
با در نظر گرفتن این موضوع، 5 مرحلهای که برای تولد مغز خلاق بدان نیاز داریم را در ادامه میخوانید:
برای این که بتوانید نسخه تازهای از یک تفکر قدیمی داشته باشید باید به فکر ابزارهای موردنیاز هم باشید. این روند دقیقا مشابه با انتشار نسخه به روزرسانی یک برنامه یا اپلیکیشن موبایل است که دارای قابلیتهای تازهای میباشد. این به روزرسانی با افزودن ابزارها و قابلیتهای جدیدی به اپلیکیشن قدیمی منتشر میشود.
در این مرحله قرار است فقط تحلیلهایی که از یک ابزار در ذهنتان به وجود آمده را در نظر داشته باشید. این که به زاویههای مختلف آن ایده نگاه کنید و ببینید جای خالی چه تغییراتی در آن محصول احساس میشود. مثل تغییر دکوراسیون منزل که برای کوچکترین جا به جایی در منزل باید تمام ابعاد آن تغییرات را در نظر بگیرید.
این موضوع به یکی از کلیشههای زندگی تبدیل شده است اما باید اعتراف کرد که در زندگی ما آزمون و خطا جزئی جداییناپذیر است. اگر در ابتدا شکست نخورید و دوباره تلاش نکنید به موفقیت هم دست نخواهید یافت. آزمون و خطا میتواند زمینهای برای ایجاد یک ایده بسیار هوشمندانه باشد. مثلاً یک رمان بسیار محبوب را در نظر بگیرید که قبل از انتشار و قرار گرفتن در دسترس عموم باید بارها ویرایش و ایدههای تازهای به آن اضافه شود.
بعد از آزمون و خطا باید آن مشکل یا کمبودی که در محصول احساس کردهاید را نادیده بگیرید؛ واگرنه ذهنتان به آن مرحله از خلاقیت نزدیک نمیشود که بتواند باعث تولید یک محصول تازه شود. در واقع در این مرحله ذهن را پاک میکنیم تا حجم زیاد ایدهها باعث اشتباهی نشوند.
همان لحظه که فکر کردن را متوقف میکنید ایدهها دوباره برمیگردند و سر و کله آنها پیدا میشود! کافی است یک مرور سریع و کوتاه روی این ایدهها داشته باشید. ایدههای تازه و کاربردی منبع انرژی مهمی برای ادامه این روند هستند.
مسیر زندگی درست خود را انتخاب کنید
همه ما اهدافی را در زندگی دنبال میکنیم و قصد داریم به آنها برسیم. این اهداف ممکن است شامل یادگیری زبان جدیدی باشند یا خوردن غذاهای بهتر، کاهش وزن، پدر یا مادر بهتری بودن، پسانداز پول بیشتر و موارد دیگر. اما سرانجام زمانی فرامیرسد که باید از فکر کردن دست بکشید و شروع کنید به عمل کردن برای رسیدن به اهداف چون زمان شروع کردن فرا رسیده. در ادامه با دانشگاه زندگی همراه شوید.
بسیار آسان است که فرض کنیم، فاصله کنونی شما با جایگاهی که میخواهید در آینده داشته باشید، به دلیل کمبود آگاهی است. به همین دلیل برخی از ما، دورههایی برای راهاندازی کسب و کار، کاهش وزن فوری یا یادگیری زبان جدید در سه ماه را خریداری میکنیم. ما فکر میکنیم که اگر درباره راهکارها بیشتر اطلاعات کسب کنیم، نتایج بسیار مناسبتری خواهیم گرفت. همچنین بر این باور هستیم که نتایج جدید، به دانش جدیدی نیاز دارند.
موضوعی که شاید خیلیها متوجه آن نشوند، این است که دانش جدید، وماً منجر به نتایج جدید نمیشود. در واقع، یادگیری یک موضوع جدید و کسب اطلاعات درباره آن؛ ممکن است فقط هدر دادن وقت باشد و نتواند کمکی به پیشرفت کند. اینجاست که همه چیز به فرق یادگیری و تمرین کردن مربوط میشود.
توماس استرنر در کتاب صوتی Practicing Mind (تمرین دادن ذهن) درباره تفاوت یادگیری و تمرین، توضیحاتی را ارائه میدهد:
هنگامی که چیزی را تمرین میکنیم، در یک فرآیند آگاهانه تحول پیدا میکنیم و این کار، به قصد رسیدن به هدفی خاص است. آگاهانه و قصد، دو واژه کلیدی در این جمله هستند چراکه تفاوت میان یادگیری و فعالیت عملی را تعیین میکنند.»
یاد گرفتن چیزی جدید و تمرین کردن چیزی جدید، شبیه هم به نظر میرسند اما این دو، میتوانند نتایج بسیار متفاوتی داشته باشند. در ادامه چند راه دیگر برای پی بردن به فرق تمرین و یادگیری را ذکر کردهایم:
در واقع یادگیری زودگذر، دانش را میسازد اما تمرین عملی، باعث ایجاد مهارت در شما میشود. اجازه دهید 3 دلیل عمده برای ترجیح دادن تمرین عملی بر یادگیری زودگذر را توضیح دهیم:
در خیلی از موارد، یادگیری راهی برای دور شدن از انجام کارها یا رسیدن به اهداف و شروع کردن است. مثلاً فرض کنید میخواهید زبان خارجی را یاد بگیرید. خواندن یک کتاب در زمینه یادگیری سریع زبان، شما را قادر میسازد به سرعت احساس پیشرفت کنید و به این تصور برسید که به راحتی آن را یاد میگیرید. شما در این شرایط، به نتیجه دلخواه (که یادگیری زبان خارجی است) نمیرسید، چونکه آن را تمرین نکردهاید.
در چنین وضعیتی، معمولاً میگوییم که در حال آماده شدن و تحقیق برای یافتن بهترین راه یادگیری هستیم. اما انجام این کار، باعث میشود به اشتباه فکر کنیم که در حال پیشرفت در این زمینه هستیم. بنابراین تا زمانی که عمل نکنید، یادگیری فاقد ارزش و اعتبار خواهد بود.
یادگیری زودگذر، شکلی از یادگیری نیست به این دلیل که فقط در صورتی که بدانید چگونه دانش را به کار بگیرید، آن را یاد خواهید گرفت. تمرین عملی را میتوان یکی از بهترین روشهای یادگیری دانست به این دلیل که در هنگام تمرین، موارد مهمتر را متوجه شده و بهتر یاد میگیرید.
میتوانید وقت خود را به تماشای یک دوره آموزشی آنلاین برای راهاندازی تجارتی پرسود اختصاص دهید یا مقالهای در یک حوزه خاص مطالعه کنید اما اینها تا زمانی که به شکل عملی اقدام نکنید، هیچ ارزش و فایدهای نخواهد داشت.
تارا فکر میکرد که وقتی ورقههای طلاق را امضا کند، همهچیز بهتر خواهد شد و نهایتاً حس رهایی را تجربه میکند. اما چنین نشد. یک جورهایی، احساساتِ پیشبینی نشدهای همچون ندامت و ناراحتی، بر کوهی از تلخی، خشم و ناامیدی استوار شدند. احساساتِ درآمیخته و آشفتۀ او سبب شدند تا فکر کند که مبادا اشتباهی مرتکب شده باشد.
بارها و بارها ازدواج و طلاقش را مرور کرد تا شاید بفهمد که اشکال کار کجاست یا مقصر چه کسی بوده که چنین احساساتی او را عاید شده است. اما از قضاوتهای دوستان و خانوادهاش میترسید و همین سبب شد تا این مسئله را با هیچکس درمیان نگذارد. این کار سبب تشدید آشفتگی، احساس تنهایی و اضطراب در وی شد.
این اتفاق هم افتاد، نه در یک روز و دو روز، بلکه به صورت تدریجی. او فکر میکرد که غصۀ ناشی از طلاق، با نهاییشدن و تمام شدنش به گور سپرده میشود، اما دقیقاً پس از آن، موج جدیدی از غصه و اندوه او را در بر گرفت. گویی که همهچیز از اول آغاز شده بود.
یادآوری اینکه طلاق به معنای اتمام چیزی بیش از یک ازدواج است، کمکی به بهبود اوضاع و احوال شخص نمیکند. درواقع طلاق، اتمام رؤیاها، انتظارات، روابط خانوادگی و دوستیها است. وقتی فردی از همسر خود جدا میشود، تمام یاین رؤیاها و امیدها را دفن میکند، پس پایان دردناکی است. اگر از این زاویه به آن نگاه کنیم، شباهت زیادی به مرگ دارد. نه تنها نفسِ طلاق، بلکه رویۀ بازپروری آن نیز مشابه است.
شاید تجربۀ انکار پس از طلاق کمی دور از نظر تلقی شود، اما تحت شرایط خاصی اتفاق میافتد. مثلاً، وقتی از داروخانۀ مورد اعتمادتان، داروهای همیشگی را میخرید و مسئول داروخانه از شما میپرسد که: (آیا داروهای همسرتان را نیز خریداری نمیکنید؟) یا وقتی تنها به رستوران مورد علاقهتان میروید و گارسون از شما میپرسد که آیا همسرتان هم تا دقایقی بعد به شما خواهند پیوست یا خیر (در این موارد شما میل دارید تا وانمود کنید که هنوز زن و شوهر هستید، اما از طرفی دوست ندارید کسی راجع به طلاقتان چیزی بداند و این دو جبهه، شمارا به شدت آشفته میکند). این مثالها، نوعی از انکار هستند.
این واکنش سبب خیلی از طلاقها و جداییها است. ممکن است تکرار اسم همسرسابق شما یا دیدنِ کسی که اسم او را یدک میکشد برایتان عصبانیکننده نباشد، اما این خشم در موارد غیرقابل پیش بینیای بروز میکند. مثلاً وقتی همکارتان همان تنبلیِ خاصی را دارد که همسر سابقتان داشت، همسایهتان دقیقاً همانند همسر سابقتان میخندد و یا فرزندتان هر روز بیشتر و بیشتر مثل او رفتار میکند. در این مواقع، خشم مثل یک حیوان درندهخو به ذهن و روح شما حمله کرده و کنترلتان را به دست میگیرد. اما این خشم فیالواقع معطوف به آن همکار، همسایه یا فرزند نیست، بلکه متمرکز بر همسر سابقتان است. از آن جلوگیری کنید، نفس عمیقی کشیده و به منشأ خشمتان فکر کنید. به خودتان یادآور شوید که این خشم نباید به روی فرد بیگناهی تخلیه شود.
بار دیگر، سوالهای همیشگی تکرار میشوند. این هم یکی از زوایای خطرناکی است که نیاز به تعمیر و اصلاح دارد، وگرنه در موقعیتهای خطرناکی بروز میکند. سوالهایی مثل: (چرا از او فلان درخواست را نکردم؟)، (چرا برای فلان حقم نجنگیدم؟)، (چرا زمان بیشتری را با او سپری نکردم) و (اگر فلان اتفاق نمیافتاد الآن سرنوشت من چه بود) به وفور ظاهر میشوند. در این اوقات، دوستان و خانواده سعی میکنند با جوابهایی هرچند غیرقابل قبول شما را آرام کنند.
مهم نیست که رویۀ طلاق شما چهقدر ساده و آسان پیش رفته باشد، وقتی بدون همسرسابقتان به تعطیلات بروید، برنامههای روزانهتان و عاداتی که باهم ساختید را، مجزا از یکدیگر انجام دهید، افسردگی بر شما مستولی میگردد. مخصوصاً اگر به اوقات خوشی که مثلاً در ایام نوروز با یکدیگر داشتید فکر کنید، همه چیز افسردهکنندهتر به نظر میرسد. وقتی چنین احساسی بر شما چیره شد، در خانه نمانید و مکرراً به این مسائل فکر نکنید. خانه را ترک کرده و به سرگرمی دیگری بپردازید. کارهایی را بکنید که همیشه آرزویش را داشتید. مثلاً عید را درکوهستان یا روستا بگذرانید یا در روز شکرگذاری به کودکان بیسرپرست کمک کنید.
وقتی تمامی این مراحل طی شد، نهایتاً به پذیرش میرسید. خیلی بهتر است که راجع به اتمام ازدواجتان، آسوده و به دور از تلخی صحبت کنید. مثل مرگ یک عزیز یا یکی از اعضای نزدیک خانواده. این رویه هم حدود یک سال برای دستیابی زمان میبرد. اما در سمتِ دیگرِ ماجرا، کودکان شما هستند، که آنطوری که نشان میدهند با این قضیه کنار نیامدهاند. ممکن است در سالهای آتی دچار افسردگی یا تندمزاجی شوند که اشکالی ندارد. غافلگیر نشوید، تنها کاری که میتوانید بکنید پیشبینی، و کمک برای بهبود وضعیت در صورت وقوع است.
وقتی تارا تصمیم به ازدواج گرفت، ابداً به طلاق فکر نمیکرد. او یادگرفت که طلاق و جدایی، درناک و سخت است و برای بازپروری نیاز است تا مدت زیادی بگذرد. وقتی آگاهی بیشتری نسبت به احساساتِ درآمیختۀ خود داشته باشیم و طلاق را مثل یک مرگ در نظر بگیرید، از پستوهای تنهایی به قلههای روشنایی اوج میگیرید.
اگر مسیر زندگی خود را اشتباه رفته اید، اینجا را کلیک کنید
زبان بدن یک ویژگی خیلی عالی است مخصوصاً برای آنهایی که میدانند چگونه نشانههای بدن و چهره انسان را تشخیص دهند. تشخیص افراد دروغگو توسط روانشناسان به راحتی صورت می گیرد. در واقع متخصصان روانشناس در زمینه زبان بدن و چهره، بهترین دروغگو یابهای جهان هستند و به راحتی میتوانند بفهمند یک فرد حقیقت را میگوید یا دروغگو است.
زبان و نشانههای بدن ما پر از معنا و مفهوم هستند که همگی توسط ناخودآگاهی مغز ما و واکنش نسبت به شرایط به وجود میآیند. اگر میخواهید این موضوع را بهتر درک کنید، مدل کوه یخی (به این شکل که قسمت بالایی، بالاتر از سطح آب است و بخش بزرگ آن درون آب قرار گرفته و نمیتوان آن را دید) را در نظر بگیرید. ذهن ما مواردی نظیر تفکر آگاهانه، تصمیمگیری عجولانه، تمرکز بر چیزها و نحوه صحبت کردن را پردازش میکند.
این پردازشها را باید بخش بالایی کوه یخی در نظر بگیرید که برای ما قابل مشاهده است. اما پردازشهای دیگری در ذهن وجود دارد که در واقع نشانههای زبان بدن هستند و باید آن را بخش درون آب کوه یخی دانست. بنابراین بسیاری قادر به دیدن آن نیستند. در این زمینه، افرادی وجود دارند که زبان بدن را به خوبی تشخیص میدهند. زبان بدن موضوعی فراگیر، طبیعی و ژنتیکی است. در ادامه به 35 نکته درباره زبان بدن اشاره میکنیم که بهتر است آنها را بدانید:
1 – وقتی به کسی توهین میشود، آن فرد ارتباط چشمی خود را با فرد مقابل قطع میکند و این کار را حداقل برای چند ثانیه انجام میدهد.
2 – وقتی که غرق در افکار خود میشویم به شکل طبیعی به سمت بالا و راست نگاه میکنیم.
3 – اگر کسی زیرچشمی نگاه میکند، باید دید که چه چیزی برای گفتن دارد.
4 – وقتی کسی بخاطر سخنی یا مشاهده چیزی احساس خطر کند، ممکن است سعی کند چشمانش را ببندد.
5 – وقتی کسی سر خود را هنگام صحبت پایین میآورد احتمالاً به کمبود اعتماد به نفس دچار است.
6 – یک لبخند محترمانه، علاوه بر چهره در چشمان فرد هم دیده میشود.
7 – زیرچشمی و کی نگاه کردن در مواقعی بدین معنی است که آن فرد سخن شما را قبول ندارد.
8 – وقتی کسی سر خود را در هنگام گفتگو سریع تکان میدهد، احتمالاً به معنی جالب بودن آن موضوع است.
9 – یک لبخند دروغین، چهره را روشن و زیبا نمیکند.
11 – مردمکهای چشم هنگامی که چیزی را دوست داریم، گشاد میشوند.
12 – خیره شدن (به شکلی که تهاجمی نباشد) راهی برای نشان دادن علاقه صحبت طرف مقابل است.
13 – اگر کسی با پاهای باز در مکانی بنشیند، یعنی که آن جا احساس راحتی میکند.
14 – ایما و اشاره یک راه برای نشان دادن توجه است.
15 – نشانه رفتن انگشت به سمت کسی معمولاً به معنی جرات داشتن و در مواردی پرخاشگری است.
16 – وقتی کسی مستقیماً به چشمانتان خیر میشود، ممکن است نشاندهنده احساس برتری و حس بالاتر بودن او باشد.
17 – روی هم گذاشتن پاها و دست به سینه نشستن، قطعاً نشانی از بیحوصلگی یا اضطراب هستند.
– اگر کسی در هنگام گفتگو به سمت جلو خم شود و پاهایش را تکان دهد، احتمالاً نمیخواهد به صحبت با شما ادامه دهد.
اگر سوال روانشناسی دارید www.daneshgahezendegi.com را کلیک کنید
یک پرستار استرالیایی بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ را جمع کرده و یکی از بزرگترین حسرتها شاد بودن در زندگی بوده است. خوشحال بودن و لذت بردن از زندگی کاری است که این روزها کمی دشوار شده، اما بر خلاف تصور این خودِ ما هستیم که با تصمیماتی که در روز میگیریم مسبب همه این ناکامیها میشویم و خودمان از از شاد بودن در زندگی محروم میکنیم. نتیجه این ناکامی هم به صورت فیزیکی و روانی نمود پیدا میکند.
اما تا به حال فکر کردهاید چه چیزهایی باعث این ناکامیها میشوند؟ این ناکامیها چه طور باید کنترل شوند که شما را از مهمترین نعمت زندگی محروم نکنند؟ دانشگاه زندگی با مروری بر تازهترین یافتههای مرتبط، پاسخ همه این سوالات را گردآوری کرده است که در ادامه میخوانید.
اولین قدم برای شاد بودن این است که خودمان را بفهمیم، دلیل کارهایمان را کشف کنیم و چیزی که دوست داریم را آرزو کنیم. بنابراین این لیست بر اساس همان خواستههای درونی ما تنظیم شده که بارها و بارها توسط خودمان سرکوب شدهاند!
تحقیقات هم نشان دادهاند که این خواسته درونی ما برای برقراری ارتباط با دیگران بیمعنی نیست و به جز برطرف کردن یک سری نیازهای غریزی، تاثیرات مثبتی هم به دنبال دارد. به عنوان مثال فرد با همین روابط به رشد اقتصادی، اجتماعی و فردی میرسد.
اگرچه اکنون حالت تدافعی شدیدی در برابر برخی از روباط نظیر ازدواج یا دوستی با افراد شایسته در میان مردم وجود دارد اما از نظر روانشناسی ثابت شده افرادی که روابط عمیقتری دارند توانایی بهتری برای مبارزه با بیماریها، افزایش طول عمر و … دارند. همین موضوع در بحث ازدواج به شیوه پررنگتری مطرح شده و ثابت شده است بین افرادی که روابطی در قالب ازدواج دارند آمار کمتری از جرم و جنایت، سواستفاده اخلاقی و خودکشی دیده میشود. به علاوه در مطالعاتی که روی جمعیت شش هزار نفری صورت گرفته مشخص شده است طول عمر افرادی که به روابط سالم روی میآورند بیش از متوسط طول عمر افرادی است که ترجیح میدهند در روابط چندگانه و متعدد قرار گیرند.
هر نوع رابطهای را که برای ادامه زندگی ترجیح دهید، در نهایت این یک اصل اساسی است که ما برای زندگی سالم و صحیح به روابط اجتماعی و فرد به فرد نیاز داریم و یکی از بزرگترین اشتباهات ما که شاد بودن در زندگی را از ما سلب میکند همین موضوع است!
مشکلات و ناکامیها برای مدتی ما را بیتحرک، بیانگیزه، عصبانی و بینشاط میکنند؛ اما این که چه طور در این موقعیت ظاهر شویم هم تاثیر زیادی روی روحیه و میزان شاد بودن دارد.
تفریحی نشستن، گذراندن اوقات روز جلوی تلویزیون، سرگرمی بیش از حد با فضای مجازی و خلاصه این شیوه از گذر زمان بدون فعالیت فیزیکی به مرور زمان باعث خمودگی فرد میشوند.
اگر از مربی یوگا نظرش را درباره این ورزش بپرسید احتمالا با این پاسخ رو به رو شوید: من فکر میکنم مردم یوگا را دوست داشته باشند؛ چون تنها زمانی است که در طول روز میتوانند جایی بنشینید، با خودتان خلوت کرده و نفس بکشید!
شاید بهتر باشد قبل از این که ناخواسته از شاد بودن در زندگی خودتان را محروم کنید دست به کار شوید؛ به این شکل که قبل از شروع روز، 15 دقیقه را به خودتان اختصاص دهید و سعی کنید با تکنیکهای مختلف به خودتان آرامش دهید. همین اقدام در پایان روز هم به کسب آرامش بهتر کمک میکند.
یک تحقیق جالب در علم روانشناسی توانسته اثرات مثبت دین و معنویت را روی روح و روان افراد نشان دهد. البته که این بدین معنا نیست که همه افراد وظیفه دارند حتما جزئی از یک گروه یا گرایش فکری دینی خاص باشند؛ اما قطعا افرادی که به یک دین و تفکر مذهبی خاص گرایش دارند نسبت به سایرین متفاوت خواهند بود.
شاید وفاداری به یک دین بتواند همان حس تعلقی را به فرد بدهد که جزئی از یک گروه بودن میتواند به او ببخشد؛ چرا که جزئی از یک گروه بودن این امکان را فراهم میکند که فرد بتواند باورهایش را با اجتماعی از مردم در موقعیتهای مختلف به اشتراک بگذارد. دقیقا همان چیزی که عامل شاد بودن در زندگی افراد میتواند باشد.
ادامه مطلب را می توانید اینجا کلیک کنید
آیا از خودتان میپرسید که در حین دیدنِ یک فردِ جدید باید چه کار کنید؟ آیا شما باید دست بدهید یا منتظر شوید تا او اول دستش را به سوی شما دراز کند؟ یاد گرفتنِ آداب دست دادن میتواند در برخی شرایط کاری و اجتماعی بسیار مهم و حیاتی باشد، چرا که قادر است تا تأثیر عمیقی را در فرد مقابل ایجاد کند.
دست دادن، در حقیقت بدین معناست که شما خواستارِ ایجاد رابطۀ دوستی با فرد مقابل بوده و یا او برای شما فردِ قابل قبولی است، حالا ممکن است این فرد، همسایۀ شما باشد و یا شخصی که قرار است برای استخدامتان با شما مصاحبه کند. یادتان باشد که بهتر قبل از پیاده کردنِ این فنون بر روی افراد غریبه، دست دادن را با اعضای خانوادهی خود امتحان کنید. خیلی از آدمها شما را با نوع دست دادنتان قضاوت میکنند، روش دست دادنِ شما میتواند حاکی از خونگرمی و یا اعتماد به نفس بالایتان باشد.
اوقاتی که شما باید با دیگران دست بدهید:
معرفیهای ابتدایی
در ضمنِ دیدنِ کسی که مدت زیادی از دوریتان میگذرد
سلام و احوال پرسی با مهمانان (زمانی که شما میزبان هستید)
سلام و احوال پرسی با میزبان (زمانی که شما مهمان هستید)
خداحافظی با یک دوست یا همکارِ حرفهای
در ضمنِ دیدنِ اعضای خانوادهی همسرتان
هر زمان که آقا یا خانمی دستش را به سمت شما دراز میکند
فردی که از نظر اجتماعی و یا حرفهای در رتبۀ بالاتری قرار دارد _ یا به عبارت دیگر جزو اولیای امور است _ و یا سنِ بیشتری نسبت به شما دارد، باید دستش را به سمت شما دار کند. به طور مثال، فرض کنید برای یک مصاحبۀ کاری به یک شرکت مراجعه کردهاید، کسی که باید دستش را دراز کرده و دست دادن را آغاز کند، فردِ مصاحبه کننده است. وقتی اعضای خانوادهی همسرتان را میبینید، به طور مثال پدر زن شما کسی است که باید دست دادن را آغاز کند.
اگر اشتباهی رخ داد و شما اشتباهاً دستتان را دراز کردید، به هیچوجه دستتان را عقب نکشید، چرا که نه تنها از این کار به عنوان بیادبی برداشت میشود، بلکه ممکن است هردوطرف را معذب کند. همیشه در دست دادن، با فردِ مقابل همکاری کنید. لبخند بزنید و به ادامۀ معرفی بپردازید. عذرخواهی نکنید.
اگر در حالتِ نشسته قرار دارید، از جای خود بلند شوید و دستتان را دراز کنید. این کار نه تنها احترام شما را به فردِ مورد نظر ابراز میکند، بلکه شما را به نوعی، همترازِ یکدیگر میکند. ارتباطِ چشمی را برقرار کنید و یک لبخند نیز چاشنیِ کار کنید تا فردِ مقابل بفهمد که شما از دیدنِ او و بودن در این مکان خوشحال هستید.
سر جای خود بایستید و به فرد مقابلتان نگاه کنید تا او فکر نکند که عجله دارید و قرار است به جایِ دیگری بروید. اگر در حینِ راه رفتن هستید، بایستید، به سمتِ فرد مورد نظر برگردید، به او نگاه کنید و با هم دست بدهید، وگرنه اوضاعِ معذب کنندهای بینتان حاکم میشود.
اگر کف دستهایتان خیس هستند، پس دست دادن را به وقتِ دیگری موکول کرده و سعی در خشک کردنِ دستها و خوش و بش کردن داشته باشید. خوش و بش کردنِ شما باید شاملِ گفتنِ اسم آن آقا یا خانم، همراه با عباراتِ زیبا و دلنشین باشد، مثلاً: (از دیدنِ شما خیلی خوشحال شدم خانم حسینی!) و اگر عبارات دلنشینِ دیگری هم برای اضافه کردن دارید، اصلاً دریغ نکنید. در ابراز خوشحالی و یا هر احساسِ دیگری زیادهروی نکنید، این کار سببِ معذب کردنِ فرد مقابل میشود.
برای اینکه اسم فرد یادتان بماند، حتما در حین مکالمهتان چندین بار از آن استفاده کنید: یک بار در حینِ دست دادن، یک بار کمی بعد از آن، و یک بار هم زمانی که میخواهید در حین خداحافظی کردن، با یکدیگر دست بدهید. این کار، تأثیر به شدت مثبتی را بر روی فرد مقابل میگذارد، چرا که آدمها دوست دارند که دیگران به آنها اهمیت بدهند و اسمشان را در یاد و خاطرشان حفظ کنند.
شاید دوست داشته باشید که از شل دست دادن یا استفاده از چنین روشهایی به شدت پرهیز کنید، چرا که نشانی از ضعف و بیحالی است. اگرچه، دلیل نمیشود که برای نشان دادنِ اعتماد به نفستان به دیگران، دستشان را با فشارهای بیش از حد بشکنید. اگر فرد مقابلتان سست دست داد، فشار خیلی کوچک اما قابل توجهی به دستش وارد کنید. اینچنین است که به او میفهمانید که باید محکمتر دست بدهد.
بیشترِ افراد، زمانهایی کوتاهتر از این را ترجیح میدهند. در پیروی از کارهای فرد مقابلتان، هوشیار و مطیع رفتار کنید، مخصوصاً اگر آقا یا خانمِ طرفِ مقابل، رئیس یا مافوقِ شما در جایگاه اجتماعی و شغلی باشد.
اگر فرد مقابلتان به نگه داشتنِ دستتان _ بیشتر از پنج ثانیه _ ادامه داد، با رعایت ادب دستتان را عقب بکشید. ارتباط چشمیتان را برقرار نگه دارید و سعی کنید در ادامۀ معاشرتتان، خوش اخلاق بمانید.
تمام مردمِ جهان از دستِ راست برای دست دادن استفاده میکنند، مگر اینکه دلیل منطقیای برای استفاده از دست چپشان داشته باشند. در حین دست دادن، دستِ چپ خود را در جیبتان نگه ندارید، چرا که این کار، نشاندهندهی حالتِ دفاعیِ شما خواهد بود. در بیشترِ موقعیتهای کاری و تجاری، شما نباید با دستِ چپ خود، بازوی فرد مقابل را لمس کنید یا دست فرد را بپوشانید. اگرچه این روش در دست دادنهای دوستانه، به شدت دلنشین است.
تا به حال به این فکر کردهاید که چرا دیگران و نزدیکانتان در مسیر زندگیشان خیلی از کارهایی که به نظر شما دور از ذهن بودهاند را به سادگی انجام دادند اما شما همچنان در حال درجا زدن هستید؟! البته که فکر کردهاید. هر کسی در زندگی بالاخره در لحظاتی خودش را با کسی مقایسه کرده تا بداند کجا قرار دارد و قرار است به کجا برود. این دسته افراد شخصیتهای خاصی دارند. وقتی که میگویند میخواهم فلان کار را انجام دهم، فلان درس را در این زمان بخوانم، در فلان جا کار پیدا کنم و …مطمئن هستید که این اهداف محقق خواهند شد؛ چون اعتقاد دارید به قول معروف حرفشان حرف است! این در حالی است که شاید پایبندی به عادتها برای شما عذابآور باشد و هر چه قدر هم که تلاش میکنید موانعی وجود دارند که شما را از رسیدن به خواستههایتان بازمیدارند. این شرایط غمانگیز و دلسردکننده برای همه در زندگی تکرار شده و ممکن است بارها و بارها نیز تکرار شود!
با وجود تمام راههایی که برای کنترل افکار، ترک عادت، خلق عادت و پایبندی بدان وجود دارد باز هم افراد در شکلگیری یک عادت تازه با مشکل مواجه هستند. طوری که شاید خیلی از ترفندهایی که به صورت تئوری نوشتن آنها ساده است، اجرا کردن آنها در عمل مشکل میشود. بنابراین تصمیم گرفتیم این بار با رویکرد تازهای به این موضوع بپردازیم. رویکردی که طی آن با استفاده از نشانههای بصری سعی میکنیم پایبندی به عادتها محقق شود. با دانشگاه زندگی همراه باشید.
نشانههای بصری همان وسایل یا ابزارهای جلو چشم ما هستند که میتوانند به عنوان یک نشانه یا هدف شناسایی شوند. دو جاقلمی را تصور کنید که یکی از آنها کاملا خالی است و دیگری پر از گیره کاغذ است. این دو جاقلمی روی میز شما قرار دارند و مدتها است نسبت به آنها بیتوجه بودهاید؛ اما اکنون بحث مدیریت عادتها پیش آمده و باید به فکر یک نشانه بصری باشید تا به صورت مداوم به شما یادآوری شود فلان عادت را باید در خود نهادینه کنید. اگر 120 گیره کاغذ وجود داشته باشد و این گیره های کاغذ نشانهای از عمل کردن به عادات و قول و قرارهایی باشند که با خودتان داشتید، پس هر وقت که یک گیره کاغذ را داخل جاقلمی خالی انداختید یعنی یک قدم به آن عادت یا آن رفتار نزدیکتر شدهاید! اما نشانههای بصری نظیر یک گیره کاغذ ساده چه طور میتوانند باعث پایبندی به عادتها در ما شوند؟!
همان طور که قبلا گفتیم معمولا انگیزه اولیه انجام یک کار خیلی سریع و راحت به وجود میآید. مثلا از فردا دیگر غذاهای سالم و کمچرب مصرف میکنم؛ اما همین که چند روز از این تصمیم میگذرد همه چیز در بحبوحه زندگی گم میشود و دیگر کسی یادش نمیماند چنین قول و قراری هم وجود داشته است!
به همین دلیل است که نشانههای بصری نظیر یک گیره کاغذ ساده (یا هر نشانه دیگری که دلتان میخواهد) میتوانند به عنوان یک آغاز باشند برای عاداتی که پایبندی به آنها مشکل است.
همه میدانند که پافشاری و مداومت رمز موفقیت میباشند؛ اما خیلی از آنها نمیدانند که چه طور این مداومت به وجود میآید. به همین دلیل است که از گیره کاغذ یا هر وسیله مشابهی که امکان شمارش در ابعاد بزرگ را دارد استفاده میشود. گیره کاغذ شبیه به یک سیستم اندازهگیری ساده و ابتدایی است که میزان پیشرفت شما را نشان میدهد. این که بعد از گذشت ده روز، 10 گیره کاغذ در جاقلمی قرار دادید نویدبخش پیشرفت است نسبت به زمانی که فقط 4 گیره کاغذ در جاقلمی انداختهاید!
مسیر زندگی درست را انتخاب کنید
آیا بچههای افراد همخون شانس بیشتری برای انواع نقصها و بیماریها دارند؟ افزایش آگاهیِ در پایههای مسائل ژنتیکی میتواند به فهم این سوال، کمک شایانی کند.
آیا میدانید ملکه ویکتوریا، چار داروین یا آلبرت انیشتین چه وجه اشتراکی دارند؟ همۀ آنها با بزرگترین همخون خود (دخترعمو/پسرعمو/دخترعمه/پسرعمه/دختر دایی/پسردایی/دخترخاله/پسرخاله) ازدواج کردند. احتمالاً شما نیز براین باور هستید که داروین این مسائل را بهتر از همه درک میکرد. خب به هر حال، ازدواج فامیلی نزدیک، ژن هایی را منتقل میکند که سبب جهشهای ژنتیکی میشوند، اینطور نیست؟
امروزه ازدواج فامیلی با بزرگترین همخون خود، در 24 ایالت آمریکا ممنوع است. اما در بخش کثیری ار تاریخ غرب، مردم مجبور بودند با کسانی که نزدیکشان زندگی میکرد ازدواج کنند، که یعنی بیشتر مواقع، دونفر از یک خانواده به خانۀ بخت میرفتند.
در حقیقت، بین سالهای 1650 تا 50 میانگین ازدواج بین افرادی از دورترین خویشاوندها بود. که یعنی پدرِ پدرِ پدرِ پدربزرگشان مشترک بود.
اگر بخواهیم این مقوله را از نظر علم ژنتیک بررسی کنیم، این افراد 0.20% از دیانای خود را باهم به اشتراک میگذاشتند. این درصد وقتی با مقادیر بزرگتری مقایسه شود، واقعا ناچیز بهحساب میآید. مثلاً اگر یک نسل جلوتر بیاییم، به 0.78% کاهش پیدا میکند. همچنین دو نسل اختلاف 3.13%، و نزدیکترین خویشاوند 12.5% ژن را به اشتراک میگذارند. و هرچه دیانای بیشتری ردوبدل شود، درصد اینکه زادوولد شما با امراض مختلف همراه شود، بیشتر است_مانند فیبروز سیستیک یا کمخونی داسیشکل.
اما مسئلۀ اصلی اینجاست: حتماً لازم نیست مریض باشید تا کودکتان همراه با مشکل بهدنیا بیاید.
فیبروز سیستیک را در نظر بگیرید. این بیماری بهوسیلۀ ژن حامل آن به وجود میآید. اما برای اینکه به این نوع بیماری مبتلا شوید نیاز به دو نسخۀ معیوب از این ژن دارید. بنابراین اگر تنها یک نسخه را دارا باشید نمیشوید، اما به راحتی منتقلاش میکنید.
در این بین، اگر کسی که حامل این ژن باشد، با کسی که کاملاً سالم باشد زادوولد کنند، هیچ خطری کودکِ در راه را تهدید نمیکند. اما اگر والدین هر دو یک نسخه از این ژن را داشته باشند، کودک 25% شانسِ به ارث بردنِ دو نسخه را دارد.
پس برای اینکه بفهمیم ازدواج فامیلی چهقدر خطرناک است، باید محاسبه کنیم که احتمالِ حمل دو نسخه از یک بیماریِ خاص توسط هردونفر چهقدر است. بدین شکل جواب حقیقی را پیدا میکنیم.
از اینجا شروع میکنیم که آنها پدربزرگ و مادربزرگ مشترکی دارند. حالا بازی پیچیدهای از (چه میشود اگر)ها آغاز میشود: چه میشود اگر هم پدربزرگ و هم مادربزرگ حامل ژن باشند، و یا فقط یکی؟ چه میشود اگر بچه هایشان حامل باشند، یا هیچ کدامشان نباشد؟ خیلی سریع همهچیز به هم گره میخورد.
اما دانشمندان با زیرورو کردن اعداد بالاخره توانستاند درصد ثابتی را محاسبه کنند. شانس اینکه همخونها کودکی با بیماری ژنتیکی داشته باشند 4 تا 7%، و این مقدار برای افراد غریبه 3 تا4% است.
پس آنچنان هم زیاد نیست، نه؟ نتیجه این شد: بیماری ژنتیکی به شدت نادر است و اهمیتی ندارد که غریبه باشید یا همخون. ممکن است هزاران مورد ژنتیکی در درخت خانوادهتان پنهان شده باشد.
بهعلاوه، اگر بچههای شما با بزرگترین همخون خود ازدواج کنند، و بچههای آنان نیز همین امر را تکرار کنند، در واقع، هربار بیشتر خانوادۀ خود را در مسیر فاجعه قرار میدهید. چراکه به جای ارائه دادن ژنهای جدید، که برای دریای ژنتیکی خانواده مفید است، درحال بازیافت ژنهای قدیمی هستید که به احتمال بالا خطرناک هم هستند.
امپراطورفردیناندِ اول را در نظر بگیرید، والدین او تا دو نسل با بزرگترین همخون خود ازدواج کرده بودند. حدس بزنید نتیجه چه بود؟ بله، سلامت ژنتیکی خود را از دست داده بود. پس اگر والدین شما همخونِ هم بودند، توجه داشته باشید که آن را به سنتی خانوادگی تبدیل نکنید!
احتمالاً شما هم شنیدهاید که اکثر مادران پس از زایمان با یک سری از احساسات منفی و درآمیخته محاصره میشوند. این مسئله که مادر پس از زایمان فرزند خویش احساس ناراحتی، نگرانی یا خستگی بکند کاملاً طبیعی و متعارف است.
تقریباً 80 درصد از مادران تا یک یا دو هفته بعد از زایمان این احساس را با خودشان حمل میکنند. این نوع از افسردگی کاملاً عادی است و پس از یا دو هفته رفع میشود.
اگرچه که این احساسات و نشانهها برای تمام مادران یکسان است، اما افسردگی پس از زایمان یک موضوع کاملاً جداگانه است.
افسردگی پس از زایمان بسیار قدرتمندتر و ماندگارتر از احساسات اشاره شده است. این نوع از عارضه، تقریباً 15 درصد از مادرانی که برای اولین یا چندمین بار زایمان میکنند را در بر میگیرد.
افسردگی پس از زایمان میتواند احوالات مادر را با تغییرات گوناگونی در بر بگیرد، و خستگی و ناامیدی را به او تزریق کند. شدت و تنوع این نوع از احساسات منفی نه تنها در هر فرد تفاوت دارد، بلکه ممکن است روز به روز تغییر کنند.
افسردگی پس از زایمان نباید ساده انگاشته شود. این نوع از افسردگی بسیار جدی است و فقط با راههای درمانی ثابت شده میتوان به آن فائق آمد.
اگرچه که احساس خستگی و دمدمی مزاج بودن پس از زایمان کاملاً طبیعی است، اما افسردگی پس از زایمان بسیار فراتر از اینها میرود. نشانههای این بیماری متنوع و متعدد هستند و میتوانند تمامی ابعاد زندگی یک مادر را پوشش دهند.
اگر شما هم مبتلا به افسردگی پس از زایمان باشید، پس احتمالاً با یک یا چند مورد از موارد زیر آشنایی دارید:
احساس ناراحتی دارید و به وفور گریه میکنید بدون اینکه حتی دلیلش را بدانید.
احساس خستگی زیادی دارید اما نمیتوانید بخوابید.
بیش از حد میخوابید.
نمیتوانید غذا خوردن را متوقف کنید و یا اصلاً هیچ علاقهای به غذا خوردن ندارید.
دردها و امراض غیر قابل توضیحی در بدنتان دارید.
نمیدانید که چرا پر از استرس و عصبانیت و برانگیختگی هستید.
احساسات شما بدون هشدار قبلی و به صورت ناگهانی تغییر میکنند.
احساس میکنید غیر قابل کنترل هستید.
در یادآوری مسائل به مشکل برمیخورید.
نمیتوانید درست تمرکز کنید یا تصمیمات ساده را بگیرید.
هیچ علاقهای به چیزهایی که قبلاً دوستشان داشتید ندارید.
احساس میکنید که هیچ حس خاصی برای کودکتان ندارید و نمیدانید که چرا آنطور که فکر میکردید پر از حس لذت و شادی نیستید.
همهچیز آشفته کننده و ناامید کننده به نظر میاید.
احساس بیارزشی میکنید و خودتان را مقصر میدانید.
احساس میکنید که نمیتوانید حرفهایتان را به کسی بزنید چرا که اگر این کار را کنید، فکر میکنند که مادر بدی هستید و فرزندتان را از شما خواهند گرفت، پس همهچیز را در خودتان میریزید.
دلتان میخواهد از همهچیز و همهکس فرار کنید.
تفکرات منفیای برای آسیب زدن به خود یا فرزندتان دارید.
فکر می کنید همسرتان به شما خیانت می کند.
ممکن است دوستان یا اعضای خانوادهی شما متوجه شوند که از آنها دوری میکنید و به فعالیتهای اجتماعی نمیپردازید و یا به سادگی، دیگر خودتان نیستید.
نشانههای افسردگی پس از زایمان تا چند هفته بعد از زایمان بروز میکنند. گاهی مواقع، ممکن است که افسردگی تا چند ماه هیچ اثری از خودش به جای نگذارد. نشانههای این عارضه ممکن است برای یک یا دو روز رفع شوند و دوباره بازگردند. اما بدون درمان کامل، این نشانهها مدام بدتر و بدتر میشوند.
برای انتخاب مسیر زندگی درست با ما همراه شوید
هرکسی استرس را در موقعیتهایی از زندگیاش تجربه کرده است. هانس سلی، دانشمندی است که مفهوم استرس را معروف و مشهور کرده است، ایشان گفتهاند، استرس بهعنوان یک مفهوم علمی از یک بدشانسی رنج میبرد که ناشی از معروفیت و شهرت بسیار زیاد و درک بسیار پایین میباشد.»
علیرغم این واقعیت که استرس یکی از مشترکترین تجربههای بشری هست، بهطور شگفتآوری ساخت یک معنی مناسب از آن سخت است. دانشمندان میگویند که استرس یک نیرو یا رخدادی است که مقاومت، تعادل یا کارکردهای طبیعی را معیوب میسازد.
مثالی که در زیر آورده میشود ممکن است باعث درک آسانتری از استرس بشود. فشار و استرس یک باد نیرومند ممکن است تعادل یک پل معلق را دگرگون کند بنابراین پل معلق از سمتی به سمت دیگر تاب خورده و دچار نوسان میشود. اغلب افراد درحالیکه در امتداد پل مشغول رانندگی هستند متوجه نوسان ملایم پل نمیشوند.
وقتیکه میزان باد افزایش پیدا میکند، نوسانات و ارتعاشات پل برای همه محسوس میگردد. اگرچه این نوسانات و ارتعاشات ممکن است باعث اضطراب و ناراحتی شخصی بشود، بااینوجود آن راهی است که پل از عهده استرس و فشار برآمده و در مقابل آن مقاومت میکند. اگر پل بههیچوجه نوسانی نداشته باشد، پل شکننده بوده و احتمالاً توسط فشار و استرس ناشی از باد خسارت خواهد دید.
اگر قدرت باد بهطور عجیبی افزایش پیدا کند و از محدودیتهایی که برای پل تعریف شده فراتر رود، میتواند منجر به فرو ریختن پل شود.
استرس در زندگیهای ما شبیه به آن باد هست، بااینحال استرس اغلب وجود دارد، ولی اغلب موردتوجه قرار نمیگیرد. بعضی وقتها استرسهایی که مردم تجربه میکنند باعث میشود تا آنها احساس سستی و ضعف و ترس کنند، به نظر میرسد آنها، همانند آن پل، درخطر فروپاشی هستند. اغلب این ترس غیرواقعی هست و ساختارهای مردم بسیار محکمتر از چیزی است که آنها فکر میکنند. گاهی اوقات، فردی واقعاً در خط سقوط و فروپاشی قرار دارد؛ بنابراین بسیار مهم است که این خطر را تشخیص دهیم.
تحقیقات پزشکی میتواند اثرات قابلتوجهی که استرس بر روی بدن و سلامتی شخص میگذارد را شرح دهد. استرس واقعاً یکی از راههایی است که بدن از خودش حفاظت میکند. هنگامیکه خطر تهدیدات وجود دارد، بدن مواد شیمیایی به نام هورمون» را تولید میکند که افراد را برای اقدام مناسب آماده میکند. این هورمونها، مانند آدرنالین، در داخل جریان خون رها میشوند و در سرتاسر بدن پمپاژ میشوند. آنها آهنگ موجود در عضلات را افزایش داده و یک فرد را آماده شروع حرکت میکنند. آنها ضربان قلب را افزایش میدهند، بهطوریکه خون بسیار سریعتر در میان بافتها جریان مییابد. آنها سیکل تنفسی را سریعتر میکنند، بهطوریکه مقدار فراوان اکسیژن برای تأمین کل بدن در یک موقعیت بحرانی در دسترس باشد. آنها حتی باعث افزایش سرعت فکر میشوند، به افراد کمک میکنند تا برای خروج از مشکلات فکر کنند و برنامهریزی نمایند.
این تغییرات جسمی و روحی به شکلی که بعضی اوقات آن را تجربه کنیم، مفید است اما اگر در تمام مدت روز، یا هرروز آن را تجربه کنیم برای روان و جسممان سخت است چرا که همیشه باید در وضعیت اخطار قرمز» باقی بماند. اگر این رخ دهد، افراد خسته، مضطرب یا افسرده خواهند شد
مسیر زندگی خود را آگاهانه انتخاب کنید
ما چقدر خودمان را قبول داریم؟ دیروز داشتم با دوستم دربارۀ مصائبِ بینقص بودن حرف میزدم، اینکه بخواهی معمولی نباشی. اینکه همیشه سعی کنی تا بهترین باشی.
اما بعداً متوجه شدم که این رویه در تمام زندگی من جریان داشته.
در دورۀ ابتدایی، اینکه نمرههایمان بیست باشد، یا اینکه در لیستِ دانش آموزان مورد علاقۀ معلم باشیم و یا اینکه ستارههای طلایی جلوی اسممان بخورد، برایمان حائز اهمیت بود.
در دورۀ متوسطه که همیشه تلاشمان بر این بوده است که محبوب باشیم، باهوش بنظر بیاییم، و اینکه اگر استعدادی داریم، بوسیلۀ آن توجهها را به سمت خودمان جذب کنیم (البته همیشه افرادی بهتر از ما وجود داشتند.)
بعدها، مسیرِ پر فراز و نشیبترِ شغل و حرفه روبرویمان قرار گرفت، که تماممدت، باید برای ترفیعگرفتن، بهترینها را ارائه دهیم. در این اثنا اصلا به سختیهای اینکه باید همزمان بهترین پدر/مادر باشیم و البته همچنان فرزند خوبی برای والدینِ خود باشیم، اشارهای نمیکنم.
خب، سر من برای نوشتن اینها درد میکند.
من کودکی از دههی پنجاه هستم. یادم میآید که هرکس سرگرمیهای خود را داشت، کارهایی که همه از انجامِ آن لذت میبردند و نیاز به هیچ سیستم کامپیوتریای نداشت. حالا میخواست نقاشیکردن باشد، یا بزرگ کردن یک جوجه، یا درستکردنِ اشیاء در گاراژ؛ هدف لذت بردن بود.
یادم نمیآید که باید اشیاءِ دست سازِمان را با استانداردهای خاصی میسنجیدیم و اگر به حدِ نصاب نرسیده بود، عذرخواهی میکردیم. هرچیزی که میساختیم، سرانجام روی دیوار یا روی در ورودی نصبش میکردیم.
هدف تجربه کردن بود، نه حاصل و پیآمدِ آن. حتی تعداد زیادی از دستسازههای عجیب هم، برای نصب شدن روی دیوار پذیرفته میشدند.
خاطرم هست که به تخممرغهای رنگشدۀ عیدنوروز نگاه میکردم، پروژهای که زمانی عاشق آن بودم، و به نقد و بررسیاش مینشستم. آنها را ناشیانه رنگآمیزی کرده بودم. رنگها کدر بودند و خالخالیهای من مثل قارچهای عجیب و انگلی بنظر میآمدند! آه، این نکتۀ مهم را فراموش کرده بودم: من یک ناشی بودهام!
اینها فقط تخممرغهایی بودند که قرار بود در درختان بلند آویزان شوند و نهایتاً در سالادِ تخممرغ و سبزیجات شکسته شوند. تنها من بودم که خودم را با آنها ارزشگذاری میکردم.
اینهم از فلسفۀ شخصیتیِ من.
هرچه بیشتر در زندگیام احساسات منفی پیدا میکنم، نیازِ بیشتری برای بینظیر بودن را حس میکردهام.
کیک تولدم که طبقه بالاییِ آن لغزنده بود، میتواند نمادی از نقوصِ درونی من باشد، و خب قبولکردنِ آن برایم سخت بود. شاید تلاشهای من در جهتِ نقاشی با آبرنگ هنوز به سطحِ موزهی هنرهای معاصر نرسیده باشد و همین سبب میشود تا من لذتِ رنگ و آبریزی بر سطح کاغذ را از دست بدهم.
ما چقدر خودمان را قبول داریم؟
سالها پیش به رامسر رفتیم، رفتیم لب دریا، با ماسه خانهای ساختم اما بیشتر شبیه لانه موش شد تا خانه و من بهجای آنکه این نقص را دوست داشته باشم، حس کردم به قدرِ کافی خوب نیست و آنرا خراب کردم. چرا که فکر میکردم خرابکاری کردهام .
ارزش من بر اساس کارهای من سنجیده میشد، پس من به اندازهی کافی خوب نبودم
افراد موفق معمولا برای زمان استراحت و تفریحاتشان هم برنامهریزی دقیقی دارند؛ چون ارزش همین زمانی که ممکن است بیهوده سپری شود را در طول کار کردن متوجه شدهاند. اتفاقا همه آدمها هم نسبت به این حقیقت آگاهی کامل دارند که زمان از دست میرود و هرگز دوباره زنده نمیشود؛ اما چیزی که باعث تفاوت انسانها میشود نگرش آنها به اهمیت زمان و شیوه برنامهریزی برای استفاده مناسب و صحیح از آن است.
در بخش قبلی گفتیم که مهمترین چالش در برنامهریزی و زمانبندی، چالش میان پول و وقت ما است. به علاوه گفتیم برای این که دقیقا به کنترل و مدیریت زمان بپردازید و بتوانید از لحظات مختلف زندگی به بهترین شکل استفاده کنید میتوان از روش مدیریت زمان بر حسب درآمد واقعی بهره گرفت. روشهای دیگری هم وجود دارد که با استفاده از آنها اهمیت و ارزش زمان در زندگی ما بهتر آشکار میشود.
بعد از این که مدت زمان لازم برای درآمدزایی را مشخص کردید باید با در نظر گرفتن مجموعه مواردی که در بخش اول گفته شد، ارزش واقعی زمان را تخمین بزنید و ببینید آیا وقت گذاشتن و صرف انرژی شما روی آن کار ارزش دارد یا نه.
فرض کنید شما مثل همه کارآفرینان و افراد موفق دنیا نزدیک به 2500 ساعت در سال کار میکنید. با در نظر گرفتن این که اکنون هم در روزهای پایانی سال قرار داریم:
همان طور که میبینید در صورتی که شما کارمند ساعتی نیستید، اگر با همین سیستم و بر اساس ساعات کاری سال درآمدتان را محاسبه کنید به ارقام واقعیتری دست مییابید. البته روشهای دیگری هم برای تخمین و اندازهگیری اهمیت زمان وجود دارد.
این روش بر اساس آن اعداد و ارقامی است که انتظار دارید برای هر ساعت به شما پرداخت شده باشد. این روش به شما اجازه میدهد تا تصمیم بگیرید کجا و به چه صورت وقتتان را سپری کنید. این که شرکت شما امسال باید روی کدام پروژه تمرکز داشته باشد، کدام یک از کارها باید از برنامه روزانه شما حذف شوند و کدام یک از برنامههای کاری بلندمدت باید تا ده سال آینده کلید بخورند.
برای این که درآمد مورد انتظار خود را به خوبی و به صورت منطقی محاسبه کنید باید ابتدا آخرین فیش حقوقی سال گذشته خود را مقابل چشمانتان قرار دهید. سپس ببینید این رقم با رقم رشد درآمدها و هزینههای امسال چه حد اختلاف دارد. البته حجم کاری شما هم اهمیت دارد. مثلا در این محاسبه باید این را در نظر بگیرید که کارتان در سال جدید دوبرابر شده است و رقم مورد انتظارتان هم باید به همین نسبت و بدون در نظر گرفتن فاکتورهای دیگر افزایش یافته باشد. با این روش در واقع این استراتژی را دنبال میکنیم که عملکرد امسال شما منجر به رشد ارقام دریافتی در دوازده ماه آینده میشود و لذا ارزش و اهمیت زمان که صرف این کار میشود هم باید بالا برود.
راه دیگری که برای ارزیابی درآمد موردانتظار وجود دارد کمی پیچیدهتر از روش قبلی است؛ اما در عوض ارزش زمان را به صورت واقعی و ملموستری به ما نشان میدهد:
استقلال مالی رویای جدید بسیاری از افراد است. این موضوع باعث میشود که یک فرد (مخصوصاً یک زن) احساس آزادی کند و شرایط را تحت کنترل بگیرد. البته برای رسیدن به این آرزو، باید تلاش کنید و سختیهای مختلفی را تحمل کنید. ابتدا لازم است به اهداف کوچکتری برسید و سپس برای رسیدن به اهداف اصلی گام بردارید. در ادامه راههای موثر که با اجرای آنها میتوانید به استقلال مالی برسید، معرفی میکنیم.
مشکل بسیاری از افراد این است که با رسیدن به هر موفقیت کوچکی، سعی میکنند به خود جایزه دهند و پولهایشان را با جشن و شادی خرج کنند. مشکل همین است که هر اسکناس خرج شده، شما را از استقلال مالی دور نگه میدارد. خرجی که بیشتر از نیازهای اصلی و اساسی شما باشد، بیهوده است و باعث میشود که در آینده نتوانید موفقیتهای بیشتر و بزرگتر را جشن بگیرید. در نقطه مقابل خرج کردن، پسانداز وجود دارد. به این نکته توجه کنید که تمام پولی که الان در اختیار دارید در آینده ارزش بیشتری خواهد داشت. پس سعی کنید به پسانداز روی بیاورید و تصویر بزرگتر را در ذهن خود تجسم کنید. تصویری که در آن موفق هستید و از نظر مالی مشکلی ندارید.
رهبران صنعت در دنیا، بسیار شبیه به هم فکر میکنند و به همین دلیل موفق هستند. آنها هیچ وقت پول خود را روی چیزهایی که فاقد ارزشند، سرمایهگذاری نمیکنند. پول خرج کردن برای خانه یا بهبهود وضعیت انرژی آن یا حتی سرمایهگذاری روی سلامت، باعث میشوند که در آینده سود کنید.
بیشتر چیزهایی که برایشان پول خرج میکنیم، در نهایت ارزش خود را از دست میدهند. پس اگر به دنبال استقلال مالی هستید، باید از چیزهای بدردنخور دوری کنید.
اگر در خانه خود بنشینید و به اطراف نگاه کنید، وسایلی را میبینید که برایشان هزینه کردهاید. از خود بپرسید که آیا ارزش داشتهاند یا نه؟ آیا پولی که دادهاید در ازای عملکرد آنها میارزد؟ آیا با خرید آن ضرر کردهاید یا سود؟
امروزه کارتهای بانکی در انواع مختلف رایج شدهاند و در چند ثانیه میتوانند پول شما را هدر بدهند. اما همیشه اگر مقدار معینی پول نقد به همراه داشته باشید، نمیتوانید بیش از حد خرج کنید.
با انجام چنین کاری؛ وقتی بخواهید تصمیم بگیرید که چیزی را بخرید یا نه، به کیف پولتان نگاه میکنید و میبینید که فقط مقداری پول نقد دارید. به این کار عادت کنید و در نهایت متوجه خواهید شد که مقدار زیادی پول جمع کردهاید که در صورت استفاده از کارت بانکی، به سادگی خرج شده بودند!
بدون شک تهیه غذا در خانه، ارزانتر از سفارش آن در رستوران و فستفود است. شما با خوردن غذای خانگی، نه تنها در مخارج صرفهجویی میکنید بلکه قادر خواهید بود سلامت بدن خود را نیز حفظ کنید. تحقیقات فراوانی در این زمینه انجام شده و شکی نیست که باید دور بیرون غذا خودن را خط بکشید و آن را فراموش کنید!
این توصیه فقط بخاطر ذخیره پول و دست یافتن به استقلال مالی نیست، برای این است سلامت شما نیز تامین شود و در آینده مجبور نباشید پول زیادی را خرج درمان خود کنید!
در اواخر اگوست 2005 ، یکی از خطرناکترین طوفانهای گرمسیری در تاریخ شروع به شد. آبهای خلیج مکزیک در آن ماه به طور غیرمعمول گرم بود و درجه حرارت بالا، حوضه اقیانوس را به یک گلدان غول پیکر با شرایط مطلوب برای پیشرفت این طوفان تبدیل می کرد. با شروع طوفان استوایی، بخش جلویی ایالت فلوریدا در هم شکسته شد و وارد خلیج فارس شد. پس از آن در کمتر از 24 ساعت طوفان از نظر اندازه دو برابر شد و با تبدیل شدن به یک طوفان تمام عیار کارشناسان هواشناسی آن را نامگذاری کردند؛ طوفان کاترینا! در همان زمان بود که فاجعهبارترین حادثه طبیعی در آمریکا به وقوع پیوست و با وجود ساخت سدها و نهرهای متعدد برای جلوگیری از ورود سیل، باز هم طوفان کار خودش را کرد. دقیقا مثل ما که گاهی حاشیه امن روان و افکارمان از پس حادثههای درونمان برنمیآید!
از طوفان کاترینا سالها گذشته است اما هنوز هم نقدهای زیادی بر عملکرد مسئولان و مردم وارد میشود که میتوانستند با ساختن دیوارها و سدهایی که از نظر ارتفاع قابلیت جلوگیری از طوفان را داشتند مانع از طوفان شوند. به زبان سادهتر نقصی که باعث این حجم از خسارات شد، عدم ساخت صحیح حاشیه امن” در حادثه بود.
مفهوم حاشیه امن” اکنون کاربرد وسیعتری دارد و به جز علوم مهندسی در علوم دیگری نظیر روانشناسی استفاده میشود. معمولا حاشیه امن همان توانایی یک سیستم است که میتواند با به کارگیری آن میتواند در برابر باری بیش از حد تحمل خود ایستادگی کند.
احتمالا تا کنون به اندازه کافی کنجکاو شدهاید که این مفهوم چه کاربردی در زندگی امروز دارد. زندگی کنونی که همه چیز با عدم قطعیت پیشبینی میشود و امکان پیشرفت را از ما ربوده است. در دانشگاه زندگی میآموزید که چه طور با وجود عدم یقین و اطمینان نسبت به امور بتوانید حاشیه امن روان و افکار خود را داشته باشید.
در زندگی روزمره موقعیتهای متفاوتی وجود دارند که نیاز به یک حاشیه امن روان و فکری در ما دارند. حاشیه امنی که کمک میکنند در موقعیتهای پرچالش و مشکل تصمیمگیری و عملکرد بهتری داشته باشیم و مانع از وقوع اتفاقات ناخوشایند و پیشبینینشده شویم. بنابراین به مدلهای ذهنی نیاز داریم تا مانع از این شویم که عدم قطعیت در وجودمان خزیده و ما را از اهدافمان منصرف سازد.
تعریف حاشیه روان در مدیریت زمان بارها و بارها در برنامهریزی روزانه خود وارد کردهاید. مثلا وقتی که میدانید مسیر منزل تا محل کار فقط ده دقیقه طول میکشد، برای این که حاشیه امن روانی برای خود داشته باشید به جای این که از 11 دقیقه قبل منزل را ترک کنید نیم ساعت قبل از خانه بیرون میروید. به همین سادگی!
در موقعیت مشابه دیگر اگر فکر میکنید برای رسیدن از یک جلسه یا ملاقات به ملاقات دیگر نزدیک به 10 دقیقه زمان دارید، برای این که حاشیه امن روان و فکرتان را حفظ کرده باشید هرگز جلسات را پشت سر هم برنامهریزی نکنید. به این شیوه باعث حذف احساس ناامنی در خود میشوید و با آسودگی خاطر روز را سپری کردهاید.
یکی دیگر از مصداقهای حاشیه امن در زندگی روزمره همان تمریناتی است که به صورت روزانه در باشگاه انجام میدهید. به این شکل که برای اجرای هر تمرین، تمام سِت یا دورههای تمرینی را پشت سر هم انجام ندهید؛ بلکه معمولا یک سِت از هر تمرین را باقی بگذارید تا بتوانید با خیال راحت، بدون عجله، بدون استرس و بدون وارد کردن فشار اضافی بر بدن آنها را عملی کنید. این روند معمولا توسط مربیان حرفهای هم انجام میشود. مثلا اگر قرار است یک تمرین سه بار تکرار داشته باشد، ورزشکار اجازه دارد آن وزنهای را انتخاب کند که بتواند سه بار به صورت متوالی آن را اجرا کند. سپس در تمرین آخر بدون نقص و بدون وارد آوردن فشار اضافی بر بدن تمرین اصلی را عملی کند.
برای انتخاب مسیر زندگی درست باید دقت کنید تا به بیراهه نروید.
برخی اوقات برای ورود به رابطه جدید آمادگی لازم را ندارید و این موضوع بدی نیست. در ابتدا باید نشانههایی که ثابت میکنند شما آماده نیستید را در خود پیدا کنید.
یافتن یک رابطه خوب، بسیار سخت است. این موضوع به معنی قرار گذاشتن یا عشق در نگاه اول نیست. در حقیقت چیزی به نام عشق در نگاه اول وجود ندارد. در ادامه 8 دلیل را به شما معرفی میکنیم. آنها را مطالعه کنید و ببینید که آیا برای وارد شدن به رابطه جدی آماده هستید یا نه.
این مورد کمی غیرمنطقی به نظر میرسد اما برخی اوقات، ما غریزههای خود را نادیده میگیریم.
اگر خود را به خوبی میشناسید و میدانید که اشتیاقی برای وارد شدن به یک رابطه ندارید، پس چرا این کار را انجام دهید؟ بله، ممکن است احساساتی نسبت به یک نفر داشته باشید اما احتمالاً نمیتوانید 100 درصد توان خود را برای با او بودن بگذارید یا مطمئن نیستید که رابطه داشتن، برایتان ممکن باشد.
طبق آمارها، در ایران تعدادی زیادی از افراد ازدواج نکردهاند ولی این موضوع به معنی تنها بودن آنها نیست.
هر دلیلی که برای دوری از رابطه دارید، صحیح است و فرقی نمیکند که چیست. پس در حال حاضر میتوانید از این کار چشمپوشی کنید، چونکه انتخاب شما این است و حق دارید برای مدتی، این مورد را نادیده بگیرید.
ممکن است مشغول کار شوید یا مدرسه تمام وقت شما را بگیرد. پس شاید به هر دلیلی، انرژی کافی برای تمرکز بر آشنا شدن با فرد دیگر را نداشته باشید.
بعضی وقتها این موارد را نادیده میگیریم و وارد رابطه جدید میشویم. اما به مرور زمان مشکلات شروع میشوند و رابطه صدمه میزنند. در حقیقت، پژوهشها نشان میدهد که حتی استفاده بسیار زیاد از گوشی همراه میتواند یک رابطه را به مرز نابودی بکشاند.
اگر در حال حاضر قادر نیستید به شریک خود توجه کافی کنید، بهتر است وارد رابطه نشوید. بنابراین تا زمانی که وقت و انرژی کافی برای این کار را به دست آوردید، صبر کنید تا بتوانید نیازهای شریک خود را در اولویت قرار دهید.
همه ما دوست داریم بخشهایی از شخصیت خود را تغییر دهیم. به قول روپال:
اگر نتوانید خود را دوست داشته باشید؛ چطور ممکن است عاشق کس دیگری شوید؟»
عزت نفس میتواند تاثیر عظیمی در رابطه شما داشته باشد. طبق تحقیقاتی که انجام شده، آن دسته از والدین که عزت نفس پایینی داشتند، رابطه خود را به شکل سیاه و سفید مشاهده میکردند. به این صورت که رابطه کاملاً خوب یا کاملاً بد است و چیزی بین این دو مورد وجود ندارد. همین موضوع باعث مشکلات متعددی در ارتباطات خواهد شد.
هیچ کس در این دنیا بینقص نیست. اگر میخواهید بر روی خودتان کار کنید و پیشرفت را ببینید، زمانی را برای تنهایی در نظر بگیرید.
برقراری ارتباط چندان آسان نیست. اغلب روابط مملو از احساسات متنوع از طرف هر دو نفر هستند. پس معمولاً برخی صحبتها و دغدغهها شنیده و درک نمیشوند.
یکی از مهمترین رفتارهای مشکلساز در رابطه؛ نپذیرفتن بازخورد و انتقاد و عصبانی شدن بخاطر آن است.
کمک کردن مردان در کارهای خانه موجب استحکام رابطه عاطفی شما و همسرتان میشود. چراکه طرف مقابل میبیند شما فردی دلسوز و متعهد هستید و واقعاً او را دوست دارید. البته خریدن گل و قرارها و شامهای عاشقانه جایگاه ویژهی خود را دارند اما اگر در وظایف خانه کمی کمک نکنید، نوعی دیگر از علاقه را از دست خواهید داد.
به نظر میرسد که انجام کارهای اتفاقی و بدون اینکه از شما درخواست کرده باشند؛ نشاندهنده مهربانی و عشق است و تاثیری ماندگار بر افراد میگذارد. همراه دانشگاه زندگی باشید.
انجام کارهای مختلف در خانه و همکاری، مادهای شیمیایی به نام اوکسی توسین را در مغز هر دو نفر آزاد میکند. اوکسی توسین را به عنوان هورمون عشق» میشناسند که البته نوعی انتقالدهنده شیمیایی نیز هست. مثلاً زمانی که به همسر خود اهمیت بدهید و به او کمک کنید، مقداری از این هورمون ترشح میشود.
اینکه انتظار داشته باشید همسرتان بدون اینکه حتی کوچکترین کمکی به او کنید، به شما عشق بورزد، نادرست است. به یاد داشته باشید که کمک کردن مردان در کارهای خانه، نشاندهنده علاقه و عشق شما نسبت به طرف مقابل است.
شما باید این کار را در ابتدا برای خودتان و رابطهای که در آن هستید، انجام دهید و صبر نکنید تا برای کار از شما درخواست کنند. عشق چیز زیبایی است، به همسر خود اهمیت بدهید، به او در کارهای خانه کمک کنید و در نهایت رابطهای مستحکم و عالی داشته باشید.
بنابراین کمک کردن مردان در کارهای خانه و به همسرشان، در نهایت برای خودشان مفید است و رابطه آنها بهبود میبخشد. اما گوش برخی مردها به این حرفها بدهکار نیست و کمکی نمیکنند. در ادامه توصیههای برای ن داریم تا به وسیله آن بتوانند همسرشان را متقاعد کنند در کارها همراه آنان باشند. برای رسیدن به چنین هدفی باید کم صبور باشید و از مشاجره کردن بپرهیزید:
توصیه میشود که به آرامی با همسرتان درباره این موضوع صحبت کنید. یک آخر هفته را در نظر بگیرید و در کل سعی کنید زمانی را انتخاب کنید که کار و مشغله همسرتان زیاد نباشد. اصلاً تلاش نکنید موضوع کمک در کارهای خانه را در زمان تنش یا جر و بحث مطرح کنید، چراکه با این کار به هیچ نتیجهای نمیرسید و فقط خودتان را خسته میکنید.
در ضمن، نباید با همسرتان مانند بچه یا یک کارمند که باید از دستورات شما تبعیت کند، رفتار کنید. این کار و چنین نوع رفتاری، فقط موجب دعوا و مشاجره میشود و کاملاً بیفایده است. لیستی از کارهای مورد نیاز در خانه تهیه کنید و در زمان مناسب که همه چیز آرام است، لیست را به همسرتان نشان دهید.
همچنین باید از کارهایی که او تاکنون برای شما و خانواده انجام داده، تشکر و قدردانی کنید. سپس بگویید که وظایف شما در خانه زیاد شده و نمیتوانید از پس همه آنها بربیایید و اگر او بتواند به شما کمک کند، بار بزرگی از روی دوشتان برداشته میشود.
باز هم میگوییم که اصلاً با داد و دعوا این موضوع را مطرح نکنید زیرا واکنش مناسبی دریافت نخواهید کرد و طرف مقابل هم مصمم میشود که در کارها کمک نکند. صحبت منطقی راه بهتری است و باعث نزدیکتر شدن زوج به هم میشود. اینکه احساسات خود را آزادانه و در کمال آرامش بیان کنید، شما را به نتیجه بهتری میرساند.
کارهای خانه را در دستههای آسان، متوسط و سخت قرار دهید. در نظر بگیرید که انجام هر یک از این کارها، چقدر از شما زمان میگیرد، چقدر به انرژی و تلاش نیاز دارد و چند مدت یکبار باید انجام شود. مثلاً تمیز کردن تمام سطوح خانه ممکن است سخت و زمانبر باشد. هر طور که خودتان صلاح میدانید کارها را دستهبندی کنید و در دستههای مختلف قرار دهید.
سپس کارهایی که میدانید برای سخت است و از پس آن برنمیآیید را به همسرتان بسپارید. البته شما هم میتوانید تا حدی کمک کنید، مثلاً ماده شویندهای قوی برای پاک کردن سطوح در اختیار همسرتان قرار دهید تا بتواند این وظیفه را راحتتر انجام دهد.
مسیر زندگی پر از پستی و بلندی است. آن را با آگاهی طی کنید
احساس تنهایی فقط در مواقعی بروز نمیکند که شما تنها یا مجرد باشید. احساس تنهایی میتواند در هر شرایط و مکانی در میان هر گروهی نیز رخ دهد. اما راههایی برای خروج و خلاصی از دست این احساس وجود دارد.
دکتر نیلو دردشتی یکی از روانشناسان و متخصصان رابطه در نیویورک در این رابطه این چنین اظهار نظر میکند: (اینکه مردم در رابطههای بلند مدتشان احساس تنهایی میکنند به شدت متعارف است).
با توجه به صحبتهای خانم دردشتی، مردم ممکن است به خاطر وجود یک مشکل خاص در رابطه، اجازهی غلبۀ این احساس تنهایی را بر خودشان بدهند و یا ممکن است انتظار داشته باشند که شریک زندگی یا معشوقهشان بتواند یکی از بزرگترین خلأهای زندگیشان را که اتفاقاً در تمام عمر حملش میکردند را پر کند.
حال، مقصر هرچه و هرکسی که میخواهد باشد، مهم این است که برخی از متخصصین در این رابطه اذعان داشتهاند که ممکن است بتوان منشأ چنین احساسی را یافت و بدانیم که اصلاً در وهلۀ اول، چه چیزی سبب شده تا چنین احساسی را داشته باشید. چرا برخی از افراد در رابطههای عاطفیشان احساس تنهایی میکنند؟
یکی از دلایل احساس تنهایی در رابطهها میتواند این باشد که رابطۀ شما دیگر مثل قبل ادامه پیدا نمیکند. به طور مثال رفتار شما با معشوقهتان دیگر مثل قبل نیست و یا نفسِ رابطهتان مثل قبل گرم و صمیمی نیست.
در یکی از تحقیقاتی که در سال 20 انجام شد، دانشمندان به این نتیجه رسیدند که 28 درصد از مردم در حال حاضر از زندگی خانوادگیشان ناراضیاند و در تمام اوقات یا اغلب اوقات احساس تنهایی میکنند.
و تعداد این گونه از افرادِ ناراضی و ناخشنود نیز در حال رشد و توسعه است. در سال 2016، تحقیقی مبنی بر اندازهگیری میزان افراد ناراضی از خانواده و روابط عاطفی در شیکاگو برگذار شد که در طی آن، داشنمندان متوجه شدند که نرخ افراد ناراضی و ناخشنود جامعه که در حال حاضر وجود دارد، از سال 1974 تا به حال بیسابقه بوده است.
براساس گفتههای دکتر گری براون، یکی از مشاورین برجستۀ خانواده و ازدواج در لس آنجلس، یکی از دلایلی که زوجین در رابطه احساس تنهایی میکنند، این است که ارتباط احساسیشان را از دست دادهاند.
اما این حرف به چه معناست؟ (حتی در بهترین روابط نیز، پستی و بلندی و زمانهای سختی وجود دارد که هردو عاشق و معشوق از یکدیگر فاصله میگیرند و احساس میکنند که فرسنگها از هم دورند و با یکدیگر غریبه شدهاند). این، نظر دکتر گری براون در این باب بود.
همچنین، یک نوع بی رغبتی نسبت به آسیبپذیر بودن در برابر معشوقه نیز میتواند یکی از عوامل مهم در ایجاد احساس تنهایی در روابط عاطفی باشد. با توجه به گفتههای دکتر جنی تیتز، یکی از روانشناسان برجسته و نویسندهی کتابِ: (چگونه خوشحال و مجرد باشیم؟) که میگوید:
(یکی از مهمترین عوامل در احساس تنهایی در روابط عاطفی این است که دو طرف احساسات عمیقشان را به دلیل ناامنی یا خطرناک بودنِ حرفهایشان یا هر دلیل دیگری با یکدیگر به اشتراک نمیگذارند. شما میتوانید به یک نفر نزدیک باشید و از دوستان صمیمی او نیز باشید، اما راجع به احساسات یا تفکرات یا حتی زندگی شخصی او چیزی ندانید) دوری دو طرف و در نتیجه احساس تنهایی میتواند حاصل حرف نزدنِ زوجین یا به قول معروف، (رو بازی نکردن)شان باشد.
فضای مجازی نیز میتواند به نوبۀ خودش نقش بسیار عظیمی را در این برهه بازی کند. با توجه به سخنان دکتر تیتز، مقایسه کردن رابطۀ خودتان با روابطی که در فضای مجازی میبینید میتواند احساس تنهایی عمیقی را در شما ایجاد کند.
او در این باره میگوید: (بیایید فرض کنیم که برای مثال، روز ولنتاین است. شما با معشوقهتان به رستوران آشنایی رفتید و وعدهی غذایی خوشمزهای را نوش جان کردید. اما سپس، تلفن همراهتان را برمیدارید و سری به فضای مجازی میزنید و در همین اثنا، میبینید که دیگران با دادن جواهرات و گلهای گران قیمت به یکدیگر سعی در خوشحال کردن یکدیگر داشتهاند. بعد به خودتان نگاه میکنید و مقایسه را آغاز میکنید؛ اگرچه ممکن است آن را به زبان نیاورید و فقط در دلتان با خودتان حرف بزنید.
همین مسئله به طور خودکار میتواند دوری شما از معشوقهتان را تضمین کرده و احساس تنهایی را آغاز کند. همین فاصله میتواند بیشتر و بیشتر شود و نیتی شما از معشوقه و رابطه و احساس تنهاییتان نیز بیشتر و بیشتر خواهد شد.
و هرچهقدر که زمان بیشتری را در فضای مجازی سر کنید، بیشتر از همه احساس تنهایی خواهید کرد. در یکی از تحقیقاتی که در سال 2017 انجام شد، دانشمندان کشف کردند که کسانی که 2 ساعت یا بیشتر از وقت خود را در فضای مجازی میگذرانند، بیشتر از دیگران احساس تنهایی میکنند.
اما در برخی از اوقات، احساس تنهایی میتواند قبل از خود رابطه وجود داشته باشد. در یکی از تحقیقاتی که در سال 2016 انجام شد، دانشمندان متوجه شدند که احساس تنهایی میتواند به نوعی یک احساس ذاتی باشد که در هر شرایط و مکانی همراه با فرد است و گویی که در ژنتیک او نهادینه شده باشد.
این افراد در طول زندگیشان احساس تنهایی بیشتری نسبت به دیگران دارند؛ چرا که نسبت به این احساس مستعد هستند. دردشتی در این رابطه به تمام افراد حاضر در رابطه هشدار میدهد که وارد شدن به یک رابطۀ عاطفی نمیتواند تنهایی از قبل حضورداشتۀ شما را درمان کند. (مردم به این امید که فرد مقابلشان میتوانند احساس تنهایی از قبل حضورداشتهشان را از بین ببرند وارد یک رابطه ی عاطفی میشوند، اما به طور منطقی، این رابطه اصلاً نمیتواند کاری کند و مشکل هم از رابطه نیست. مشکل از خود فرد است که نمیتواند تنهاییاش را رفع کند.
شاید فکر میکنید فرد باهوشی هستید و هوش سرشارتان در تمام امور به کمک شما میشتابد. شاید بارها و بارها بابت هوش و نبوغی که دارید تشویق شدهاید و مورد تمجید قرار گرفتهاید اما فراموش نکنید که اگر باهوش هستید؛ وما هوش هیجانی بالایی ندارید!
مفهوم هوش هیجانی بیشتر از زمانی مورد توجه قرار گرفت که مسائل اجتماعی از قبیل روابط اجتماعی بین افراد بیش از پیش زیر ذرهبین روانشناسان قرار گرفت. فرض کنید با خانواده یا جمعی از دوستانتان دچار دیگری لفظی میشوید چرا که احساس میکنید شما را درک نمیکنند. در مقابل هم ممکن است این درگیری از سمت آنها شروع شود چرا که شما توانایی درک احساساتشان را نداشتهاید. این که در این درگیری شما و دوستانتان چه طور رفتار کنند همه و همه به تواناییهای شما در تعامل اجتماعی برمیگردد و این مفهوم واقعی هوش هیجانی در انسانها است.
جالب است بدانید که این هوش هیجانی ضعیف است که باعث وقوع این حجم از ناهنجاری، و اختلافنظر میان افراد مختلف نظیر دو کارمند، دو دوست، زوج و یا در خانواده میشود. این افراد قطعا از مهارت کافی برای کنترل هوش هیجانی خود برخوردار نبودهاند که تا این حد یک اختلاف موجب نگرانی و آشفتگی آنها شده است.
شاید به مفهوم هوش هیجانی تاکنون به اندازه هوش شناخته شده یا IQ پرداخته نشده باشد. در دانشگاه زندگی سعی داریم مفهوم هوش هیجانی را با بررسی ملاکهای ارزیابی آن در افراد مورد بحث قرار دهیم.
مغز پیچیده و تحلیلگر انسان بخش های متفاوتی دارد و توانمندی های مختلف آن تحت عناوین هوش هیجانی، هوش موسیقی شناسی و…شناخته می شود. مثلا افرادی که هوش موسیقی شناسی خوبی دارند توانایی مستقل و برتری نسبت به سایرین در درک آواها و صداهای اطراف خود دارند. شاید صدای به هم خوردن درب اتاق هم در ذهن این افراد مظمونی آهنگین را ایجاد کند و از آن بتوانند یک نوا جدید بسازند! برخی هم آن قدر از نظر هیجانی باهوش هستند و ظرفیت های وجودیشان بالا است که هیچ شکست و ناامیدی آن ها را از پا در نمی آورد. در میان انواع و اقسام این هوش ها هوش هیجانی یا EQ بیش از بقیه بحث برانگیز است؛ چون هر ثانیه از زندگی ما به ارتباط اجتماعی با دیگران وابسته است.
حتما در میان دوستان، افراد خانواده و حتی غریبهها، اشخاص زیادی را میشناسید که به صورت مداوم شروعکننده یک بحث یا درگیری هستند. افرادی که شاید با خودتان بگویید عاشق دعوا و بحث هستند و هرگز از این که با دیگران دچار تنش نشوند ابایی ندارند.
یکی از نشانههای هوش هیجانی پایین همین شراکت بالقوه و داوطلبانه افراد در بحث و جدل است و شوق این افراد به مباحثه، آتش اختلاف نظرات را شعلهورتر میکند! علت این موضوع هم مشخص است. چنین افرادی با توجه به ظرفیت پایین هوش هیجانی خود با این واکنش تلاش دارند احساسات و عواطف دیگران را درک کنند؛ اما چون در این مسیر چندان موفق نیستند معمولا خود و دیگران را درگیر چالشهای مختلف میکنند.
افراد زیادی هستند که توانایی کافی در شناخت موقعیتها و عکسالعمل مناسب نسبت بدان را ندارند. این افراد نه تنها هوش هیجانی پایینی دارند بلکه در هوش کلامی در ارتباط با دیگران نیز ضعیف عمل میکنند.
مثال ساده آن میتواند واکنش غیرطبیعی افراد در موقعیت ترس، نگرانی، شرایط روحی دشوار و …باشد. مثل وقتی که فرد در طول مراسم ترحیم به شوخی بپردازد و سعی کند با این ترفند دیگران را شاد کند. جالبتر این فردی با هوش هیجانی پایین این واکنش را ناشی از حساسیت بیش از حد دیگران میداند؛ نه رفتار نابجای خودش!
مسیر زندگی خود را آگاهانه انتخاب کنید و پیش بروید.
وقتی که از نقطه تعادل عبور میکنیم در دو مرز خطرناک قرار میگیریم: مرز افراط و تفریط که هر لحظه احتمال سقوط ما از پرتگاه آنها وجود دارد. هر جامعهای بالاخره گرفتار سطوحی از همین مبالغه و بیارزش پنداشتن امور مختلف است و معمولا اجرای تعادل و تعادلگرایی در افراد مختلف و طبقات مختلف جامعه با خطاهای زیادی رو به رو بوده است. شاید به همین دلیل است که معمولا نکات مهم و اساسی زندگی بیارزش پنداشته میشوند و مسائل بیارزش آن قدر مهم تلقی میشوند که همه حواس ما را متوجه خود میسازند.
سبک زندگی هر فردی بیانگر فلسفه و عادات او میباشد. سبک زندگی را می توان به مجموعهای کم و بیش جامع از عملکردها تعبیر کرد که فرد آنها را به کار می گیرد؛ چون نه تنها نیازهای جاری او را برآورده میکنند بلکه روایت خاصی را هم که او برای هویت شخصی خود برگزیده است، متجسم میسازد. اگر گوشه و کنار زندگی و همین اطرافتان را جستجو کنید به احتمال زیاد نمونههای زیادی از افراط و تفریط را مشاهده میکنید.
ما هم در دانشگاه زندگی برخی از مصادیق افراط و تفریط و باورهایی که در جامعه ما را به سمت سقوط میکشانند را گردآوری کردیم که در ادامه میخوانید.
مثل افراط در پرداختن به شغل، افراط در شیوه معاشرت ما با دیگران و …
به طور کلی برخی از مصداقهای افراط و تفریط عبارتند از:
رفتار افراطی در این زمینه شلوغ بودن سر افراد به دنبال پرداختن به یک شغل یا کار است و رفتار تفریطی احتمالا این باشد که فرد فقط یک کار را در یک زمان خاص انجام دهد؛ بدون این که بتواند روی کار دیگری تمرکز کند و از وقتش استفاده بهینه داشته باشد.
هرگز حرف زدن با عمل کردن یکی نمیشود. ما به عنوان بخشی از جامعه درگیر شغل و کاری میشویم و هر چند که شغل ما بخشی از زندگی ما میباشد ولی به مرور زمان کار کردن را با زندگی کردن اشتباه میگیریم! شاید تفکری که پشت این رفتار ما وجود دارد همین یک جمله باشد: ببینید من چه قدر سرم شلوغ شده است!
شاید دلیل این رفتار افراطی این تفکر غالب باشد که هر کسی بیشتر کار کند، کار مهمتری انجام داده است!
گاهی انتقاد سر به فلک میزند و در زندگی اجتماعی هر کسی مجوز نقد هر موضوعی را به خودش میدهد. البته طبیعی است؛ چون وقتی کسی کار یا چیزی برای عرضه داشته باشد و در معرض دید قرار دهد در واقع اجازه داده تا قضاوت شود. در نقطه مقابل هم تفریط قرار دارد که احساسات و ترس ما مانع از بیان حقایق میشود. به طور کلی آشکار شدن زوایای پنهان شخصیت در قضاوت کردن دیگران به خوبی صورت میگیرد و افراد به خوبی این افراط و تفریطها را به نمایش میگذارند.
محدودیتها در واقعیت بر خلاف محدود کردن ما، یک فرصت برای توسعه مهارتهای انسانی هستند؛ چون همه ما به خطوطی مشخص نیاز داریم تا بتوانیم با رعایت آن به رنگ آمیزی بپردازیم؛ نه فضاهای خالی که به راحتی قابل رنگ کردن باشند. خطوطی که هنرنمایی ما را نشان میدهند. واگرنه رنگآمیزی فضاهایی که از قبل با خطوطی مشخص شدهاند هنر زیادی نمیخواهد!
اگر در انتخاب مسیر زندگی خود دچار سردرگمی شده اید اینجا را کلیک کنید
از این پنج نکته در مورد عذرخواهی به عنوان راهی برای پیشبردنِ رابطهتان و همچنین بستری برای رشد خودتان استفاده کنید.
بعضی از ما انسانها از عذرخواهی کردن لذت میبریم. از اینکه به خودمان یا شخص دیگری اعتراف کنیم که اشتباهی کردیم، و یا کاری کردیم که به شخص دیگری آسیب رسانده لذت می بریم و احتمالاً آن شخص برایمان بسیار مهم است. اما اینکه یاد بگیریم چگونه عذرخواهی کنیم، نشانی از هوش و ذکاوت احساسی و توان در مدیریت آنها است.
اگرچه اینکه بخواهیم قبول کنیم که از حد و حدودی مشخص تجاور کردیم یا متخلف قانونی شدیم و به اشتباه خودمان اعتراف کنیم و بخواهیم از راهی احساسی و صمیمی برای تعمیر و درستکردنِ آن وارد شدیم، واقعاً سخت است. اما با در نظر داشتنِ همین مسئله، از این نکات برای یادگیریِ یک عذرخواهی موثر و تعیمر یک رابطۀ آسیب دیده استفاده کنید.
اولین اشتباه باطنیای که در این زمینه مرتکب میشویم، این است که به حس خودمحافظتیمان متکی میشویم _ این حس در واقع همیشه به دنبال راهی است که ما را از پذیرش کار اشتباهی که انجام دادهایم محافظت کند. اما ابتداییترین قدم در این راه این است که هرطور شده، این حس خودمحافظتی را کنار بزنیم. به جای آن، سعی کنیم تا حد و حدود ممکن بفهمیم که در وهلۀ اول، چرا امر مشقتبارِ عذرخواهی را به گردن گرفتهایم: احتمالاً چون فرد مورد نظر و رابطهتان برای شما اهمیت دارد. عمیقاً تلاش کرده تا زاویۀ دید فرد را درک کنید، و در همین حین، ممکن است نهایتاً عذرخواهی را امری سادهتر از پیش تلقی کنید.
وقتی نهایتاً زمان آن فرا میرسد تا پیغام خود را به فرد مورد نظر برسانید، از طفرهرفتن اجتناب کرده و مستقیم سرِ اصل مطلب بروید و بگویید که از این بابت متأسف هستید. پشیمانی خود را ابراز کنید. در لحنتان صمیمیت و خلوص را جلوه دهید _ ایدهآلتر، این است که ندامتتان حقیقی باشد. همچنین، واضح و قابل اعتماد سخن بگویید؛ نقش و مسئولیت خودتان را در ایفای آسیب فراموش نکنید. در رابطه با ابراز پیشمانی راجع به اتفاقی که افتاد، مبهم و گنگ حرف نزنید. به جای آن، مستقیماً به او بگویید که به خاطر کاری که کردید متأسف هستید.
اینکه در حین عذرخواهی بخواهید احساس خود را در قالب کلمات توضیح دهید، یک امر کاملاً طبیعی است. هیچ اشکالی هم ندارد، البته تا جایی که در آن افراط نکرده و کار خود را به سببِ آن توجیه نکنید. برای مثال، ممکن است بخواهید چنین چیزی بگویید: (من واقعاً به خاطر حرفی که به تو زدم متأسف هستم. به شدت عصبانی هستم، اما این نمیتواند توجیهِ کاری که کردم باشد…)
زاویۀ دید شخص مورد نظر را درک کنید. واقعا سعی کنید خودتان را جای آنها گذاشته و احساسشان را بفهمید. از اینکه این ماجرا را ابراز کنید نترسید _ اینکه سعی دارید تا جایی که میتوانید، زاویۀ دید آنها را درک کنید. مثلاً: (من واقعاً به خاطر حرفی که به تو زدم متأسف هستم. به شدت عصبانی هستم، اما این نمیتواند توجیهِ کاری که کردم باشد. فقط میتوانم تصور کنم که شنیدنِ آن جملات از سمت من چقدر دردناک و توهینآمیز بوده است…)
به معنی واقعی کلمه، هدف هر معذرت خواهیای این است که رابطۀ آسیب دیده را ترمیم کرده و به سمت جلو حرکت کنید. ممکن است این نتیجه، بلافاصله عایدتان نشود، مخصوصاً اگر به فرد مورد نظرتان عمیقاً صدمه زده باشید. اما باید درخواست بخشش کرده و میل درونیتان برای تغییر را نشان دهید. برای مثال: (من واقعاً به خاطر حرفی که به تو زدم متأسف هستم. به شدت عصبانی هستم، اما این نمیتواند توجیهِ کاری که کردم باشد. فقط میتوانم تصور کنم که شنیدنِ آن جملات از سمت من چقدر دردناک و توهینآمیز بوده است. قول میدهم تا روی کنترل احساساتم بیشتر کار کنم و دیگر چنین چیزهایی را به زبان نیاورم.)
روزگار در لحظاتی خاص برای همه ما دشوار میشود و در همان لحظه حس تسلیم شدن در زندگی بر ما غالب میشود؛ اما در چنین شرایطی باز هم همان جمله تکراری و کلیشهای به ذهن میرسد که هر آن چه تو را نمیکُشد، قویترت میکند! در حالی که خیلی از افراد تصور میکنند تسلیم شدن کار سادهای است اما خیلی از اوقات ادامه دادن به مسیری که در آن سیر میکنیم سادهتر از تحمل چالشها و فشارهای روانی است که این تسلیم شدن بر ما وارد میکند.
تسلیم شدن دقیقا در آن لحظهای آغاز میشود که ذهن ما به صورت مرتب نکاتی را القا میکند: تو خسته شده ای، دیگر نمیتوانی ادامه دهی، باید کمی استراحت کنی یا امروز حس و حال انجام فلان کار را نداری.
در چنین حالتی همان ذهن فعال میتواند به فرد این حقیقت را القا کند که برای یک بار این کار را انجام بده تا از بار روانی آن خلاص شوی. به قول معروف مرگ یک بار، شیون یک بار!
در ادامه میبینید که چه طور با چند ترفند ساده، میتوان بدون تسلیم شدن در زندگی و سر خم کردن در برابر موانع، راهی که پیش روی ما قرار دارد را ادامه دهیم.
تسلیم شدن گاهی به دنبال این تفکر به وجود میآید که نمیدانیم انتخاب مسیر زندگی توسط ما درست بوده است یا نه. بنابراین در شرایط دشوار عقبنشینی میکنیم و خودمان را با این تفکر متقاعد میکنیم که احتمالا این راه از اولش هم راه درستی نبوده است؛ اما آیا واقعا این چنین بوده است/؟ در این شرایط چه باید کرد؟
برای مشاوره در زمینه مشاوره ازدواج اینجا را دنبال کنید.
در طول زندگی به مرور زمان تقریبا متوجه میشوید که چه میخواهید و چه طور باید به این هدف برسید؛ اما بهتر است کمی در برنامهریزی خود تجدیدنظر کنید.
در مرحله اول باید اهداف را تقسیم کنید. مثلا اگر هدف شما قبولی در آزمون تخصصی رشته موردنظرتان است باید این هدف را مثلا پنج ماه قبل از شروع آزمون تعیین کنید و سپس آن را به بخشها مختلف تقسیم نمایید. ماه اول مربوط به نیمی از دروس تخصصی، ماه دوم مربوط به دروس عمومی، ماه سوم سایر دروس تخصصی و به همین ترتیب.
یکی دیگر از موانعی که در این مسیر باعث تسلیم شدن در زندگی میشوند حس عقب ماندن از بقیه است. مثلا اگر قرار باشد همین مثال قبولی در آزمون را دوباره بررسی کنیم، شما در جایگاهی قرار میگیرید که تنها یک یا دو ماه برای آزمون فرصت دارید و تصور میکنید از سایر رقبا عقبتر هستید. در این شرایط مهمترین عامل تسلیم شدن، خودتان هستید نه رقبا!
اطراف ما پر است از وقایعی که خواسته و ناخواسته رخ میدهند و چه ما ناراحت باشیم و چه بیتفاوت، زندگی عبور میکند و میگذرد. بنابراین ذهن ما توانایی آنالیز و پرداختن به تمام نکات منفی این دنیا را ندارد؛ چون به صورت ذاتی امید در زندگی در همه ما وجود دارد و برای پرداختن به زندگی لازم است از فکرمان را روی مسیر متمرکز کنیم.
مسیر زندگی خود را با راهنمایی گرفتن هموار کنید
آن گفتگویی که معمولا در تنهایی یا در خاموشی و روشنی ذهنتان با خودتان دارید همان رفتاری است که از درون شما به برون تراوش میکند. اگر گفتگویی پر از شک و تردید، پر از نقد و اشکال از خودتان و مملو از پیشبینیهای فاجعهبار نسبت به اهدافتان باشد قطعا شما را در آینده و در مسیر رسیدن به رویاهایتان با مشکل رو به رو میسازد. با این حال هیچ کس نباید در برابر هجوم افکار منفی خود عقبنشینی کند و میتواند بالاخره کنترل افکار مختلفی که به ذهنش میرسند را به دست گیرد.
ذهن مانند عضلهای است که تمرینات فیزیکی و آگاهانه ما به توقف افکار خودآزارانه و منفی کمک میکند. شاید به همین دلیل است که روانشناسان بیش از این که به هر ترفند درمانی متوسل شوند به رفتار درمانی شناختی روی میآورند تا فرد خودش در طولانیمدت و با تمرینات مختلف بتواند ذهنش را تربیت کند و در نهایت تغییرات عظیم ایجاد کند.
رفتاردرمانی شناختی در حقیقت درمانی از طریق صحبت کردن با بیمار است که در مرحله اول رواندرمانگر تلاش میکند طرز تفکر بیمار نسبت به خود و پیرامونش را بشناسد. سپس در مرحله دوم سعی دارد مسائل و مشکلاتی که موجب تولد اختلالات روانی در فرد شده را پیدا کند.
آن چه که امروز قرار است برای کمک به شما در کنترل افکار و ذهنتان در دانشگاه زندگی معرفی کنیم در واقع بخشی از همان مهارتهای رفتار درمانی شناختی است. این مراحل کمک میکنند تا ذهنتان از دام امواج منفی عظیمی که گاه به گاه به سمتتان هجوم میآورند رها شود.
تحقیقات نشان داده که بخش زیادی از هیجانات اجتماعی افراد در روابط متقابلشان با تکنیکهای زیر کاهش یافته و توانستند کنترل افکار خود را به دست گیرند:
افکار مثل هرگز نمیشود”، فایدهای ندارد”، همه چیز را خراب میکنم” و نمیتوانم” از جمله امواج منفی و مخربی هستند که با غیبگوییهای منفی شما ممکن است تحقق یابند و خیانت در حق خودتان است! همان طور که میدانید مدتها است که همه باور دارند افکار مخالف ما، ما را از رسیدن به افکار مثبتمان بازمیدارند. اما خوشبختانه همیشه راههایی برای تسلط بر همین افکار منفی و بلااستفاده که هیچ فایدهای برای ما و موفقیت ما ندارند وجود دارد. مثلا همان لحظه که با خودتان میگویید ” چه کسی مرا با این سابقه کار استخدام میکند؟”، فکر مثبت و خنثیکننده آن را تکرار کنید. مثلا بگویید که قطعا اگر تلاش کنم جایگاهم هر چه که باشد از الان بهتر میشود.
راه دیگر آن است که همان لحظهای که در حال تخمین شانس موفقیت خود هستید و میگویید ” هیچ شانسی ندارم”، شواهد موجود را هم در نظر بگیرید که شاید یک درصد شانس شما را برای موفقیت بالا ببرد. مثلا ممکن است در آزمون قبول نشوم اما شانس قبولی هم وجود دارد.
گاهی خود مغز ما به صورت مستقیم قدرت کنترل افکار را به دست ما میسپارد. مثلا همان لحظهای که ذهنتان به شما فشار میآورد که با وجود این وضعیت امکان ارتقا گرفتن برای شما غیرممکن است، یک چالش مفید شکل بگیرد. به این شکل که ذهن مثبت شما یک قدم جلوتر از افکار منفیتان قرار بگیرد و اگرچه تصور شما این است که نمیتوانید موفق شوید اما خودتان را به دیدن باریکههای نور در مسیر تاریک عادت میدهید.
با سایت دانشگاه زندگی همراه شوید
وقتی پس از یک اشتباه یا به قول خودمانیها دستهگل به آب دادن رفتار درستی با خودتان داشته باشید، باعث میشود تا دفعۀ بعد عملکرد بسیار بهتری را از خودتان نشان دهید.
آیا شما از گند زدن و اشتباه کردن متنفرید؟ البته که هستید _ هر انسانی همینطور فکر میکند. هیچچیزی بدتر از احساسِ پس از یک محاسبۀ و استدلال غلط نیست، حسی که از درون ما را میخورد، مثل وقتی که اشتباهاً و سهواً به یک نفر توهین میکنید و یا مقدار زیادی پول را در راه اشتباهی هدر میدهید. اما بدترین قسمت ماجرا، احساسِ بعد از اشتباه است _ شرمگین، مقصر و بیشتر از همه، خشم از خودتان.
اگر شما هم مثل من باشید، گویی که با ارتکاب یک اشتباه، خاطره اش تا ابد در ذهنتان میماند و شما را آزار میدهد. اما این کار اصلاً سالم و صحیح نیست. شما باید بیخیال این موضوع شوید، باید کاری را بکنید که بسیاری از انسانها سخت و دشوار است: شما باید خودتان را ببخشید.
بخشیدنِ خود پس از یک اشتباه، مخصوصاً آن اشتباهاتی که طبعات و پیآمدهای منفی دارند، میتواند یک چالش احساسیِ وحشتناک باشد. احتمالاً نمیتواند یک شبه اتفاق بیفتد. اما در طی سالها، متوجه شدم که با گفتن و یادآوری یک سری نکات به خودم، قادر هستم تا از دست احساساتی همچون گناه و شرم راحت شوم. دفعۀ بعدی که به خاطر یک محاسبۀ اشتباه یا یک گاف خودخوری میکردید، این نکات را به خودتان یادآوری کنید:
چه رویههای فکریای سبب شدند تا سرانجامِ شما به ارتکاب آن اشتباه برسد؟ احتمالات زیادی وجود دارد که شاید شما شرایط را به درستی متوجه نشدهاید و یا با فرد اشتباهی ارتباط برقرار کردید، یا به بیتوجهی روی آوردید و یا حتی اولویتهایتان را به چالش و رقابت دعوت کردید. (اگر به طور عمدی سعی کردید در کاری ریسک کنید و نهایتاً به یک شکست منجر شد، این مسئله به منزلۀ یک اشتباه نیست، بلکه طبیعتِ ریسک و ریسکپذیری همین است و برای هر کارگشایی، امری لازم است.)
شما که نمیخواستید خودتان را دچار یک بلا کنید، بلکه فقط از روی اتفاق و تصادف دچار اشتباه شدی. شما باید خودتان را به خاطر اتفاقی بودنِ مسئله خودتان را ببخشید و بدانید که این اشتباه بدین معنی نیست که شما فرد بدی هستید، بلکه فقط و فقط یک اشتباه بوده.
بسیاری از ما بیش از بقیۀ مردم به خودمان سخت میگیریم و خودمان را خیلی سختتر از اطرافیان میبخشیم، مخوصاصا پس از یک اشتباه. پس تصور کنید که واکنش شما در زمانی که همکارتان، شریکتان، دوستتان یا معشوقهتان چنین اشتباهی را مرتکب میشد، چه بود. برای چه مدت از دست او عصبانی میماندید؟ اصلاً عصبانی میشدید یا سعی میکردید که او را درک کنید؟
اگر چنین باشد که شخص دیگری این اشتباه را مرتکب میشد و شما او را به راحتی میبخشیدید، پس چرا اینقدر به خودتان سخت میگیرید و از انجامِ همین کار برای خودتان عاجزید؟ آیا لیاقت شما به اندازهی اطرافیانتان نیست؟ گاهی اوقات ما خودمان را همانند فرزندانِ ناخلفی تصور میکنیم که اگر رفتارمان با خویش توأم با مهربانی و محبت باشد، آنوقت دست از تلاش برای رسیدن به اهدافمان برمیداریم. من به شخصه سالهای سال چنین تفکری را در سرم میپروراندم، اما اشتباه است. با خودتان رفتار محبتآمیزی داشته باشید و خواهید دید که با این کار موفقیت شما افزایش پیدا میکند.
اگر این جمله صحت ندارد و هنوز کار انجامنشدهای باقی مانده، پس سریعاً دست از خواندنی این سطر بردارید و هرکاری که میتوانید برای تسکین اشتباهتان انجام دهید و نه خودتان و نه دوست و همراهتان را بیش از این آزار ندهید. اینکه از هیچکاری را برای جبرانِ ضررِ وارده به یک چیز یا شخص دریغ نکنید، قدم بزرگی در کنارآمدن با اشتباهات گذشته است.
برای خواندن ادامه مطلب www.daneshgahezendegi.com را کلیک کنید
روانشناسی از منظر همگان شناختهشده است و این روزها به خاطر هجوم عوامل روانی از شبکههای اجتماعی و محیطی که در آن زندگی میکنیم همه به ترفندهای کمکی روانشناسی متوسل شدهاند؛ اما شاید کمتر کسی از مفاهیم روانشناسی اجتماعی مدرن آگاه باشد.
روانشناسی اجتماعی علمی است که به بررسی تاثیر روابط اجتماعی و حضور در اجتماع روی فعالیتها، طرز تفکر و رفتار مردم میپردازد. این علم هم به نقش فردی افراد میپردازد و هم در نگرشی علمی و موشکافانه به تاثیراتی که به صورت فرد به فرد منتقل میشود میپردازد. این علم تاثیرات شگرفی در روابط اجتماعی افراد دارد؛ مثلا:
در این مطلب به صورت خلاصه به مفاهیم ابتدایی و اصول اولیه روانشناسی اجتماعی مردن میپردازیم. این آموزش دانشگاه زندگی را از دست ندهید.
هدف از تعاملی که در روز برقرار میکنیم رسیدن به اهداف یا برطرف شدن نیازهای ما است. برخی از نیازهای غریزی در وجود افراد تعریف شده است که قطعا به روابط اجتماعی نیاز دارد. مثل فهمیده شدن و درک شدن توسط دیگران، نیاز برای جذب شدن دیگران توسط خود، نیاز به برقراری دوستی و کشف شریک عاطفی در طول زندگی، نیاز برای رسیدن به جایگاه اجتماعی قابل قبول و ایجاد انگیزه در ما توسط دوستان و اطرافیان.
در روانشناسی اجتماعی بیش از این موضوع فردی مطرح باشد، موضوع گروه مطرح میشود. همان اکیپهای دوستی یا خانوادگی که شاید خیلیها دل خوشی از آنها نداشته باشند؛ اما حضور در این اکیپها با حال و هوایی که دارند برای همه ما ضروری است.
چنان چه گفته شد تمام روابط اجتماعی ما با اهدافی مشخص دنبال میشوند. گاهی این اهداف مالی هستند و گاهی با مسیری غیرمالی دنبال میشوند. مثلا در یک مهمانی، مهمترین یک تازهوارد که قصد دارد با بقیه ارتباط برقرار کند حس خوب جزئی از یک گروه بودن است. این حس قطعا باید با آغاز رابطه اجتماعی با دیگران شود. در مقابل، فردی که در یک مهمانی تجاری شرکت میکند بیش از این که هدف برقراری ارتباط دوستی را داشته باشد به دنبال ارتباط تجاری و کسب سود است.
در نهایت باید بپذیریم که هیچ حرکتی برای شروع یک ارتباط بدون مقصود آغاز نمیشود و روانشناسی اجتماعی علمی مقصودگرا است.
برای این کاملا بفهمیم چرا مردم مایل هستند ارتباطات اجتماعی با یکدیگر برقرار کنند باید به صورت جامع نگاهی بر اجزای شخصیتی آنها، موقعیتی که در آن قرار دارند و کنشهایی که بین آن افراد شکل میگیرد داشته باشیم. چرا که تمام این عوامل روی برخوردهای اجتماعی افراد تاثیر میگذارند.
مثالهای متفاوتی در این زمینه وجود دارد. مثلا ممکن است فردی که به نظر آرام و گوشهگیر است وقتی در جایگاه رهبری یک تیم قرار گیرد عکسالعملی فعال داشته باشد. یا وقتی که افراد در گروههای مختلف قرار میگیرند رفتارهای متفاوتی را نسبت به مواقعی که فردی کار کردهاند نشان میدهند. جالب است بدانید که حتی دمای هوا و منطقه هم در روانشناسی اجتماعی مدرن مورد بررسی قرار میگیرد تا تلاشهای افراد برای اجتماعی شدن در گروه به خوبی مورد بررسی قرار گیرد.
مسیر زندگی خود را درست تشخیص دهید تا دچار مشکل نشوید
قانون پارکینسون میگوید: مقدار زمانی که برای انجام یک کار صرف میکنیم، همان زمانی است که به در فکرمان برای آن در نظر گرفتهایم. به زبان سادهتر، پارکینسون میگوید: اگر برای انجام دادن پروژههای دانشگاهی خودتان، حدود 8 ساعت وقت در نظر بگیرید، آن را طی 8 ساعت به اتمام میرسانید. در مقابل، اگر فرد دیگری با تواناییهای مشابه شما، برای همین پروژه 4 ساعت زمان در نظر بگیرد، آن را در همین زمان گفته شده به اتمام میرساند!
البته گسترهی قانون پارکینسون به همینجا محدود نمیشود. در ادامهی این مطلب، قصد داریم علاوه بر تعریف دقیق این قانون، جزئیات آن را هم برای شما بیان کرده و آموزش دهیم که به کمک چند راهکار مختلف، بر پارکینسون غلبه کرده و زندگی هدفمندتری داشته باشید:
((هر فعالیت، همان اندازه طول میکشد که برایش زمان در نظر بگیرید.))
این دقیقا جملهای بود که حدود 60 سال پیش سایریل نورث کوت پارکینسون” آن را روی جلد مجلهی اومیست” چاپ کرد. همین یک جمله، به بهانهای برای ساختهشدن و گسترش قانون پارکینسون تبدیل شد. البته نویسنده، آن را در قالبی طنزگونه بیان کرده بود و قصدش از بیان این موضوع، کنایه به بازدهی پایین کارمندان در ادارات بود. اما به مرور و در آینده، آن را گسترش داده و در نهایت با نوشتن کتابی با اسم قانون پارکینسون، آن را به یک قانون معروف تبدیل کرد. اما در نهایت قانون مذکور به چه چیزی اشاره دارد؟
احتمالا شما هم بارها این تجربه را داشتهاید که انجام یک کار را به دفعات پشت گوش انداختهاید و سرانجام، مجبور شدهاید که آن را در مدت زمان بسیار کوتاه به اتمام برسانید.
مثلا زمانی که در مقطع راهنمایی، امتحان زبان فارسی داشتید به جای استفاده از وقفهی 2 روزه، کل کتاب را دقیقا در شب امتحان مطالعه کنید. یا در مثالی دیگر، پروژهای که باید در زمان مقرر به مدیر شرکت یا استاد دانشگاه تحویل میدادید و آن را دقیقا در مدت یک شب تا صبح (آخرین مهلت) به اتمام رساندید؛ در حالی که بقیهی افراد برای انجام آن، زمان بیشتری صرف کرده بودند.
پارکینسون میگوید هرچه اندازه و حجم چیزی بزرگتر شود، در مقابل، بازخورد و بازدهی آن کاهش پیدا میکند. این قانون عنوان کرده که حتی اگر شما برای کارهای پیش پا افتاده که میتوان آنها را در 5 ساعت به اتمام رساند، 2 روز وقت بگذارید، صرفا به کاهش کیفیت آن کمک کردهاید و این زمان اضافه باعث دریافت بازخورد بهتر در آن نخواهد شد.
با یادآوری همین مثالها بهخوبی متوجه میشویم که پارکینسون در مدیریت زمان واقعا کار میکند. اما قبل از اینکه سراغ راهکارهای غلبه بر قانون پارکینسون برویم، بهتر است کمی هم در مورد این قانون در جوانب دیگر زندگی صحبت کنیم:
در بالا گفتیم که پارکینسون بیان میکند: هرچه چیزی را بزرگتر کنیم، بازخورد آن کمتر میشود! اما منظور چیست؟ با یک مثال بهتر آن را متوجه میشویم:
شاید بعضی از شما، با نحوهی تقسیم کار در آشپزخانه رستورانها و مجموعههای غذایی بزرگ آشنا باشید. روند کار این مجموعهها به این صورت است که یک یا دو نفر، برای سرو و تولید غذاهای مخصوص در هر بخش آشپزخانه مشغول به کار میشوند. مثلا بخش غذاهای دریایی دو نفر نیرو نیاز دارد و در مقابل بخش غذاهای فست فودی به دلیل سفارش بیشتر، سه نفر نیرو.
اگر تجربهی مشاهدهی فعالیت نیروهای رستورانها از نزدیک را داشته باشید، یک نکتهی خیلی جالب نظر شما را جلب میکند: در بعضی مواقع کاری که به دو یا سه نفر واگذار میشود، میتواند با فعالیتهای همان یک نفر هم به انجام برسد!
این، تجربهی یکی از دوستان است: در بخشی از رستوران، دو نفر نیرو فعالیت میکردند، بعد از زمانی دو نیرو به صورت همزمان از کار در آشپزخانه استعفا داده و به دلیل کمبود نفر، یک نیروی جدید بعد از استخدام شدن، جای آنها قرار گرفت. بسیار جالب بود که نیروی جدید علاوه بر انجام تمام فعالیتهای نیروهای قبلی، گهگاه زمان آزاد به دست آورده و به کمک بخشهای دیگر در رستوران هم میرفت!
این، دقیقا یکی دیگر از قوانین پارکینسون است. طبق این قانون، اگر کاری را که یک نفر در حال انجام آن است به پنج نفر بسپاریم، بعد از گذشت زمانی میفهمیم که انجام این فعالیت واقعا به 5 نیرو نیاز دارد! این، یعنی همان بزرگتر شدن و کاهش بازخورد.
نکته: متاسفانه بسیاری از کارفرماها در کشور ایران دچار یک مشکل مرتبط با پارکینسون هستند. آنها بهجای مشاهدهی بازخورد واقعی، نظر خودشان را صرفا به زمان کار معطوف میکنند. یعنی نیرویی را که برای انجام فعالیتهای خودش یک ساعت زمان بیشتری را در محل کار میماند، تشویق میکنند؛ اما در مقابل، به نیرویی که با افزایش توان خود، فعالیتها را با کیفیت و سریعتر از زمان مقرر انجام میدهد اهمیتی نداده و حتی او را متهم به کمکاری میکنند. این اشتباه یکی از بدترین اشتباهات مدیریتی است که باعث کاهش بازخورد از فعالیت نیرو در کل مجموعه خواهد شد.
تعریف و کاربرد دیگر قانون پارکینسون، مربوط به دخلوخرج و صرف هزینههاست! طبق این قانون، مهم نیست انسانها چهقدر درآمد داشته باشند؛ هزینهی آنها همیشه با درآمدهایشان برابر میشود.
به همین دلیل است که میبینیم یک کارگر با حقوق یک میلیون تومانی در هزینههای زندگی دچار مشکل میشود و در مقابل یک کارمند دولتی با حقوق بیشتر از 5 میلیون تومان هم هنوز در مورد دخلوخرج منزل خود گلایه دارد. این موضوع، جواب آن سوالی است که خیلی از انسانها در ذهن خود دارند؛ چرا نمیتوانم پولی پس انداز کنم؟
علاوه بر موارد بالا، قانون پارکینسون در موارد جزئیتر هم وارد شده و ذهن ما را مشغول میکند:
به نظر شما چرا زمانی که هاردِ رایانهی شما صرفا 250 گیگابایت حافظه داشت، همهی آن پر میشد و در مقابل، امروز که لپتاپ جدیدتان یک ترابایت (1000 گیگ) فضا دارد، باز هم تمام منابع آن پر شده و دائما مجبور به خالی کردن فضایش میشوید؟
یا اصلا چرا حتی زمانی که برای مدیریت بهتر لباسهای خودمان در اتاق، یک کمد لباسی دیگر اضافه میکنیم، باز هم کمد جدید سریعا پر شده و فضای خالی در آن دیده نمیشود؟ اگر کمی به زندگی اطراف خودمان فکر کنیم، میبینیم این قانون لعنتی همه چیز را در خودش حل میکند!
درهرحال، بهتر است ادامهی مطلب را بهجای اشاره به بقیهی کاربردها و تعاریف، به آموزش بگذرانیم. آموزش مقابله با اثرات قانون پارکینسون و استفادهی بهینه از آن:
به نظر شما، چرا یک نفر میتواند کاری را در 2 ساعت انجام دهد و نفر دیگر برای انجام همان کار، 6 ساعت زمان صرف میکند؟ اگر یک دوربین برداریم و از هر دوی این افراد حین انجام فعالیت فیلم بگیریم، متوجه میشویم که:
اصل انجام کار از هر دو نفر، همان 2 ساعت زمان را صرف میکند. با این تفاوت که نفر اول تمامی این 2 ساعت را روی انجام کار متمرکز شده و نفر دوم 4 ساعت را به صورت پیوسته و ناپیوسته به فعالیتهای مختلف دیگر، استرس، ناراحتی، استراحت و… میگذراند.
طبق همین شرایط، وقتی مجبوریم کاری را در زمان کم انجام دهیم، دیگر فرصتی برای گذران زمان در فعالیتهای دیگر به دست نیاورده و با تمام تمرکز به انجام آن مشغول میشویم. در مقابل، وقتی برای انجام یک کار زمان زیادی را در نظر میگیریم، در اصل فرصت زیادی به انجام فعالیتها و استرسهای روحی اختصاص میدهیم و بازدهی کار را پایین میآوریم. اما چهطور با این موارد مقابله کنیم؟ در ادامه به شما آموزش میدهیم تا:
تصور کنید شما به صورت روزانه باید این فعالیتها را انجام دهید: تولید و تحویل پروژهها به کارفرما، مطالعهی 20 صفحه کتاب، آموزش یک فصل از کتاب زبان انگلیسی، تحویل پروژههای دانشگاه.
برای ادامه مسیر زندگی کلیک کنید
بااینکه همهی انتخابها و تصمیمات شما درست و مناسب نبودهاند، ولی شما هنوز هم از انتخاب خود خوشحال هستید. این شادمانی نتیجهی انتخاب راه درستی است که در پیشگرفتهاید. شما میخواهید تغییر مثبتی در زندگی خود ایجاد کنید، به همین دلیل تصمیمات درست اتخاذ میکنید. تصمیمهایی که در زندگی شما تأثیرات بزرگی هم دارند. هر چه در اجرای این تصمیمات موفقتر عمل کنید، شما به موفقیت نزدیکتر شدهاید. اما خوشبختی کجاست؟
خوشبختی به میزان زیادی به تصمیمات شما وابسته است. خیلیها خوشبختی را معادل شادمانی میدانند، بهتر است بدانید که تقریباً نیمی از شادی شما کاملاً در کنترل شماست. شاد بودن تا حدی زیادی ارادی و انتخابی است. بنابراین برای شادتر بودن تصمیمات درست بگیرید و اگر میخواهید شادتر زندگی کنید این 9 توصیه را دنبال نمایید.
ما شادی را برای شما تضمین میکنیم، هرچند که رسیدن به موفقیت و هدفنهایی موضوع قابل تضمینی نیست، شاید خیلیها را بشناسید که از رسیدن به اهدافشان بازماندهاند، اما اگر رسیدن به موفقیت را همچون راهی لذتبخش بشناسیم، پیمودن این راه برای ما خود بزرگترین موفقیت محسوب خواهد شد.
یکمرتبه رئیسم به من مسئولیت سختی را داد و من به او گفتم: چشم قربان من سعی خودم را خواهم کرد، او به من گفت تلاش کردن هیچ اشکالی ندارد تا زمانی که خسته بشوی و دست از تلاش برداری. درواقع مقاومت تمام نکتهای است که برای ما اهمیت دارد. البته اینکه اغلب میگوییم تلاش خودمان را خواهیم کرد، چیزی از ارزش و هویت ما کم نمیکند بلکه اگر شکست هم بخوریم تلاش خودمان را کردهایم. اما وقتیکه میگویید من میخواهم درواقع دیدگاهتان از شانس و اقبال به میزان تلاش یا همت خودتان تغییر خواهد کرد.
وقتی واقعاً بخواهید کاری را انجام دهید بهتر است که نگویید”من سعی خودم را خواهم کرد” بهتر است بگویید من میخواهم این کار را انجام بدهم” و سپس هدفتان را در ذهنتان تصور کنید. گاهی جملات کوتاه مسیر حرکت ما را تغییر میدهند. گاهی حرکت ما را کندتر یا سریعتر میکند. این جملات هستند که مفاهیم عمیقی را در خود جایدادهاند. بهطور مثال در دو جمله خسته نباشید” و خدا قوت” دو پیام کاملاً متفاوت مخابره میگردد. این شما هستید که انتخاب میکنید کدام جمله را بکار بگیرید و شنونده کاملاً تفاوت این دو پیام را احساس خواهد کرد.
به کار بردن جملاتی که نشان از قاطعیت شما در انجام یک کار را دارد از شما فردی نیروند تر میسازد. اگر تصمیم به انجام کاری را گرفتهاید. هماکنون وقت آن است که مدام در ذهن خود بهخود بگویید. من میخواهم و میتوانم. این همان جملهی سحرآمیز و معجزهآسا برای شما خواهد بود. بدون آنکه واقعاً سحر یا جادویی را بکار گرفته باشید. پس معطل نکنید و از امروز جملات سحرآمیز بیشتری به خود بگویید.
بهترین کلماتی که میتوانید بگویید این است”اگر آن را به دست آوردم…”. به یاد تمامکارهایی که میخواستید انجام دهید اما شرایطش را نداشتید فکر کنید. به رؤیاهای پنج یا ده سال پیش خود فکر کنید که اگر آن ها را عملی میکردید، الآن در چه شرایطی بودید. به اینکه وقتتان را هدر دادید و دیگر نمیتوانید به عقب بازگردید. پس امروز را با اهداف جدیدتان آغاز کنید تا در پنج یا ده سال آینده پشیمان نشوید.
مطمئناً کار کردن سخت است و زحمت و رنج خودش را دارد، اما بهتر از احساس پشیمانی و عدم قدرت جبران آن است. مقصود از این تصمیم سرزنش کردن مداوم خودتان نیست ما به شما نمیگوییم که اعتمادبهنفس خود را از دست بدهید و این را هم در نظر بگیرید که سرزنش اگر بهجا و بهموقع باشد و مخاطب آن سرزنش هم خودتان باشید، چقدر میتواند برای شما تأثیرگذار شود. اصلاً چرا اسمش را سرزنش بگذاریم، بگذارید به آنیک تلنگر ساده بگوییم. تلنگری که شمارا به خودتان میآورد و موجب تلاش و همت بیشتر شما برای جبران مثبت گذشتهتان میشود.
شجاعت به معنای این نیست که شما اصلاً ترسی ندارید بلکه به خلاف این مطلب اشاره دارد. تعریف شجاعت بدون فکر صرفاً بیپروا بودن است. افراد شجاع افراد نترس و بیپروا نیستند. آنها ترسهای خود را سادهتر پیداکردهاند و با آن مواجه شدهاند. بهعنوانمثال شما ترس دارید که یک کسبوکار جدید را آغاز کنید درنتیجه باید دلایل بزرگتری از این ترس برای آغاز کار خود پیدا کنید. دلایلی همچون تأمین آیندهی بهتر خانوادهام، زندگی بهتر و … هنگامیکه به موضوعات مهمتر و بزرگتر فکر میکنید، شجاعت بیشتری هم پیدا خواهید کرد. به ترس بهعنوان موضوعی که شما را متوقف میکند نگاه نکنید.
برای روشنتر شدن موضوع، داستان فیلم در جستوجوی خوشبختی را به یاد بیاورید. داستان مردی که برای رسیدن به اهداف بزرگ در جهت نجات زندگی خود و خانوادهاش مبارزهی بزرگی را آغاز نمود، مبارزهای که او را به موفقیتهای چشمگیر اقتصادی رساند. ازایندست داستانها بسیار است. اینکه شما چقدر نگران آینده خودتان باشید، مسئلهی شما نیست. این تنها موهبتی است که خداوند برای انتخابهای بهتر در شما قرار داده است و تنها وظیفه شما مدیریت این نگرانی و ترسها است. بنابراین برای مدیریت آن بیشتر بر نتایج رسیدن به موفقیت تمرکز کنید. این شما هستید که سرنوشت خود را خواهید ساخت و از بحرانها بااراده خود عبور خواهید کرد. همچون افراد عادی دیگری که با عبور از چالشهای زندگی خود تبدیل به قهرمانهای زندگی ما شدند.
این است فرق بین شجاعت دررسیدن به اهداف و ترس درماندن و درمانده شدن.این انتخاب شما و تصمیم شماست. آدمهای موفق چالشهای بزرگی را پشت سر گذاشتهاند. یادمان باشد که بهای هیچکس بدون محک خوردن در زندگی مشخص نمیشود.
در این مقاله نگاهی به چند راه برای بهبود روابط خواهیم داشت. برخی روابط پیچیده هستند اما این مطلب را به طور کلی میتوان برای هر نوع رابطهای مفید دانست، پس در ادامه همراه ما باشید.
دلیل نوشته شدن این مقاله و ضروری بودن مطالعه آن؛ افزایش نرخ شکست رابطه و جدایی است. چرا بیشتر روابط در دنیای امروز، به جایی نمیرسند؟ پاسخ به این سوال ساده نیست زیرا باید روابط را در سطح فردی بررسی کرد اما میتوان مواردی را مطرح کرد که در همه روابط مشکلزا هستند از جمله: میزان اعتماد، ارتباط، وفاداری، خودخواهی و به طور کلی فاقد هدف بودن رابطه.
در برخی موارد، دو نفر با هم سازگار نیستند. فرقی نمیکند چه اتفاقی در زندگی بیفتد، آنها در وضعیتی هستند که همواره با یکدیگر مخالفت میکنند. این موضوع خیلی رایج نیست. تقریباً همه زوجها در مواقعی اختلاف عقیده دارند اما اگر دو فرد کاملاً ناسازگار باشند، رابطه احتمالاً فراتر از ملاقاتهای اولیه نمیرود.
میتوان گفت که بدون توجه به شرایط، بیشتر موضوعات قابل حل هستند. پس اگر با هر یک از مشکلاتی که بالاتر ذکر کردیم مواجه هستید، مایوس نشوید. به این دلیل که روابط در اکثر مواقع قابل ترمیم هستند اما شرط آن، مشتاق بودن هر دو نفر برای ادامه رابطه است. اگر هر یک از طرفین، مشتاق به ادامه دادن نباشد، تلاش کافی برای حل مسائل وجود نخواهد داشت.
به این دلیل که رابطه متشکل از دو نفر است، همواره باید دو نفر آن را پیش ببرند و تلاش یک نفر به تنهایی کافی نیست.
در ادامه راههایی برای بهبود روابط را بیان میکنیم که حتماً جواب میدهد فقط کافی است تلاش هر دو نفر برای ادامه مسیر وجود داشته باشد.
راههای زیادی برای بهبود روابط وجود دارد اما در این مقاله به سه موضوع اصلی اشاره میکنیم:
وفاداری را به عنوان اولین عامل مطرح کردهایم و دلیل آن نیز واضح است. تعداد زیادی از روابط به دلیل عدم وفاداری یکی از طرفین، از هم میپاشند. خیلی از افراد درگیر این موضوع هستند به ویژه در دنیای سلبریتیها.
باید بدانید که میتوان با یک نفر آن چنان رابطه مفید و خوبی داشت به طوریکه که هیچ وقت نیاز نباشد، آرامش خود را در آغوش فرد دیگری بیابید.
میشود از هماکنون همه چیز را درست کرد. حتی اگر شرایط مناسب نیست برای تغییر مسیر و تصحیح اشتباهات دیر نشده است.
بنابراین اگر فکر عدم وفاداری یا خیانت به سراغتان آمده، بهتر است نرتان را عوض کنید و به دنبال راهی برای بهبود شرایط در رابطه فعلی خود باشید.
بهترین کار برای دور شدن از عدم وفاداری، این است: از فردی که ممکن است با او به شریک خود خیانت کنید، دور شوید و او را فراموش کنید.
از دیدگاه دینی، یک گناه وجود دارد و یک وسوسه. وسوسه کاری است که توسط فردی انجام میشود و نتیجه آن آسیبپذیر کردن ذهن ما و رفتن به سمت گناه است. گناه زمانی اتفاق میافتد که از مرحله ذهنی عبور کرده و آن را انجام دهیم.
در ذات انسان است که به دیگران جذب شود و مورد وسوسه قرار بگیرد. اما اگر از قوه عقل خود به درستی استفاده کنید، میتوان یک راه فرار از این مسیر گناهآلود پیدا کرد.
وفاداری نقش مهمی در ایجاد موضوع بعدی یعنی اعتماد» ایفا میکند.
اعتماد مشکلترین بخش در میان این سه موضوع است زیرا ساختن آن زمان میبرد. در ابتدای رابطه کمی به هم اعتماد میکنیم اما اعمال هر دو طرف در طول زمان، باعث کم و زیاد شدن میزان این اعتماد میشود.
همان طور که گفتیم؛ اعتمادسازی زمان میبرد و برخی اوقات بیش از آنچه فکر میکنیم زمان نیاز است. در این مدت، حتی یک کار اشتباه میتواند تمام اعتماد را نابود کند. بنابراین لازم است همواره از این اعتماد محافظت کنیم و کاری نکنیم که همه چیز از بین برود.
بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است: نگذارید آب در دل شریک زندگیتان تکان بخورد. یعنی کاری کنید که نگران هیچ چیز نباشد. همچنین مردان باید سعی کنند در موقعیتی دیگر با یک زن غریبه قرار نگیرند. همین موضوعات به اعتماد صدمه میزند.
همسر شما باید بتواند در هر زمان به شما زنگ بزند و صحبت کند. حتی خاموش کردن گوشی یا استفاده نادرست از آن، به تدریج میتواند یک زندگی خوب را از بین ببرد.
اعتماد در زندگی بسیار مهم است. افرادی که به هم شک دارند چگونه ممکن است یک زندگی سالم و خوب بسازند؟
شاید عبارت نیمه باارزش» یا نیمه بهتر» را شنیده باشید. این عبارت معمولاً زمانی به کار میرود که یک نفر درباره شریک زندگی ما صحبت میکند.
اگر باور دارید که فرد مقابل برای شما باارزش و مهم است، باید با او به شیوه مناسب برخورد کنید. بنابراین شریک زندگی یا همسر، باید برای شما نیمه باارزش باشد.
بهترین راه برای اینکه مثلاً به همسرتان این موضوع را نشان دهید، برطرف کردن نیازهای او قبل از نیازهای خودتان است.
اگر سعی کنید در رابطه، طرف مقابل را اصل قرار دهید و زندگی را برای او آسانتر نمایید، پیشرفت بسیار سریعی را شاهد خواهید بود. به این موضوع چنین نگاه کنید: هنگامی که برای یک فرد کاری انجام میدهید، او احساس مثبتی نسبت به شما پیدا میکند و تمایل خواهد داشت مدت بیشتری را با شما سپری کند.
پس اگر چنین کارهایی را به شکل مداوم برای همسر خود انجام دهید، او نیز پاسخی مثبت به این کارها نشان میدهد و روابطتان بسیار بهتر میشود.
برای تعیین وقت مشاوره خانواده کلیک کنید
این هم از این. لیستی که اتمام حجتی برای تمام لیستهای این چنینی است. در حقیقت، تمام لیستهایی که فکر میکنید به این یکی شباهت دارند را دور بیندازید چرا که با داشتنِ چنین لیستی، نیاز به هیچ م یا مشاور و مقالۀ دیگری ندارید. این لیست، شامل 52 موردِ علمی و حاصل 52 تجربۀ شخصی است و به شما کمک میکند تا بتوانید در زندگی خوشحالتر و سالمتر باشید و از تمام لحظاتِ هر روزتان نهایتِ لذت را ببرید.
میدانم که احتمالاً الآن با خودتان فکر میکنید: (تنها چیزی که الان نیاز ندارم، کارهای بیشتر است)، اما این لیست شامل کارهای بیشتر نمیشود. چه کسی با شلوغ شدنِ سرش خوشحال میشود؟ هیچکس، نه من و نه شما. در نتیجه، قرار نیست که شما کار خاصی انجام دهید یا من در قالب یک استاد یا دبیر به شما مشق شب بدهم.
و قرار هم نیست که تمام این 52 مورد را یکجا درون روتینِ زندگیتان جای دهید. برای رسیدن به هدفِ خوشحالتر بودن، میبایستی هر روز یک قدم جدید را براساس این لیست طراحی کرده و بردارید و در ادامه، آن را تبدیل به یک عادت کنید.
شما هم به ما بپیوندید تا همگی بتوانیم در زندگی شادتر و سالمتر باشیم و نهایت لذت را از زندگی ببریم.
یکی از شاه کلیدهای خوشحال بودن و لذت بردن از زندگی این است که تصمیم بگیرید تا دیگران را به عنوان افراد مثبت و مفیدی در نظر بگیرید؛ کسانی که قصد و نیات مثبتی دارند، تمام توانشان را به کار میگیرند و قرار نیست هیچ آسیبی به شما بزنند. وقتی تصمیم بگیرید که روی قسمت روشن (یا بهتر بگویم، روی نیمۀ پر لیوان) تمرکز کنید، میتوانید به خودتان انگیزه بدهید و تمامی آن افکار بی ربط و منفی را دور کنید.
اصولاً، اغلب ما از عبارات و کلماتی برای خودمان حرف میزنیم که اگر گفتنِ این حرفها را به شخص دیگری تصور کنیم، کاملاً بیادبانه یا غیر قابل قبول به نظر میرسد. این مورد را تبدیل به یک قانون کنید، هروقت خواستید با خودتان یا راجع به خودتان صحبت کنید، فرض کنید که در حال صحبت راجع به بهترین دوستتان هستید. این مورد، یکی از مهمترین عناصرِ رسیدن به خوشحالی در زندگی است.
چیزی که بسیاری از ما براساس تجربههایمان میدانیم و چیزی که دانشمندان تا به حال، پس از تحقیقات فراوان متوجه شدهاند این است که افرادی که به خداوند ایمان دارند و وقت بیشتری برای عبادت میگذارند، انسانهای شادتری هستند. در نتیجه، از امروز به بعد وقت بیشتری را برای عبادت صرف کنید.
وقتی تصمیم میگیریم تا وقتمان را با افرادی صرف کنیم که حال ما را خوب میکنند، ما را حمایت میکنند و به طور کلی انرژی مثبت دارند، به طور ناخودآگاه خوشحالتر خواهیم بود و ذهنیت بهتری نسبت به زندگی خواهیم داشت. اما وقتی خودمان را با انسانهایی ضعیف، آسیب زننده، سمی و مملو از انرژی منفی محاصره میکنیم، به این نتیجه میرسیم که شادی و لذت لحظه لحظه از ما دورتر میشوند.
برای لذت بردن از زندگی به خودتان اجازه بدهید که همان کسی باشد که دلتان میخواهد، و خودتان را با افرادی محاصره کنید که شما را برای خاطرِ خودتان و کسی که واقعاً هستید دوست دارند، نه به خاطر عوامل زودگذر مثل موقعیت و پول و… . دانشمندان متوجه شدند که همۀ انسانها، وقتی به آخر عمرشان نزدیک میشوند، همیشه آرزو میکنند که ای کاش همان زندگی رویاییای که میخواستند را به واقعیت تبدیل میکردند، نه زندگیای که دیگران از آنها انتظار داشتند.
از همان لحظهای که چهار دست و پا راه میروید تا همان دفعهای که اولین قدمتان را برمیدارید؛ از همان دوران تا حالا که تبدیل به یک فرد بالغ شدهاید، باید بدانید که شکست، جزوی از روندِ یادگیری است. یادتان باشد که هر شکست، مقدمۀ پیروزی است. در نتیجه، برای پیروزی، باید در وهلۀ اول شکست و بخورید و چم و خمِ راه را بیاموزید.
من مطمئنم که خداوند، همانطور که نعمتها و استعدادهای خاصی را به ما عطا کرده، توانایی رویابافی را نیز به ما بخشیده است. در نتیجه، اگر رویایی در سرتان وجود دارد که در تمام طول سالهای زندگیتان به آن دل بسته بودید و اگر احساس میکنید که با تحقق یافتنِ این رویا جهان به جای بهتری تبدیل میشود، پس به دنبالش بروید و این رویا را تبدیل به واقعیت کنید.
اول از همه، تصورتان از جهانِ پس از رویا و اعمالتان را بر روی کاغذ بنویسید و سپس به سراغ افرادی بروید که برای تحقق یافتن این رویا به شما کمک خواهند کرد.
به شخصه، به این فکر افتاده بودم که خودم را به انسان سالمتری تبدیل کنم و سپس، سریعاً این ایده مثل برق به ذهنم خطور کرد که در حیاط پشتی خانهام باغچهای تعبیه کنم و از محصولاتِ ارگانیکِ مخصوص به خودم استفاده کنم. مخصوصا، در ذهنم بود که خودم نان بپزم.
در نتیجه، تمام روند و مراحل پخت نان را یادگرفتم و وسایل و لوازم لازم را در حیاط پشتی حاضر کردم و حالا میتوانم از محصولات به خصوصِ خودم استفاده کنم. نکتۀ اصلی این مورد، این است که نباید انتظار داشته باشید که تمام عادات بدتان (که ممکن است شامل استعمال دخانیات یا عصبی بودن یا دیر به خانه آمدن باشد) به صورت ناگهانی ناپدید شوند. سعی کنید دانه به دانه به سراغ عادات بدتان بروید و آنها را محو کنید.
برخی از افراد مثل چالههای فضاییِ احساسی میمانند. آنها هیچوقت نمیدانند که به چه اندازه پاداش، تحسین، کنترل، عشق و توجه میخواهند. این افراد در اوایل آشنایی بسیار شیرین و دوستداشتنی به نظر میرسند، اما پس از گذشتِ زمان لازم، شما را در مشت خود میگیرند و از احساسات شما تغذیه میکنند. بعد، کم کم شما هم متوجه میشوید که معاشرت شما با این انسان به هیچوجه سود و عایدی برایتان ندارد.
همانطور که مادربزرگ همیشه میگفت: (اجازه نده که انسانهای سمی تو را مسموم کنند). در نتیجه، با رها شدن از شر اینگونه انسانها میتواند لذت وافری از زندگی ببرید.
(بله، این مورد را دقیقا پس از موردِ (از شر رابطههای سمی خلاص شوید) قرار دادم چرا که دلیل خوبی برایش داشتم.) برخی از اوقات، پس از اینکه از یک رابطۀ سمی و دردناک با یک انسان خطرناک بیرون آمدیم، احساس میکنیم که باید به یک فرد تاریک الدنیا تبدیل شویم؛ دلیلش هم این است که از تجربۀ دوبارهی آنهمه درد واهمه داریم.
اما حقیقت این است که تحقیقات نشان داده که کیفیت روابط ما تاثیر بسیار زیادی بر روی شادی ما در طول عمرمان دارند. بنابراین، سعی کنید با جایگزین کردنِ انسانهای بهتر، عمر خود را به نحو بهتری بگذرانید.
هرشب، زمانی که بچههای کوچکم را در تخت خوابشان میگذارم، از آنها یک سوال مهم را میپرسم: (امروز بابت چه چیزی شکرگذار بودی؟) این سوال، بسیار ساده است و هیچ فشار خاصی روی بچه نمیگذارد و در ادامه، دوست دارم که عادتِ شکرگذار بودن را در درون کودک بکارم.
وقتی او بتواند برای چیزهایی که امروز داشته شکرگذار باشد، میزان بسیار زیادی از استرسش کاهش پیدا میکند، خوشحالتر میشود و برای فردای بهتر و شادتری آماده میشود.
اغلب از انضباط شخصی بهعنوان یک راه برای رسیدن به موفقیت یاد میشود. اما اگر کمی دقیقتر نگاه کنیم؛ نه فقط موفقیت، بلکه برای رسیدن به هر هدفی، انسانها نیاز به داشتن انضباط شخصی دارند. ممکن است یک نفر اصلاً علاقهای به موفقیت مالی، علمی و… نداشته باشد و تنها هدفش، چند ساعت خواب آرام، به علاوهی چند ساعت تفریح در روز باشد. حتی این فرد هم برای داشتن یک خواب باکیفیت و تفریحی لذتبخش، نیاز به داشتن انضباط شخصی دارد.
در این مطلب، قصد داریم شما را با مفهوم انضباط شخصی آشنا کرده و آموزش دهیم که چهطور میتوانید آن را در زندگی خودتان بهکار ببرید.
انضباط شخصی، مجموعه فعالیتهایی هستند که یک انسان باید طبق برنامهریزی و زمانبندی” در زندگی اجرا کند. در دروس موفقیت فردی، مفهومی به نام مدیریت زمان وجود دارد. اگر شخصی علاقهمند به مدیریت کردن زمان روزمرهاش باشد، باید بداند که برای رسیدن به این هدف باید در آغاز، انضباط شخصی را بهعنوان یک اصل در زندگی خود اجرا کند.
فردی که متعهد به داشتن انضباط در زندگی باشد، در اصل، متعهد به انجام فعالیتهای مفید روزانه است. حال ممکن است برخی از این فعالیتها برای او خوشایند باشند و بعضی دیگر کمی ناخوشایند. شاید بتوانیم در یک تعریف سادهتر، انضباط شخصی را یک نیروی محرکه بنامیم که انسان را مجبور به انجام فعالیتهای مفید کوچک و بزرگ روزمره میکند. فعالیتهایی که سرعت رسیدن به هدف را افزایش میدهند و از سردرگمی جلوگیری میکنند.
یک سوال: یادتان هست در دوران مدرسه و دانشگاه، چه چیزی باعث میشد که ساعت 6 یا 7 صبح از خواب بلند شوید؟ اغلب افراد صرفا به خاطر اینکه میدانستند مجبورند”، هر روز رأس این ساعتها از خواب بلند میشدند. باید قبول کنیم که همین اجبار، عادت سحرخیزی را در ما نهادینه میکرد.
در انضباط شخصی، انسان باید همانطور که به سحرخیز بودن دوران مدرسهی خودش متعهد بوده، به انجام تمامی فعالیتهای کوچک و درشت طی روز هم متعهد شود. اما نکتهی مهمی که در این بین وجود دارد این است که: این بار دست زوری بالای سرِ ما نیست که حتی اگر نخواستیم، ما را به انجام فعالیتها وادار کند. پس راهکار چیست؟ در ادامه، راهکارهای مهم انضباط شخصی را توضیح میدهیم اما قبل از آن شاید بهتر باشد کمی در مورد اهمیتش صحبت کنیم.
همانطور که گفتیم؛ انضباط شخصی، زیربنای مفهوم مدیریت زمان است و مدیریت زمان شاید یکی از مهمترین نیازهای هر انسان برای رسیدن به موفقیت باشد. اما اهمیت انضباط شخصی به همینجا ختم نمیشود. بهتر است به عنوان مزیت بعدی آن، به جایگاه انسان منظم در اجتماع نگاهی داشته باشیم.
بارها دیدهایم که مردم نسبت به یک انسان منظم چهطور صحبت میکنند. احتمالا این جمله را شنیده باشید:((با فلانی قرار داشتم و او نیم ساعت زودتر از من در محل حاضر شده بود.)) همین یک جمله، به تنهایی میتواند جایگاه یک انسان عادی یا موفق را در ذهن مردم بهشدت بالا ببرد.
علاوه بر این، انضباط شخصی باعث میشود اعتماد به نفس خودِ فرد افزایش پیدا کند. در نتیجهی افزایشِ اعتماد به نفس، رفتارها تغییر میکنند. مردم همیشه یک انسان مقتدر را دوست دارند و اقتدار یکی از شاخصههای افرادِ با اعتمادبهنفس است.
اگر قصد داشته باشیم نتایج انضباط شخصی روی زندگی را به طور جزئیتر هم بررسی کنیم، در نهایت به این نتیجه میرسیم: انضباط شخصی تمامی زوایای زندگی انسان را دستخوش تغییرات مثبت میکند. از روابط عاطفی گرفته تا روابط اجتماعی، لذت از زندگی، رسیدن به اهداف و… تمامی این موارد را در گوشهی ذهن خود نگه دارید، چون در ادامه و در بخش آموزش انضباط شخصی، به همهی آنها نیاز داریم:
در بخش قبلی مطلب، به این نکته اشاره کردیم که برای داشتن انضباط شخصی، دیگر مثل دوران مدرسه، والدینی نیستند که ساعت 7 صبح بهزور ما را از خواب بیدار کنند. از طرف دیگر مدیر مدرسهای هم وجود ندارد که به خاطر ترس از او هم که شده، به انضباط در زندگیمان توجه کنیم. پس راهکار چیست؟ در اصل، ما انگیزهی خود را از دست داده و راهکار ما، بهدست آوردن دوبارهی آن انگیزه است!
دارن هاردی، در کتاب اثر مرکب” خود میگوید:((قبل از اینکه هر عادتی را در زندگی خود بسازید، باید به چرایی آن بپردازید و آنقدر در موردش فکر کنید تا انگیزهی شما از ساخت عادت مشخص شود.))
سوالات خود در مورد مشاوره خانواده را از ما بپرسید
رعایت کردن آداب معاشرت موضوعی است که همه افراد مخصوصاً ن باید به آن توجه کنند و در زندگی روزمره به کار بگیرند. در ادامه 8 قانون آداب معاشرت را نوشتهایم، بنابراین همراه ما باشید.
حتی اگر روز بسیار سختی را سپری کنید، باید این را در ذهن داشته باشید که بسیاری از افراد شاید متوجه این موضوع نباشند، پس هرگز نباید با اخلاق بد و زننده، باعث رنجش آنها شوید. سعی کنید روی صورتتان لبخند داشته باشید و روزتان را با مثبتگرایی پیش ببرید. همین موضوع درباره افراد دیگری که روزانه با آنها در تعامل هستید، صدق میکند. زیرا ممکن است آنها روز سختی داشته باشند و بخاطر نیروی مثبت شما، روحیه و انگیزه خوبی بگیرند.
میتوانید گاهی اوقات برای تشکر از فردی دیگر (مثلاً مادرتان) نوشتههایی تشکرآمیز تهیه کنید و آن را جایی قرار بدهید که آن فرد مشاهده کند. این تشکر میتواند بخاطر کمکی که به شما کردهاند باشد یا هر موضوعی که فکر میکنید لازم است بخاطرش تشکر کنید. این یکی از قوانین آداب معاشرت است.
این مورد در همه جنبههای زندگی شما تاثیرگذار است. این مهربانی را میتوان در بخشهای مختلف زندگی به کار گرفت. مهمترین نکته این است که با دیگران طوری رفتار کنیم که دوست داریم با خودمان رفتار شود. نمیتوان کسی را یافت که از مهربان و بخشنده بودن خودش، ناراحت یا پشیمان باشد.
این قانون را باید بدون هیچ حرف و حدیثی پذیرفت اما معمولاً همه ما آن را فراموش میکنیم. اینکه با افرادی باشید که همواره در گوشی خود هستند، بازی میکنند یا وقتشان را در شبکههای اجتماعی میگذارنند، بسیار ناخوشایند است. سعی کنید هنگامی که با دوستان، خانواده یا افراد دیگر همراه میشوید، گوشی را کنار گذاشته و با آنها صحبت کنید. حتماً در حضور والدین یا افراد مسنتر، به این نکته توجه کنید که نسل گذشته نسبت به این موضوع حساستر است و آن را نوعی بیاحترامی تلقی میکند. پس در این موارد، گوشی خود را پنهان کنید!
حتماً لازم نیست که از روشهای نامناسب برای اینکه به دیگران بفهمانید سربهسر شما نگذارند، استفاده کنید. در برابر هماتاقی، همکار یا هر فرد دیگری که حس میکنید با شما رقابت دارد، ادب و نزاکت را رعایت کنید. میتوانید به راحتی و با حفظ احترام به طرف مقابل بگویید که چه حسی درباره او و رفتارهایش دارید. در این رابطه بهتر است به یک سخن جالب از وینستون چرچیل اشاره کنییم. او گفته است:
نزاکت، توانایی این است که به شخصی بگویید برود به جهنم! اما به شکلی که آن شخص واقعاً به چنین سفری فکر کند.»
این سوال یکی از مهمترین سوالات جامعه امروزی است. در دنیای امروز، شبکههای اجتماعی به بخشی مهم از زندگی انسانها تبدیل شدهاند و باید آداب و مقرراتی را برای استفاده از آن در نظر گرفت. همیشه از خود بپرسید که آیا انتشار یک پست و محتوای آن برای شما مفید است یا در نهایت به ضررتان خواهد بود. اگر دوست ندارید یکی از اعضای خانواده پست شما را ببیند، به این موضوع توجه داشته باشید و پست را منتشر نکنید. علاوه بر این، همیشه سعی کنید که حریم شخصی را به روز نگه دارید و مواظب اطلاعاتی که در این فضا به اشتراک میگذارید، باشید.
برای خواندن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید
بهبود مستمر موضوعی است که به رشد دائمی بخشهای مختلف یک سازمان یا سیستم کسبوکار اشاره میکند. در این فعالیت سعی میشود بخشهای مجموعه، بررسی شده و طبق برنامهریزی و البته یک سری اصول خاصِ ازپیشتعیینشده، برای بهبود آنها وقت در نظر گرفته شود.
بهبود مستمر در ژاپن با نام کایزن” شناخته شده و مبحث گستردهای بهشمار میرود که اغلب مجموعهها از آن پیروی میکنند. در ایران از حدود سال 79، این مفهوم وارد برخی از سیستمها شده و با دریافت بازخوردهای مثبت، مجموعههای زیادی خواهان استفاده از آن شدند. در این مبحث کوتاه، قصد داریم شما را با زبانی ساده و البته به اجمال با بهبود مستمر آشنا کنیم.
هدف اصلی از بهبود مستر، اجرای سیستمی است که در آن، فعالیتهای بیارزش حذف شده و بهترین راهکارها برای حل مشکلات و مسائل استفاده میشوند.
در بهبود مستمر، همهْ افراد یک سازمان، از مدیر آن تا کوچکترین اعضا، با فرایندهای انجام فعالیت این مجموعه آشنایی دارند و در ادامه، برای بهبود آن تلاش میکنند. بهبود مستمر شامل یک سری اصول، مثل بررسی فعالیتهای فعلی مجموعه؛ بررسی اقداماتی که میتواند باعث اصلاح شود؛ فعالیتهایی پیشگیرانه و… است. علاوه بر این اصول، بهبود مستمر برای اجرا، نیازمند برداشتن چند قدم مهم است.
این مطالب به دو بخش تقسیم شده. بخش اول، اجرای یک فرایند بهبود” با مثال کامل و بخش دوم، توضیح چرخهْ دمینگ” یا P.D.C.A و بهبود مستمر. پس، سراغ بخش اول برویم:
قدمِ صفرِ اجرای بهبود مستمر، تعیین هدف است. شما باید تعیین کنید که اصلا چرا و به چه دلیلی قصد اجرای این فعالیت بهینهسازی در مجموعه و سیستم خود را دارید. برای نمونه، در یک هایپر مارکت بزرگ، ممکن است هدف اصلی، بهبود ارائهْ خدمات به مشتریان درنظر گرفته شود. همچنین میتوان هدف را، افزایش سود و کاهش هزینههای بیمورد دانست. درهرحال، باید هدف بهخوبی مشخص شود. ادامهْ مطلب را با هدف افزایش سود پیش میبریم.
اولین و مهمترین موضوع در بهبود مستمر، یافتن فعالیتهای بیارزشی هستند که سود خاصی را متوجه مجموعه نمیکنند. ممکن است در سازمان، حتی فعالیتهای بیارزشی وجود داشته باشد که برای انجام آنها مجبور به استخدام نیرو و هزینههای دیگر شده باشید. بنابراین، ابتدا باید آنها را پیدا کنید.
برای نمونه، در همان مثالِ فروشگاه مواد غذایی، فعالیتی مثل جمعکردن کارتنها و ضایعات مربوط به بسته بندی محصولات، ممکن است یکی از همین کارهای بیارزش محسوب شود. شاید چند سال پیش مدیر فروشگاه برای جمعآوری این ضایعات، اقدام به استخدام یک نیرو و حتی اجارهْ انبار کرده باشد. اما در آن سالها هزینه هر کیلو کارتن ضایعاتی و پلاستیک و… چند برابر امروز بوده است. مدیر بعدی هم بیتوجه به کاهش هزینه فروش این ضایعات، روند قبلی را ادامه داده و تا امروز مقدار زیادی از هزینهها، بیدلیل و بدون ایجاد ارزش، صرف شده است.
پس، در قدم اول در این فروشگاه، یک فعالیت هرز و بیخاصیت شناخته شده و تکلیف آن روشن میشود. در ادامه؛ انباریِ مربوط به ضایعات پس داده شده و نیروی فعلی هم به یک کار دیگر مثل فروشندگی یا تمیزکاری و… مشغول میشود. در مقابل، به نیروهای جمعآوری بازیافت محلی اجازه داده میشود تا این ضایعات را به صورت رایگان جمعآوری کرده و از فروشگاه خارج کنند.
در قدم دوم، فعالیتهای موازی را که در بخشهای مختلف و با شکلهای متفاوت انجام میشود ادغام میکنیم. مثلاً در همانفروشگاه، ممکن است افرادی به چیدمان محصولات در قفسهها مشغول باشند و افراد دیگری هم به چسباندن اتیکتهای قیمت روی هر محصول.
عملا نیروهای بخش دوم مجبورند بار دیگر محصولات چیدهشده در قفسهها را برداشته و بعد از قیمتگذاری باز در قفسهها بچینند. دراینحالت، میتوان این دو دسته نیرو را با هم ادغام کرد. به این صورت که ابتدا محصولات، اتیکتدارشده و با همکاری نیروهای موظف به چسباندن قیمتها و نیروهای چیدمان، این محصولات در قفسهْ مناسب قرار بگیرد. در این حالت با کاهش انرژی، کاهش فعالیت و… احتمالا در این بین، تعدادی نیرو اضافه میآیند که میتوانند در بخشهای لازم دیگر به کار گرفته شده و هزینههای مجموعه را کاهش بدهند.
و سرانجام قدم سوم، تعیین وظایف و اقدامات لازم برای بهبود کیفیت است. تا اینجا توانستیم بهخوبی فعالیتهای بیمورد و بیارزش را بررسی و پیدا کرده و حذفشان کنیم. همچنین توانستیم راهکارهایی بیابیم که به کمک آنها باعث صرفهجویی در وقت، انرژی و هزینهْ مجموعه شویم. در ادامه، دیگر بهدنبال بررسی راهکار قبلی نیستیم. اینبار راهکارهایی را میخواهیم که بتوانند با اضافهشدن به وظایف، باعث بهبود شرایط نسبت به چیزی که اکنون هست شوند.
در ادامهْ مثال در فروشگاه و با توجه به اینکه هدف اصلی، افزایش سود مالی و کاهش هزینهها بود، میتوان فعالیتی اضافه کرد که باعث رسیدن به همین هدف شود؛ مثلا میتوان به جای اینکه مثل قبل، از کاغذهای نو برای نوشتن فاکتورهای درونسازمانی استفاده کرد، از کاغذهایی استفاده کنیم که یک طرف آنها قبلا استفاده شده است. بنابراین، عملا نیمی از هزینهْ کاغذهای مصرفی کاهش مییابد.
یک سوال: گیریم که همهْ این فعالیتها باعث بهبود شرایط شدند، اما چهطور قرار است اینها بتوانند بهبود مستمر و دائمی سازمان را نهادینه کنند؟ در اصل، بهبود مستمر، طبق بررسی و عمل دوباره یا همان چرخهْ دمینگ پیش میرود.
دکتر ادوارد دمینگ، پدید آورندهْ چرخهْ دمینگ یا همان چرخهْ بهبود مستمر است. این چرخه چهار جزء دارد که به اختصار P.D.C.A نامیده شده و هر حرف آن، اشاره به یک قسمت از چرخه میکند. در ادامه، آنها را برای شما توضیح میدهیم:
این، همان قدمِ صفرِ فعالیتِ انجامشده در مثال بالا با کمی جزئیات بیشتر است. در این مرحله، برای انجام بهبود مستمر در سازمان، هدفگذاری و برنامهریزیشده و علاوه بر آن، پیشبینیهایی صورت میگیرد. همچنین، در بخش P یا همان PLAN، باید مجریان به انجام این بهبود مستمر، متعهد شوند تا مبادا در میان کار آن را نیمهکاره رها کنند.
احتمالا بهخوبی میدانید که همیشه پیشبینیها چنان که باید محقق نمیشوند. به همین دلیل، در این مرحله پیشنهاد میشود که طرح برنامهریزیشده، در یک مقیاس کوچک به اجرا درآید. به این صورت، تضادها، مشکلات و… نمایان میشوند و میتوانید از ایجاد مشکلات، بهدست آنها در مقیاسهای وسیع جلوگیری کنید.
اگر مسیر زندگی خود را گم کرده اید با ما همراه شوید
درباره این سایت